━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ یکی در مسجد *سنجار به *تطوع بانگ گفتی به ادايی كـه *مستمعان را ازو نفرت بودی
و صاحب مسجد اميری بود عادل نيک سيرت نمیخواستش كه دل آزرده گردد گفت:
ای جوانمرد اين مسجد را موذنانند قديم هر یکی را پنج دينار مرتب داشتهام تو را ده دينار میدهم تا جايی ديگر روی بر اين قول *اتفاق كردند و برفت.
پس از مدتی در گذری پيش امير باز آمد.
گفت ای خداوند برمن حيف كردی كه به ده دينار از آن بقعه بدر كردی كه اينجا كه رفتهام بيست دينارم همیدهند تا جای ديگر روم و قبول نمی كنم امير از خنده بی خود گشت و گفت زنهار تا نستانی كه به پنجاه راضی گردند.
به تيشه كس نخراشد ز روى خارا گِل
چنانكه بانگ درشت تو مىخراشد دل
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)
🎼: بیدل-دشتی #حمید_آقائی
🎤: #مریم_رضوی
سنجار: شهرى در سه منزلى موصل
تطوع: کار مستحبی که به قصد قربت و عبادت انجام داد
مستمعان: شنوندگان
مرتب داشتن : برقرار کردن
اتفاق کردن: همداستان شدن، موافقت کردن
حیف کردن: ستم کردن
بقعه: سرا
خارا: سنگ سخت
🍃خاموشی با سلامت به از گفتن با ملامت 🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ یکی در مسجد *سنجار به *تطوع بانگ گفتی به ادايی كـه *مستمعان را ازو نفرت بودی
و صاحب مسجد اميری بود عادل نيک سيرت نمیخواستش كه دل آزرده گردد گفت:
ای جوانمرد اين مسجد را موذنانند قديم هر یکی را پنج دينار مرتب داشتهام تو را ده دينار میدهم تا جايی ديگر روی بر اين قول *اتفاق كردند و برفت.
پس از مدتی در گذری پيش امير باز آمد.
گفت ای خداوند برمن حيف كردی كه به ده دينار از آن بقعه بدر كردی كه اينجا كه رفتهام بيست دينارم همیدهند تا جای ديگر روم و قبول نمی كنم امير از خنده بی خود گشت و گفت زنهار تا نستانی كه به پنجاه راضی گردند.
به تيشه كس نخراشد ز روى خارا گِل
چنانكه بانگ درشت تو مىخراشد دل
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)
🎼: بیدل-دشتی #حمید_آقائی
🎤: #مریم_رضوی
سنجار: شهرى در سه منزلى موصل
تطوع: کار مستحبی که به قصد قربت و عبادت انجام داد
مستمعان: شنوندگان
مرتب داشتن : برقرار کردن
اتفاق کردن: همداستان شدن، موافقت کردن
حیف کردن: ستم کردن
بقعه: سرا
خارا: سنگ سخت
🍃خاموشی با سلامت به از گفتن با ملامت 🍃
@sobhosher