━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
تهران! من از تو هیچ نمیخواهم،
جز تکه-پارههای گریبانم نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن دوباره پریشانم
تهران،
دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگخیز تو وهمآلود پهلویِ پهنههای تو خونآلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم
من زخمی از توام، تو چرا زخمی؟ ابروشکسته، خسته، پر از اخمی
ای پایتخت بخت، چه سرسختی، انکار کن، بگو که نمیدانم
امّالقرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچهی تیزی!
گور اقاقی و ون و تبریزی، حالا تو را چگونه بترسانم؟
ای سرزمین آدمک و مردک، الّاکلنگ دوز و کلک، بیشک
چاه درک، مخازن نارنجک، فندک بزن، بسوز و بسوزانم شمس العمارههای پر از ماری، دیوآشیان بی در و دیواری سردابی از جنازه و مرداری، از عشق های بی سر و سامانم ای شهر شحنهخیز! چه مشکوکی!
چه کافههای خلوتِ متروکی
گردوی سرنوشت! چرا پوکی؟ از روز و روزگار پشیمانم
ده ماه سال عاطلی و تعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل
ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هممیهنان مرد پشیمانم
قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحبقران تنور بلورت کرد
دارالفنون قرین غرورت کرد، در فکر پیش از این و پس از آنم
مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد
تا .. کودتا که زنده به گورت کرد، خون میخورم، هر آینه میخوانم
دیدی که دختر لر از اینجا رفت؟ حتا امیر، دلخور از اینجا رفت دل نیز با دلِ پُر از اینجا رفت، من دل شکستهام که نمیمانم
شریان فاضلابترینهایی، شن زاری از سرابترینهایی ویرانتر از خرابترینهایی، من روح رودهای خروشانم هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری با لحن خشک و جملهی دستوری، اما به من چه؟ من نه مسلمانم قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانهی عشقم سوخت
در پلک خود کفن شد و از غم سوخت، هر دختری که شد دل و شد جانم
✍🏻: #محمدرضا_حاج_رستمبگلو
📚. واپسین تانگو در مهتاب
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
تهران! من از تو هیچ نمیخواهم،
جز تکه-پارههای گریبانم نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن دوباره پریشانم
تهران،
دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگخیز تو وهمآلود پهلویِ پهنههای تو خونآلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم
من زخمی از توام، تو چرا زخمی؟ ابروشکسته، خسته، پر از اخمی
ای پایتخت بخت، چه سرسختی، انکار کن، بگو که نمیدانم
امّالقرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچهی تیزی!
گور اقاقی و ون و تبریزی، حالا تو را چگونه بترسانم؟
ای سرزمین آدمک و مردک، الّاکلنگ دوز و کلک، بیشک
چاه درک، مخازن نارنجک، فندک بزن، بسوز و بسوزانم شمس العمارههای پر از ماری، دیوآشیان بی در و دیواری سردابی از جنازه و مرداری، از عشق های بی سر و سامانم ای شهر شحنهخیز! چه مشکوکی!
چه کافههای خلوتِ متروکی
گردوی سرنوشت! چرا پوکی؟ از روز و روزگار پشیمانم
ده ماه سال عاطلی و تعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل
ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هممیهنان مرد پشیمانم
قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحبقران تنور بلورت کرد
دارالفنون قرین غرورت کرد، در فکر پیش از این و پس از آنم
مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد
تا .. کودتا که زنده به گورت کرد، خون میخورم، هر آینه میخوانم
دیدی که دختر لر از اینجا رفت؟ حتا امیر، دلخور از اینجا رفت دل نیز با دلِ پُر از اینجا رفت، من دل شکستهام که نمیمانم
شریان فاضلابترینهایی، شن زاری از سرابترینهایی ویرانتر از خرابترینهایی، من روح رودهای خروشانم هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری با لحن خشک و جملهی دستوری، اما به من چه؟ من نه مسلمانم قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانهی عشقم سوخت
در پلک خود کفن شد و از غم سوخت، هر دختری که شد دل و شد جانم
✍🏻: #محمدرضا_حاج_رستمبگلو
📚. واپسین تانگو در مهتاب
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher