سعداء/ حجت‌الاسلام راجی
8.28K subscribers
3.74K photos
2.43K videos
365 files
1.66K links
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@soada_ir

ارتباط با ادمین:
@aadmin_soada1
Download Telegram
📚 #بخوانید | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم!

🔶 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان #دفاع_مقدس است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر.

🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر #رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست!

🔸 در این میان آقای #ابوترابی را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت!


🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید #آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و…

🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما #شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی.


🔸 اما مادرم دیشب خواب #حضرت_زینب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!

🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.»

🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید.


🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه #شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود.

🔸 روزها گذشت تا اینکه #اسرای_ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.

🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود.


🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید.

⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از #توبه یک انسان دارد، چه ربطی به #مدافعان_حرم دارد؟!

🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام #شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در #سوریه به شهادت رسید.

او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم.

______

📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی

🔷 برگرفته از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی

💠 #سعداء
🆔 @manbarak
از چشم شبِ ایرانی تا نبرد با داعش

🔹 روایتی از فراز و نشیب‌های یک شرکت #دانش‌بنیان

پروژه به حالت تعلیق در آمد. کارفرما با این کار خواست به زبانِ بی‌زبانی به ما بفهماند که این‌کاره نیستیم! آخر، #لنز_اپتیکی که ماه‌ها روی ساختنش وقت گذاشته بودیم، به‌درد‌نخور از آب درآمده بود! کارفرما فکر می‌کرد عیب قطعه، از نابلدی ماست. برخورد او، آب سردی بود که بر آتش شوق #خودکفایی ما ریخته می‌شد!

🔻 از سال 1390، حضور گاه‌و‌بی‌گاه آمریکایی‌ها در خلیج‌فارس زیاد شده بود. بنابراین، نیروهای نظامی ما به دیده‌بانی قوی‌تری در شب احتیاج داشتند؛ اما در تهیّه‌ی دوربین‌های حرارتی دید در شب به مشکل خورده بودند؛ چرا که مهم‌ترین مادّه‌ی لازم برای ساخت این دوربین، یعنی پودر سرامیکی مورد استفاده در لنز آن را فقط #آمریکا تولید می‌کرد و به دست صنایع ایرانی نمی‌رسید.

🔻 ما تصمیم گرفتیم این پودر را خودمان بسازیم. بعد از کلّی فعّالیت شبانه‌روزی و آزمون‌و‌خطاهای متعدّد، فرمول ساخت این پودر را به‌دست آوردیم. برای ساخت این پودر، به مادّه‌ای احتیاج داشتیم که باید از خارج کشور تهیّه می‌کردیم. بالأخره، با کلّی قرض و قوله، توانستیم آن را از طریق دلّال‌ها بخریم. سپس، #پودر_سرامیکی را ساختیم و در لنز دوربین به کار بستیم؛ اما لنز بی‌کیفیّت از آب در آمد! و این، باعث بی‌اعتمادی کارفرما نسبت به ما و خوابیدن چندماهه‌ی کار شد.
اما ما پروژه را رها نکردیم. تمام مراحل کار را از اوّل در پیش گرفتیم، بازبینی فرمول، تنظیم دما و فشار، و ... . ایراد لنز را فهمیدیم. عیب از مادّه‌ای بود که دلّال‌ها به ما فروخته بودند. در واقع، قوطی و برند مادّه مثل همانی بود که از قبل داشتیم؛ ولی رنگ خود مادّه تفاوت داشت. مادّه‌ی فروخته‌شده، آن چیزی نبود که باید می‌بود! پس، دست به کار شدیم، آن هم سه شیفت!

🔻بالأخره، توانستیم روشی ابداع کنیم که با آن، کیفیّت مواد وارداتی را بسیار بالا ببریم و به خلوص 99 درصد برسانیم! حالا دیگر می‌توانستیم لنز اپتیکی دوربین دید در شب را برای نیروهای نظامی‌مان بسازیم و #خلیج‌فارس را برای همیشه، خانه‌ی امن‌مان نگه داریم. در نمایشگاه‌های خارجی، همه شگفت‌زده شده بودند که چگونه ایرانِ تحریم‌شده، توانسته این محصولِ در انحصارِ آمریکا را تولید کند! ما با این کار توانستیم میلیون‌ها دلار برای کشور صرفه‌جویی و البتّه، ارزآوری به ارمغان بیاوریم. دیگر از خوشحالی روی پایمان بند نبودیم! شادی ما وقتی بیشتر شد که فهمیدیم روی تانک‌ها و پهپادهایی که به نبرد #داعش می‌روند، دوربین‌های ما نصب می‌شود. حالا ما هم در جهاد #مدافعان_حرم شریک بودیم!

💢 به نقل از مهندس سیّد احمد شریف‌نیا (شرکت دانش‌بنیان رایکا صنعت افرند (رصا))، به مناسبت 7آذر، روز #نیروی_دریایی

💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
کتاب
#آخرین_نماز_در_حلب
خاطرات شهید مدافع حرم، عباس دانشگر
اثر: مومن دانشگر

📝متن یادداشت:

باسمه تعالی
نام شهید عباس دانشگر را شنیده بودم چند سال پیش جزوه‌ای از این شهید عزیز خواندم که خیلی جالب بود، فکر کنم پدر ایشان آن را نوشته بود. اما این کتاب آن خورده اطلاعات را کامل کرد.

نمی‌دانم چه شده قبلاً که کتب شهدای دفاع مقدس را می‌خواندم اصلاً چنین حس حقارتی نداشتم زیرا تصورم این بود که آنها دهه ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ هستند و من دهه ۶۰ ، اما شهدای مدافع حرم که دیگر دهه ۷۰ بودند. چه بیچاره‌ای هستم من.

این شهید عزیز با انتخاب دقیق خود و سپاهی شدن شهادت را برای خود برگزید و درود بر چنین مادر و پدری و همچنین [درود] بر همسر بزرگوارش
📆تاریخ یادداشت:
۱۴۰۲/۲/۲۰

#شهدا #خاطرات_شهدا #مدافعان_حرم

یادداشت‌های #حجت_الاسلام_راجی در ابتدای کتب
https://eitaa.com/soada_book