سعداء/ حجت‌الاسلام راجی
8.33K subscribers
3.75K photos
2.44K videos
365 files
1.69K links
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@soada_ir

ارتباط با ادمین:
@aadmin_soada1
Download Telegram
💯 نگاهی از دریچه:
#علم_فیزیک به جنگ

#سؤال_فیزیک

✍️ چه کسی می‌داند جنگ چیست؟ 🤔

چه کسی می‌داند فرود یک #خمپاره، قلب #چند_نفر را می‌درد؟🤔

🔥چه کسی می‌داند جنگ یعنی #سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد.
یعنی اضطراب که #کودکم کجاست؟
... جوانم چه می‌کند؟
... دخترم چه شد؟

💥به راستی ما کجای این سؤال و جواب‌ها قرار گرفته‌ایم؟

🎓 کدام #دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد #عکس‌های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه‌ی دختران معصوم سوسنگرد باخبر است؟

🎓 کدام #پسر دانشجویی می‌داند #هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده، کشته شده و در آنجا دفن شده؟

🎗چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: «نبرد #تن و #تانک». اصلاً چه کسی می‌داند #تانک چیست؟
چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم، زیر شنی‌های تانک لِه می‌شود؟

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید: گلوله‌ای از لوله #دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله‌ی هزار متری شلیک می‌شود و در مقصد به #حلقومی اصابت و آن را سوراخ و گذر می‌کند.
حالا معلوم نمایید:
سر کجا افتاده است؟ کدام گریبان پاره می‌شود؟ کدام کودک در انزوا و خلوت #اشک می‌ریزد؟ و کدام و کدام...؟ توانستید؟
🔻🔻🔻
✋️اگر نمی‌توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

#هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متریِ سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده‌ی #مهران_دهلران حرکت می‌کند، مورد اصابت قرار می‌دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تَن می‌سوزد؟ کدام سر می‌پرد؟
دلت را به چه بسته‌ای؟ به #مدرک، به #ماشین، به قبول شدن در حوزه‌ی #فوق _کترا؟🤔🤔

صفایی ندارد #ارسطو شدن
خوشا پر کشیدن، #پرستو شدن


آنچه خواندید، #وصیت_نامه ی #شهید_احمدرضا_احدی🌹
دارنده‌ی رتبه‌ی نخست🥇 #کنکور پزشکی سال ۶۴ است که ساعتی قبل از شهادت آن را نوشته بود.

🔻🔻🔻🔻🔻

🔢 از سلسله جلسات:
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
#شهیدانه

🔻 بچه ها #شهید می شوند، تو رفتی درس بخوانی؟!

yon.ir/Tmlye

در #کنکور دانشگاه، ثبت نام کرده بودم. شرط رفتنم این بود که کاوه، برگه ترخیصی ام را امضا کند.

♨️ آن روز دلم عجیب شور می‌زد. با یک دنیا اضطراب و تشویش، نامه #دانشگاه را نشانش دادم. بی هیچ حرفی، آن را گرفت و خواند. نگاه معنی داری به من و برگه انداخت و ناگهان کاری کرد که اصلاً انتظارش را نداشتم. نامه در لابه لای دستانش پاره پاره شده و بقایای آن، روی زمین پخش و پلا شد. با خودم گفتم لابد چون می‌خواهم از تیپ بروم و باز #بهداری بی‌سرپرست می‌ماند، کاغذ دانشگاه را پاره کرد.

🔸 دو روز بعد، دیدم چاره ای ندارم جز اینکه خودم دست به کار شوم. پیگیری کردم تا از مشهد برایم جایگزین آمد. در فرصتی که #کاوه در #پادگان نبود، از معاونش تسویه حساب گرفتم و راهی مشهد شدم تا در #کنکور شرکت کنم. بعد از اعلام نتایج، معلوم شد که قبول شده ام. اول مهر ماه هم رفتم سراغ #درس و #دانشگاه.

♨️ مدتی گذشت خبر مجروحیت #کاوه را یکی از رفقا بهم داد. با ناراحتی پرسیدم: «کجا مجروح شده؟»

گفت: «توی تک #حاج_عمران

پرسیدم: « حالا کجا بستری اش کردن؟»

گفت: «توی بخش مغز و اعصاب بیمارستان قائم عجل الله تعالی فرجه.»

بدون معطلی رفتم عیادتش. اتاق، شلوغ بود. چند نفر دیگر قبل از من آمده بودند. با اینکه ضعیف شده بود، ولی آن لبخند همیشگی و زیبا، گوشه لبش بود.

دلم می‌خواست دست بیندازم دور گردنش، او را بغل کنم و زار زار گریه کنم، ولی نگاه بچه‌ها و حیا، مانع می‌شد. پرونده اش را ورق زدم. دکتر‌ها نوشته بودند نباید کار سنگین انجام دهد و حرکتی داشته باشد. #ترکش‌های_نارنجک که به سرش اصابت کرده بودند، در جای خیلی حساسی قرار گرفته بودند.

👈 نزدیکش که رفتم، احوالم را پرسید و از کار و بارم سوال کرد. گفتم: «توی #دانشگاه #درس می‌خوانم.»

تا این حرف را زدم، جمله ای گفت که مرا زیر و رو کرد و گویی تمام وجودم را به آتش کشید.

💠 گفت: « نامور! بچه‌ها می‌روند #جبهه #خون می‌دهند و #شهید می‌شوند، آن وقت تو می‌روی #دانشگاه #درس بخوانی؟»

یقینا این حرف را اگر هر کس دیگری می‌زد، آنطور در من اثر نمی‌گذاشت. بدون شک، او رضای خدا را در نظر داشت و #خیر و #صلاح دنیا و آخرتم را می‌خواست. برای همین بود که حرفش مرا دگرگون کرد. گویی از خوابی هزار ساله بیدار شده بودم.


@soada_ir
🔻🔻🔻

🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا

🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء

https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ