سعداء/ حجت‌الاسلام راجی
8.06K subscribers
3.69K photos
2.41K videos
364 files
1.62K links
🌱 پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@soada_ir

🌱 کانال خانواده
@soada_reyhaneh

🌱 منبرک
@manbarak

ارتباط با ادمین:
@aadmin_soada1
Download Telegram
نمودار خلاصه منبر:
#جهاد

جلسه سوم: جهاد علمی- جهاد هنری- جهاد فرهنگی


پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
جهاد_مبارزه_نسخه_موبایلی_جلسه_3.pdf
500.7 KB
فایل پی دی اف -نسخه موبایلی- خلاصه منبر:

#جهاد

جلسه سوم: جهاد علمی- جهاد هنری- جهاد فرهنگی

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
جهاد علمي جهاد فرهنگي جهاد هنري
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:

#جهاد

جلسه سوم: جهاد علمی- جهاد هنری- جهاد فرهنگی

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی آخر ماه صفر - #جلسه_چهارم_جهاد

با موضوع:

#جهاد

#جهاد_فکری
#جهاد_اجتماعی
#جهاد_خانوادگی

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#جهاد - جلسه چهارم

منبر آخر ماه صفر

—----------------------------------
🔷 موضوع جلسه چهارم: جهاد فکری- جهاد اجتماعی- جهاد خانوادگی🔷

8- جهاد فکری: شاید بتوان گفت این جهاد ریشه تمام جهادهاست. اگر جهاد فکری نباشد بقیه تلاش های انسان به نتیجه نمی رسد. به ظاهر دارد با دشمنش مبارزه می کند اما چون کار فکری نیست، می شود داعش. به ظاهر دارد مبارزه می کند و می جنگد اما چون فکری پشت سرش نبوده خلاف جهت حرکت می کند و او را از مقصد و مقصودش دور می کند.

🔸حدود یک سال پیش مقام معظم رهبری با جانبازان دیدار داشتند. یکی از جانبازها به حضرت آقا عرضه داشت: شما اگر حکم جهاد بدهید ما مثل همان موقع باز هم جهاد می کنیم و می جنگیم. حضرت آقا فرمودند: من که حکم جهاد داده ام. [کسانی که شعار می دهند وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.] البته نه جهاد نظامی، جهاد فکری.

🔹اینکه انسان برای تبیین معارف فکر کند، جهاد کند. جهاد فکری همان جهاد روشنگری، جهاد تبیینی است که پیشقراولانش علمای بزرگ شیعه بوده اند. از ابتدای غیبت کبری فقها و علمی شیعه این روشنگری ها و جهاد های فکری را انجام می دادند. آنها هیچ وقت اجازه ندادند فکر تشیع به انحراف کشیده شود. با وجود اینقدر دشمنی ها و مخالفت ها و نفوذها، مراجع ایستادند و جهاد کردند. امروز هم مقام معظم رهبری دارند جهاد فکری انجام می دهند. خط فکری که قرار است به امت اسلام داده شود از جانب مقام معظم رهبری است.

🌺از حضرت علی (علیه‌السلام) در فضیلت علمای روشنگر، روایتی هست که می فرمایند: «فَأَبْشِرُوا مَعَاشِرَ عُلَمَاءِ شِيعَتِنَا بِالثَّوَابِ الْأَعْظَمِ، وَ الْجَزَاءِ الْأَوْفَرِ». اى عالمان شيعه به شما بشارت باد به عظيمترين ثواب و کاملترين پاداش.
🔸جهاد فکری امام سجاد (علیه‌السلام)
جهاد فکری را امام سجاد (علیه‌السلام) انجام دادند. در آن فضای فتنه آمیز موقعی که امام سجاد (علیه‌السلام) وارد کوفه شدند، شروع به صحبت کردند. حضرت زینب (سلام‌الله علیها) شروع به خطبه خواندن کردند. باز در شام که کاروان اسرا رفتند، خطبه ها شروع شده بود. جهادهای فکری انجام می شد. اینقدر خطبه ها در کوفه تاثیرگذار بود که می گویند هیچ خانه ای نبود مگر صدای گریه از آن بلند بود. تا حدی که عبیدالله بن زیاد ترسید، الان مردم هجوم بیاورند. در شام جریان از این فراتر رفته بود. امام سجاد (علیه‌السلام) در مسجد در مقابل یزید تمام حکومت بنی امیه را از بین بردند. ایشان پشت سر هم استدلال می آوردند. امام در مسجد شروع به خطبه خواندن کرده بودند و یزید داشت رسوا می شد. به مؤذن گفت: اذان بگو. امام سجاد (علیه‌السلام) دیگر صحبت نکردند. تا اذان به اسم پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) رسید امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: آیا این پیامبری که نامش را در اذان گفتند جد من است یا جد تو؟ باز همه چیز به هم ریخت. در همان مجلس یزید گفت: من نمی خواستم شما را بکشم، عبیدالله گفت این کار را بکنیم خدا او را لعنت کند.
این جهاد فکری است. انسان، فکر مردم را در خط حزب اللهی قرار بدهد.

🔹جهاد فکری با زبان
قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سلم): «جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ». با مال ها، جان ها و زبانهايتان با مشرکان بجنگيد.
بخشی از جهاد فکری با زبان است که انسان باید معارف را تبیین کند. در فتنه های مختلف مانند فتنه سال 88 کسانی که کار فکری انجام دادند، جهاد کردند. شبهات و شایعات را جواب می دادند. در مناظرات شرکت می کردند. اگر آنها نبودند معلوم نبود الان چه بلایی سر این انقلاب می آمد. فتنه 88 برای مردم ما، فتنه ای بسیار سخت تر از هشت سال دفاع مقدس بود. آنجا دشمن مشخص بود اما در فتنه دوست و دشمن مشخص نمی شوند. تا دیروز با یک شخص در یک خط بودیم اما دیدیم شخص عوض شد.

♦️جهاد فكري دو مرحله دارد:
1- راهبرد انديشي (تغذيه فكري و عقيدتي نيروهاي انقلاب و عامه)؛ [این که انسان برای تشکل ها، مردم و کسانی که کار فرهنگی انجام می دهند راهبرد مشخص کند.]
2- راه كار انديشي [یکی از ایرادهایی که امروز در کارهای ما هست این است که ما بدون اینکه قرارگاهی تشکیل بدهیم داریم کار می کنیم. مثل این است که در جنگ بگویند یک مقدار نارنجک داریم. بگویند: خوب پرت کنید. می گوییم: کجا پرت کنیم؟ می گویند: پرت کنید دیگر. خوب ممکن است جلو نیروهای خودی باشند. الان هم کارهای فرهنگی اینطوری شده اند. فقط یک کاری بشود دیگر. خوب چکار کنیم؟ ببینیم دشمن از کدام طرف حمله کرده است؟ دشمن کجا هست و چه سلاح هایی دارد؟ نقطه ضعف دشمن کجاست؟ ما چه امکاناتی داریم؟ دیگر به اینها کار ندارد. فقط می گوید به خط بزن. خوب وقتی اینطور به خط بزنیم فقط کشته زیاد می دهیم و نتیجه ای ندارد.]

ادامه 👇👇👇
🔸جهاد فکری این هست که این نقشه را مشخص کنیم. مشخص کنیم الان دقیقا کجا باید گام برداریم. الان دقیقا باید چه بگوییم؟ نقطه حساس و نقطه ضعف دشمن الان کجا هست؟ نقطه قوت دشمن کجاست؟ کجا باید حمله ایضایی انجام بدهیم؟ کجا باید حمله واقعی انجام بدهیم؟ چه تعداد نیرو باید با خودمان ببریم؟
🔹اینها راهبرد اندیشی و راه کار اندیشی است. هم راهبرد مشخص می شود و هم راه کار. به این جهاد فکری می گویند. چیزی که حضرت آقا حکمش را داده اند. باید انجام بدهیم. مقدمه تمام جهاد ها همین جهاد فکری و تبیینی است.
🔸- امام حسين (عليه‌السلام) به مردي فرمود: «کدام يک را دوست تر مي داري: مردي اراده کشتن بينوايي ضعيف را دارد و تو او را از دستش مي رَهاني، يا مردي ناصبي اراده گمراه کردن مؤمني بينوا و ضعيف از پيروان ما را دارد، امّا تو دريچه اي [از علم] را بر او مي گشايي که آن بينوا، خود را بِدان، نگاه مي دارد و با حجّت هاي خداي متعال، خصم خويش را ساکت مي سازد و او را مي شکند؟». [سپس] فرمود: «حتماً رهاندن اين مؤمن بينوا از دست آن ناصبي. بي گمان، خداي متعال مي فرمايد: «مَنْ أَحْياها فَکَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً». و هر که او را زنده کند، گويي همه مردم را زنده کرده است. (سوره مائده، آیه 32)»؛ حضرت در ادامه می فرمایند: يعني هر که او را زنده کند و از کفر به ايمان، ارشاد کند، گويي همه مردم را زنده کرده است، پيش از آن که آنان را با شمشيرهاي تيز بکشد. (منبع: التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 348)

👈یعنی الان ما بتوانیم یک نفر را در این زمینه ها هدایت کنیم همانطور که در جهاد فرهنگی عرض کردم خیلی مهم است.

🔹- در جنگ صفین یکی از کارهای مهم جناب عمار یاسر که بیش از 90 سال سن داشتند، تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونی داشتند... این کسی که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانی بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود، که در قضایای جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودی می‌رفت و همین‌طور این گروه‌هائی را که - به تعبیرِ امروز، گردان‌ها یا تیپ‌های جدا جدای از هم - بودند، به هر کدام می‌رسید، در مقابل آن‌ها می‌ایستاد و مبالغی برای آن‌ها صحبت می‌کرد؛ حقائقی را برای آن‌ها روشن می‌کرد و تأثیر می‌گذاشت. یک جا می‌دید اختلاف پیدا شده، یک عده‌ای دچار تردید شدند، بگو مگو توی آن‌ها هست، خودش را بسرعت آنجا می‌رساند و برایشان حرف می‌زد، صحبت می‌کرد، تبیین می‌کرد؛ این گره‌ها را باز می‌کرد.

با این کار خیلی ها جلو معاویه موضع گرفتند. به حدی موضع گیری ها بالا شد که لحظه ای که جناب عمار در همان جنگ به شهادت رسید، همه سپاهیان پیش معاویه آمدند و گفتند: دیدی که ما بر حق نبودیم؟ دیدی عمار کشته شد؟ همه از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند «يا عَمّار تَقتُلُكَ الْفِئَةُ اْلباقِيَه». اي عمّار! گروه ستمكاري تو را خواهند كشت. هر چند که معاویه این جریان را توجیه کرد اما برای اذهان بسیار مهم بود
.
🔸امام حسين (علیه‌السلام) و جهاد روشنگري و فكري
امام حسین (علیه‌السلام) در روز عاشورا در حالیکه در غربت قرار گرفته بودند و یارانشان به شهادت رسیده بودند جهاد فکری انجام می دادند. داخل سپاه عمر سعد می رفتند و خطبه می خواندند، تبیین می کردند، شاید یک نفر هدایت شود. حتی زمانی که ایشان در گودی قتلگاه قرار گرفته بودند شروع به نصیحت شمر کردند. به این نصیحت ها جهاد فکری و تبیینی می گویند.

🔹حضرت زهرا (سلام‌الله علیها)، در جهاد سیاسی عرض کردم اییشان جهاد فکری و سیاسی انجام می دادند. خطبه ای که حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) خواندند حکومت ظالمین را رسوا کردند؟

9- جهاد اجتماعی: یکی از مهم ترین مصادیق جهاد اجتماعی خدمت رسانی به مردم است.
🔸در قرآن داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) و دختران شعیب به عنوان داستان مهم خدمت رسانی مطرح شده است. زمانی که حضرت موسی (علیه‌السلام) در حالی که خسته بود کنار چاه مدین می آید می بینند همه دارند گوسفندهایشان را آب می دهند. دو دختر آن طرف تر با گوسفند هایشان ایستاده اند. حضرت موسی (علیه‌السلام) نمی گوید: به من چه ربطی دارد؟ من الان خسته ام. حضرت جلو می روند. گوسفند ها را آب می دهند. این جهاد خدمت رسانی و اجتماعی می شود.
👇👇👇
🔸اسحاق بن عمار می گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «یَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً وَاحِداً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِی الْجَنَّةِ وَ کَتَبَ لَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّی إِذَا صَارَ إِلَی الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ اللَّهُ لَهُ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَیُقَالُ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَیِّهَا شِئْتَ». ای اسحاق! هرکه این خانه (کعبه) را یک بار طواف کند خداوند برای او هزار حسنه می نویسد و هزار سیئه از او محو می کند و هزار درجه او را بالا می برد و هزار درخت برای او در بهشت می کارد و ثواب آزاد کردن هزار بنده برایش می نویسد، تا به ملتزم می رسد هشت در بهشت را برای او می گشاید و سپس به او می فرماید: از هر کدام از آنها که خواستی وارد شو.»

گفتم: فدایت شوم. همه اینها برای کسی است که طواف می کند؟ فرمود: «نَعَمْ أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟». بله. آیا به تو خبر ندهم از چیزی که از این هم با فضیلت تر است؟» عرض کردم: آری. فرمود: «مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّی بَلَغَ عَشَرَةَ». هر کس حاجتی برای برادر مؤمنش برآورده کند، خداوند برای او [ثواب] طوافی و طوافی و طوافی می نویسد. [حضرت همین طور شمرد] تا به ده طواف رسید.

👈مثلا شخصی پول لازم دارد، کمکش کنیم. خانه ای داریم می توانیم مدتی کسی را بیاوریم آنجا باشد تا ان شاالله خانه دار شود، این کار را انجام بدهیم. داریم با ماشین می رویم می بینیم شخصی کنار خیابان ایستاده، هوا سرد یا گرم است، سوارش کنیم. شغلی داریم می بینیم شخصی آمده است و پولی ندارد، به او تخفیف بدهیم، برایش کار را به نیت صدقه ارزانتر انجام بدهیم. این کارها را انسان می تواند انجام بدهد.

🔹- حاج عبدالله والي معروف به مدیر جهادی بودند که سال ها در منطقه بشاگرد هرمزگان کار جهادی انجام داد. در آن منطقه بی آب و علف و فقیر که یک طرفش سمت سیستان و از یک طرف سمت کرمان بود. وسط مناطق محروم قرار گرفته است. اما ایشان کار جهادی انجام داد و بر اثر ۱۲ بار ابتلا به بیماری مالاریا (که به دلیل وضع نامناسب بهداشتی منطقه در آنجا شیوع داشت) سلامتی خود را نیز در این راه از دست داد و تا پایان عمر از عوارض ناشی از این بیماری رنج می‌برد. خاطرات ایشان در کتاب «تا خمینی شهر» آمده است.

👈الان هم اردوهاي جهادي دارد همین راه را انجام می دهد. حتما در اردوهای جهادی شرکت کنید. فرزندانمان را تشویق کنیم در اردوهای جهادی شرکت کنند. به جای اینکه در تابستان بچه هایمان فقط تلویزیون نگاه کنند یک هفته آنها به اردو های جهادی بفرستیم تا فضاهای خدمت رسانی به محرومین را ببینند. خیلی انسان های قانع و کاری ای می شوند.

🔸در بیان موسی بن جعفر (علیه‌السلام) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ- هُمُ الآْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَة». برای خداوند در روی زمین، بندگانی هستند که در راه رفع حوایج مردم تلاش می کنند. آنان در روز قیامت، ایمن اند.

👈شما کدام شهید را سراغ دارید که به محرومین خدمت نکرده باشد؟ دغدغه شهدا، علما، بزرگان و عرفا همه در وادی خدمت به مردم و محرومین است.
🔹- شهيد تهراني مقدم فقط در بحث موشکی خدمت نکرده است. کتابی از ایشان به نام «مردی با آرزوهای دوربرد» چاپ شده است. جهاد اجتماعی که ایشان انجام می دهد، عجیب است. در این کتاب همسر ایشان تعریف می کند: هر روز چند نفر در خانه مان ثابت می آمدند. ایشان مشکلشان را حل می کرد، باز گروه دیگری می آمدند. این شهید ملجا و پناه مردم مستضعف بود. یا زمانی که ایشان برای عمل مادرشان بیمارستان تشریف می برند به دنبال کسی می گشت که در بیمارستان باشد و پول نداشته باشد تا اینکه فهمید نگهبان بیمارستان پول ندارد و به او کمک کرد.

👈هر کس در هر شغلی که هست، جهاد اجتماعی را وظیفه خودش بداند. کسی مهندس است خوب ببیند اگر برای مستضعفی می خواهد کار کند از حق خودش کمتر بگیرد یا اصلا حقش را نگیرد. حتی بیشتر به او کمک کند. چه ایرادی دارد یک پزشک پول عملش را نگیرد و پولی هم به بیمار بدهد. مگر این صدقه نیست؟ مگر بزرگان پزشکی اینطور نبودند؟ کتاب «فریاد در تاکستان» را مطالعه بفرمایید. خاطرات دکتر شیخ در آن آمده است. خوب است در دانشگاه یک واحد درسی به این کتاب اختصاص داده شود.
👇👇👇
🔹- در داستانی از این کتاب آمده است: با پسر کوچک دکتر هم سن و سال بودم و دوست. پسر عمه ام هم بود. بعضی از شب ها منزل عمه ام می ماندم و با پسر دکتر درس می خواندیم. دکتر معمولا دیر وقت به خانه برمی‌گشت. یک شب دکتر ساعت دو نصف شب به خانه آمد، خسته و کوفته. موتورش را که گوشه‌ی حیاط گذاشت، مستقیم رفت سمت اتاق خودش و خوابید. یک ربع نگذشته بود که در حیاط را زدند. خواستم بروم در را باز کنم که عمه ام خودش را به در رساند. در را باز کرد. یک خانم و آقا پشت در بودند. بچه‌ی مریض‌شان هم در بغل پدر بود. مادر لب باز کرد: «ببخشید، تو رو خدا، این موقع شب مزاحم شدیم بچه‌ام داره از دست می‌ره، مجبور شدیم...» عمه‌ام حرفش را قطع کرد: «شرمنده... ولی دکتر هنوز چند دقیقه ای نیست که به منزل آمده. تازه خوابش برده. اگه ممکنه نیم ساعت- یک ساعت دیگه تشریف بیارین. گناه داره بنده خدا از صبح زود تا حالا بیرون بوده...» رفتند. عمه ام در را بست. از صدای بسته شدن در، دکتر از خواب بیدار شد. رو به همسرش گفت: «کی بود؟» «هیچ‌کی دکتر! شما استراحت کنین»
«هیچ‌کی؟! خودم صدای درو شنیدم...» «بله، ولی من ازشون خواهش کردم یک ساعت دیگه بیان تا شما یک کم بخوابین...»
🔹«خانم خوب من! اگه کسی گرفتار نباشه که نصف شب نمی‌آد در خونه‌ی ما. لابد مجبور بوده که اومده...» دکتر تازه چشمش به من و پسرش افتاد که بیداریم. رو کرد به ما: «یکی تون برین دنبال این بندگان خدا بگین دکتر بیدار شده... برین تا خیلی دور نشدن». با پسر دکتر شیخ رفتیم توی کوچه و بعد از چند لحظه با آن آقا و خانم برگشتیم. زن انگار که خدا دنیا را به‌اش داده باشد، یکسره ما را دعا می‌کرد. دکتر از جایش بلند شده بود و پتویش را دورش پیچیده بود و منتظر ما بود. بچه را گرفت و معاینه اش کرد و نسخه نوشت. بعد با ناراحتی گفت: «شرمنده که دارویش را خودم ندارم. برین سریع‌تر از یک داروخانه دارویش را بگیرین... یادتون باشه صبح و شب، نیمه شب، فرق نداره برای من، هر وقت لازم بود در خونه‌ی من به روی همه بازه.»

👈پزشک باید اینطور باشد، چون سوگند خورده است. گاهی بعضی از مستضعفین به ما رجوع می کنند می گویند: بچه ام در ماه ششم یا هفتم به دنیا آمده، او را در دستگاه گذاشتیم. مجبورا در بیمارستان خصوصی بود. روز دوازدهم دکتر گفته اگر پول ندهید دستگاه را خاموش می کنیم و خاموش کرده و بچه هم مرده است!

🔸- در داستان دیگری از این کتاب آمده است: ساعت یک نیمه شب بود. همراه دکتر رفتیم برای ویزیت یک مریض. توی کوچه پس کوچه های پایین شهر به یک خانه رسیدیم که در چوبی کوچکی داشت. پدرم تا کمر دولا شد تا توانست وارد خانه شود. من اما هنوز کوچک بودم و راحت تر وارد شدم. یک پیرزن نحیف و فرتوت زیر کرسی دراز کشیده بود و ناله می کرد. همراهی‌اش هم یک زن میانسال بود که سر و وضع مناسبی نداشت. پدر پیرزن را معاینه کرد. خیلی دقیق و با حوصله. زیر لب گفت: «خدا رو شکر» و رو به همراه مریض هم گفت: «خوب با اجازه‌ی شما» راه افتادیم طرف در. پدرم خیلی آرام یک مشت سکه گذاشت گوشه‌ی سینی مسی بزرگی که روی کرسی بود و از اتاق خارج شد. همراه مریض آمد توی حیاط دنبال ما: «ببخشین آقای دکتر، حال مریض ما خوب می‌شه؟ نسخه‌اش چی، نسخه نمی‌دین؟‌» دکتر لبخندی زد و گفت: «به لطف خدا مریض شما هیچ مشکلی نداره. فقط ضعیف شده که ما دکترا بهش می‌گیم ضعف عمومی. اون پول هایی که جسارت کردم و ریختم توی سینی رو ببرین برای مریض میوه های خوب بخرین و خوب بشورین بدین بخوره. ان شاالله خوب می‌شه» همراه مریض سرش را انداخت پایین و گفت: «خدا عمرتون بده دکتر. انگار درد ما رو خیلی زود فهمیدین...»
دکتر خودش پول که نگرفت پول میوه ها را هم داد.

🔹- دختر ایشان تعریف می کند: روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟ و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد. او گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابه‌های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابه‌های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می‌ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی‌ها‌ خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.

👈ایشان نه مرجع تقلید بودند نه آخوند و نه انسان عجیب، بلکه یک پزشک بود که به وظیفه خودش خوب عمل می کرد. نام ماندگار برای این هاست، دکتر شیخ و دکتر قریب و ...

👇👇👇
👈حالا کسانی که ده ها برج دارند با پول هایی که مردم به سختی بدست آورده اند. وقتی کسی پول نداشت، جهاد می گوید باید از او پول نگیری. این جهاد اجتماعی می شود. البته پزشک هایی هستند که به فکر محرومین اند. در جریان زلزله بم چقدر پزشک های دلسوزی آمده بودند. واقعا جهاد می کردند. یا پزشک هایی که به کشورهایی مانند آفریقا می روند. همه اینها جهاد اجتماعی است.

🔸جهاد اجتماعی علما
علما پیشگام این جریان بودند.
- آیت‌الله سید محمد باقر شهیدی می گوید: کرایه منزلم به تاخیر افتاده بود، جریان را به سید ابوالحسن اصفهانی گفتم. فردای آن روز فرزند سید بر اثر حادثه‌ای از دنیا رفت. مایوس شدم و با خود گفتم: گرفتاری مانع می شود که سید به فکر من باشد اما در روز تشییع جنازه فرزندش دیدم سید به سوی من می آید و تا به من رسید وجهی جهت پرداخت کرایه در اختیارم گذاشت.

10- جهاد خانوادگی: جهاد خانوادگی را چه کسانی انجام می دهند؟ امروز جهاد خانوادگی را، همسران و فرزندان و پدر و مادر شهدا انجام می دهند. كساني كه والدين خودشون را پرستاري مي كنند، زنی که بر فقر شوهرش صبر می کند. مردی که بر بداخلاقی همسرش صبر کند.

🔸جهاد فرزند آوری
اما امروز در بحث خانواده یک قسمتی پر رنگ تر از بقیه است، که می شود واقعا به آن جهاد گفت و آن جهاد فرزند آوری و تربیت فرزند است. امروز فرزند آوری، جهاد است. مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی در ۱۹ آذر ۹۱ فرمودند: «یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر می‌کند، تن او می‌لرزد، این مسئله‌ی جمعیت است». در جای دیگر حضرت آقا می فرمایند: «گاهی وقت ها خواب شب از من گرفته می شود، وقتی در رابطه با جمعیت فکر می کنم».

👈سوال اینجاست که مگر دارد چه بلایی سر جمعیت کشور می آید؟ چرا حضرت آقا برای بحث فرزند آوری، جهاد را مطرح می کنند؟
جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ حدود ۳۴ میلیون نفر.... در سال ۱۳۷۵ حدود ۶۰ میلیون نفر.... در سال ۱۳۸۵ حدود ۷۰ میلیون نفر.... و در سال ۱۳۹۰ حدود ۷۵ میلیون نفر بوده است. متوسط سن جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ در حدود ۲۲ سال، در سال ۱۳۶۵ حدود ۲۱ سال، در سال ۱۳۷۵ حدود ۲۴ سال، در سال ۱۳۸۵ حدود ۲۸ سال و در سال ۱۳۹۰ حدود ۳۰ سال بوده است. الان 31 سال شده است. یعنی میانگین سن جمعیتی ما 31 سال است.

🔹رشد جمعیت ایران که در سال ۵۵ برای هر خانواده حدود ۷ فرزند بوده، در سال ۹۳ به 7/1 فرزند رسیده است. یعنی هر خانواده به طور میانگین 7/1 بچه می آورد. اگر متوسط فرزند آوری در یک جامعه در خانواده کمتر از 2 و 2/2 بشود آن جامعه منقرض خواهد شد. 2 به خاطر یکی پدر و یکی مادر و 2/0 به خاطر کسانی که ازداواج نکرده اند یا بچه دار نشده اند. تازه از 2/2 باشیم روی خط انقراض حرکت می کنیم. اما برای ما شده 7/1!

👈حال با توجه به این آمار عمق فاجعه مشخص می شود که اگر روند تولید نسل به همین شکل پیش برود، جمعیت ایران از سال ۱۴۲۰ رشد منفی را خواهد داشت و در ۸۰ سال آینده جمعیت کشور به حدود ۳0 میلیون نفر خواهد رسید، که حدود ۴9 درصد آنان را افراد بالای ۶۰ سال تشکیل می دهند. یعنی فقط مصرف کننده می شوند. از بدو تولد تا 60 سال می شود 51 درصد. آنگاه چه بلایی بر سر اقتصاد و فرهنگ و توسعه و مسائل نظامی و … خوهد آمد؟! دیگر در همه چیز، از بین خواهیم رفت. کسی نیست که بخواهد شغلی تولید کند یا کاری انجام دهد.

🔸به خاطر این است که امروز بحث جهاد فرزند آوری مطرح می شود. هیچ کشوری مثل ما نتوانست به این سرعت جمعیت کشورش را به سمت معکوس قرار دهد. ما تنها کشوری بودیم که از سازمان ملل جایزه گرفتیم!! می دانید که اسرائیلی ها زیر 4 فرزند نمی آورند. می گویند چون در آموزه های تورات هست که باید جمعیت یهود اضافه شود. مگر در آموزه های اسلام نیست. مگر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) نمی فرماید: فرزند بیاورید من در روز قیامت به تعداد مسلمان ها افتخار می کنم. مگر فقر برای ما هست، برای آنها نیست؟ گاهی احساس می کنیم ایمان آنها در آموزه هایشان از بعضی از ما قوی تر است. اگر دغدغه فقر است، در روایت زیر مشخص است:
🔸بکر بن صالح گوید: به حضرت کاظم (علیه‌السلام) نوشتم: من پنج سال است که از بچه دار شدن خوددارى کرده ام که همسرم فرزند نمى خواهد و مى گوید بواسطه فقر؛ تربیت فرزند مشکل است؟ امام جواب نوشت: «اطْلُبِ الْوَلَدَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْزُقُهُمْ». بچه دار شو که خداوند روزیش دهد. (منبع: کافی جلد ۶ صفحه ۳)
👈مگر ما روزی فرزند را می دهیم؟ کمی از تجملات زندگی مان کم کنیم آن موقع می بینیم که چطور می توانیم فرزند بیاوریم و راحت آنها را اداره کنیم؟

👇👇👇
🔹جهاد تربیت فرزند
تربیت فرزند به اندازه فرزند آوری مهم است. بعضی از شماها با خود می گویید این بچه ها چه گلی به سر ما زده اند که بیشتر بچه بیاوریم. خوب درست تربیت می کردیم. ما می گوییم، بچه را راحت طلب و رفاه طلب بار نیاورید. هر چه خواست برایش نخرید. اینها را که می گوییم، می گویند چرا اینقدر به بچه ها سخت می گیرید؟ بعد که این بچه بزرگ شد، موقع دامادی اش از پدرش طلبکار می شود. می گویند حاج آقا این حرف ها را بیشتر بگویید.

👈همین الان عرض کردم. بچه را به اردوی جهادی بفرستید. می گویند بچه مان اذیت می شود. مگر حسین فهمیده هایی که زیر شنی های تانک رفتند بچه نبودند؟ مگر پدر و مادر اینها دوست نداشتند بچه هایشان کنار بخاری و زیر باد کولر باشند؟ اما انسان برای اسلام جهاد می کند.

🔹فرزند را در نهایت راحتی بار آوردن خطر دارد. این که ما برای بچه مان مهد کودکی انتخاب کنیم که همه چیزش عالی است. خوب این بچه می خواهد چکار کند؟ مثلا ساعت 7 با سرویس به مهد می رود، تا 5/7 ورزش می کند، بعد غذا می خورد، بعد سرسره بازی، بعد استخر توپ، بعد یک چیزی یاد می گیرند، بعد غذا می خورند، بعد شیر با موزشان را می خورند. بعد با سرویس به خانه می آیند. در خانه هم پدر و مادر مشت و مالشان می دهند. ویژگی این مهدکودک این است که آنلاین است. شما از خانه می توانید ببینید بچه چکار می کند؟ و ...
♦️پس این آیه قرآن کجا رفته است؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ کَبَدٍ». که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنجهاست)! (سوره بلد، آیه 4)
قرار نیست انسان اینقدر راحت باشد. چه ایرادی دارد گاهی بچه هایمان سختی بکشند؟ گاهی تا سر کوچه با ما پیاده بیایند؟ ما نمی گوییم از بچه ها بیگاری بکشید اما کمی سختی را در ذهنیت بچه قرار بدهید. تا بچه زنگ می زند بابا فلان چیز را می خواهم، سریع ده مدلش را برایش می خریم. چه ایرادی دارد بچه مان کیف سال گذشته اش را با خودش ببرد؟ حتما باید کیف نو باشد. ماهی یک بار کفش بخرد. چه ایرادی دارد بچه گاهی سختی بکشد؟

🔸چرا اکثر شهدا از خانواده های مستضعف اند؟ دلیلش این است که سختی کشیده اند. مگر چقدر شهید مثل «ادواردو آنیلی» پیدا می کنید؟ که از خانواده ای پولدار باشد و شهید شده باشد؟ اکثر شهدا از مناطق محروم اند.
🔹این جهاد را در سیره ائمه معصومین در تمام ابعادش می بینیم. یکی از جهادها این است که انسان بر بداخلاقی همسرش صبر کند. تصور کنید انسان همسری داشته باشد که دشمنش هم باشد. این که خداوند 14 معصوم و 12 امام را قرار داد، خدا می توانست یک انسان را خلق کند. اما خداوند می خواست ابعاد کامل و وجودی همه را نشان بدهد. یکی قرار است بجنگد، یکی صلح کند، یکی همسرش مهربان است، یکی همسرش قاتلش است. یکی ولایتعهدی را قبول می کند، یکی در دوران خودش خلیفه است. یکی در دوران خودش کنار خلیفه نمی رود.

🔸این که آقا فرمودند: انسان 250 ساله، همین است. در 250 سال، کامل تمام ابعاد نشان داده می شود. چون برای بعضی از معصومین در دوران خودشان بعضی شرایط فراهم نبود.

#منبر_آخر_ماه_صفر

جهاد (مبارزه) - جلسه چهارم

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
نمودار خلاصه منبر:
#جهاد

جلسه چهارم: جهاد فکری- جهاد اجتماعی- جهاد خانوادگی


پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
جهاد_مبارزه_نسخه_موبایلی_جلسه_4.pdf
372.6 KB
فایل پی دی اف -نسخه موبایلی- خلاصه منبر:

#جهاد

جلسه چهارم: جهاد فکری- جهاد اجتماعی- جهاد خانوادگی

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
جهاد فکری جهاد اجتماعی جهاد خانوادگی
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:

#جهاد

جلسه چهارم: جهاد فکری- جهاد اجتماعی- جهاد خانوادگی

پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جهاد - جلسه پنجم

منبر آخر ماه صفر

—----------------------------------
🔷 موضوع جلسه پنجم: ابزار جهاد- ایجاد روحیه جهاد- شهادت محصول نهایی جهاد🔷

🔸ابزار جهاد
ما با چه ابزاری می توانیم جهاد کنیم؟ هر کدام از ابزارهایی که عرض می کنم در یکی از جهادهایی که در جلسات قبل گفته شد نقش پر رنگی دارد.

🌺اميرالمؤمنين (عليه السلام): «وَاللهَ اللهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ الله». خدا را خدا را، درباره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا.
در اين روايت 3 ابزار جهاد مطرح مي شود:
🔻 1- مال: که در بحث جهاد اقتصادی توضیح دادیم. گاهی اوقات لازم است انسان با مال جهاد کند. لازم است وقفی، صدقه ای انجام بدهد.
🔻2- جان: انسان در این راه سختی می کشد، کشته می شود. این بحث در جهاد نظامی گفته شد.
🔻3- زبان: این ابزار در جهاد فرهنگی و جهاد هنری و فکری مورد استفاده قرار می گیرد.
مبلغين، علما، کسانی که تبیین می کنند، جهادشان با زبان است.

🔹- جناب ميثم تمار، جهادش با زبان بود. ایشان خرما فروش بود اما زمانی که مردم از او خرما می خریدند همینطور که داشت خرما می فروخت می گفت: بگذارید روایتی از امام علی (عليه السلام) هم برایتان بگویم. همانجا روایت می گفت. تا اینکه عبیدالله بن زیاد ایشان را دستگیر کرد. میثم تمار، کیفیت شهادت خود را از مولای متقیان، امیرمؤمنان شنیده و خود را برای مرگ سعادتمند آماده می کرد. روزی حضرت دست میثم را گرفته و درخت خرمایی که میثم بالای آن به دار آویخته می شود، به او نشان داد. میثم همواره به کنار آن درخت می رفت و در سایه آن به عبادت می پرداخت. وقتی عبیداللّه بن زیاد را ملاقات کرد، گفت: امیرمؤمنان به من خبر داده است که انسانی ستمگر و فرومایه و پسر کنیزی بدکاره، عبیداللّه بن زیاد مرا دستگیر کرده و به دار می آویزد و زبانم را می بُرد و من اولین مسلمانی هستم که افسار بر دهانش می بندند تا سخن حق نگوید.
عبیدالله گفت: برای اینکه بدانی علی کذاب است من تو را بر درخت می بندم اما زبانت را نمی برم. میثم تمار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت (عليه السلام) به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد. مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید.

دیگر ابزارهای جهاد عبارتند از:
🔻4- زمان: گاهی انسان باید وقت بگذارد. در رابطه با احسان به والدین که بحث می شوند بعضی ها می گویند ما وقت نداریم برویم پدر و مادرمان را ببینیم. چطور برای خیلی کارهای دیگر وقت داریم؟ وقت داریم ساعت ها پای برنامه ای بنشینیم که مثلا توپ از این خطر عبور کرد یا نه؟ اما وقتی صله رحم و همسایه و روضه امام حسین (عليه السلام) و حرم امام رضا (عليه السلام) که می شود دیگر وقت نداریم. بعضی ها وقت دارند روزی 12 ساعت بخوابند، وقت دارند ساعت ها در بازار باشند، اما وقت دیدن پدر و مادر ندارند. امروزه در قرنی هستیم که رفتن به کره ماه را آزمایش می کنند. کره ماه را بلد است برود خانه پدرش را بلد نیست برود.

👈کار فرهنگی، کار جهادگونه، وقت لازم دارد. همسران کسانی که جهاد فرهنگی می کنند هم باید جهاد خانوادگی کنند. اجازه دهند شوهرانشان کار فرهنگی کنند. نه اینکه تا خواستند در مسجد کاری کنند بگویند بیا در خانه کار کن.
🔹- همسر شهید مدافع حرم، شهید صدر زاده می گوید: هفته اول که به خانه مان رفتیم گازش قطع بود. یک روز بهش زنگ زدم گفتم: کجایی؟ گفت: بچه های بسیج را اردو برده ایم. گفتم: امروز اینقدر در خانه کار داریم، تو باید اردو بروی؟ گفت: اگر امروز نروم به ماه رمضان می خورد دیگر نمی توانم بچه ها را اردو ببرم. ایشان با همسرش شرط کرده بود که کار فرهنگی را بعد از ازدواج کنار نمی گذارم.
🔻5- فكر: در جهاد تبیینی و روشنگری و فرهنگی عرض شد. در جهاد فکری عرض شد که انسان باید برای کاری که می خواهد انجام دهد، فکر کند. گاهی باید ساعت ها فکر کنیم. مثلا می خواهیم به نزدیکانمان یا فامیل امر به معروف کنیم گاهی باید یک روز فکر کنیم چه جمله ای بگوییم بهتر است؟ یا برای اینکه همسایه مان را مسجدی کنیم گاهی باید یک ماه فکر کنیم. جهاد فکری راحت نیست.

ادامه👇👇👇
🔹- شخصی می گفت: یکی از مسئولین بازاریابی شبکه ای را گرفته بودند. یکی از اتهاماتش این بوده که در هفته مثلا 100 تا پیامک برای شماره های ناشناس می فرستاده و آنها را جذب می کرده است. قاضی سوال می کند: از این 100 تا پیامک معمولا چند نفر جذب می شدند؟ گفت: تقریبا 80 نفر. 80 درصد با یک پیامک جذب می شدند. قاضی پرسیده بود: برای هر پیامک چقدر وقت می گذاشتی؟ گفته بود: گاهی وقت ها بیش از یک هفته فکر می کردم چه جمله ای بنویسم که منظورم را برسانم و دیگران جذب شوند.
👈انصافا برای دعوت مردم به نماز تا حالا در عمرمان، یک هفته فکر کرده ایم؟ برای اینکه جامعه مان جامعه مومنی باشد یک هفته فکر کرده ایم؟ آنها روی کار باطل خودشان محکم اند اما گاهی وقت ها ما حال و حوصله نداریم. الان زائران پیاده به مشهد آمدند ما یک هفته فکر کردیم برایشان چکار کنیم؟ این همه جمعیت می آیند و برمی گردند، ما چکار کردیم عاشق امام رضا (ع) بشوند؟ یک درس از امام رضا (ع) بگیرند و بروند؟
🔻6- آبرو: انسان گاهی مجبور است به خاطر دین، آبرویش را کف دست بگذارد. کسانی که در طول تاریخ ریزش پیدا کردند، کسانی بودند که آبرویشان را بر اسلام مقدم می دانستند.
🔹- نامه ای است معروف به «رنج نامه» که حاج احمد آقا به آیت الله منتظری می نویسد، ایشان یک جمله حضرت امام را توضیح می دهد. ایشان می نویسد امام در عزل شما جمله ای فرمودند: «من کار به تاریخ و آنچه می گذرد و قضاوت می کند ندارم». حاج احمد آقا توضیح می دهد و می گوید: «فرق شما با امام در این بود؛ شما همه کار می کردید تا اسمتان در تاریخ خوب مطرح شود اما امام هیچ وقت کاری نکرد تا اسمش در تاریخ خوب ثبت شود، امام نگاه می کرد وظیفه اش چیست؟ همان را انجام می داد. حالا تاریخ خوب بنویسد یا بد». ایشان به عنوان مصداق می گفت: «وقتی به امام گزارش هایی از فساد را می دادند امام سریع در تلویزیون موضعی بر علیه آنها نمی گرفتند که خودشان عزیز بشوند. امام نگاه می کرد ببیند کجا موضع بگیرد فایده بیشتری دارد. برای همین امام در خیلی از جاها هیچی نمی گفت.»
👈مثل همین الان: مردم می گویند اگر مقام معظم رهبری فلانی ها را عزل کند، چقدر محبوب می شود؟ دو نفر از این افرادی که فیش نجومی گرفته اند را عزل کند جلو همه محبوب می شود. فکر کردیم آقا بلد نیست این کار را انجام دهد؟ آقا نگاه می کند ببیند وظیفه چیست. اگر آقا این کار را انجام دهد پس قوه قضائیه به چه کار می آید؟ برای چه رئیس جمهور و مجلس انتخاب کردیم؟
🔸در ذیل آیه «و مما رزقناهم ينفقون» یکی از انفاق ها این است که انسان از آبرويش براي اسلام خرج كند. البته انسان تا می تواند نباید بگذارد آبرویش برود اما زمانی مجبور می شود.

🔹شهید بهشتی مصداق کامل این روحیه بود. چقدر به ایشان توهین کردند؟ چقدر ایشان را تحقیر کردند؟
- یک نفر به ایشان گفت: شما که اینقدر پیش امام (ره) می روید بگویید امام در دفاع از شما یک جمله بگوید. یک جمله امام بگوید تمام است. تمام دشمنی های انقلابی ها به دوستی تبدیل می شود. ایشان گفت: «قرار نیست ما امام را سپر خودمان کنیم، ما آمدیم سپر امام بشویم». این جهاد با آبرو می شود. خدا هم چه آّبرویی به اینها داد. آبروی دنیا و آخرت برای همین شهدا بود.
🔻7- خانواده: گاهی انسان مجبور است خانواده اش را هم در مسیر اسلام فدا کند. نمونه اش مشخص است، اباعبدالله (عليه السلام).
امام حسين (عليه السلام) دیدند اگر با خانواده و زن و بچه بیایند، پیام عاشورا بعدا منتقل خواهد شد، در غیر این صورت پیام عاشورا چه می شد؟ چه کسی در کوفه صحبت می کرد؟ چه کسی در شام خطبه می خواند؟ چه کسی مظلومیت اباعبدالله (عليه السلام) و اسلام را می دید؟ بعدا می گفتند امام حسین (عليه السلام) آمد و جنگی شد و امام وسط جنگ کشته شد. اما امام جهاد را با خانواده انجام می دهد.
اینها ابزار جهاد بودند که در جلسات قبل به طور مفصل عرض شد. اما چه کنیم در بین خودمان و مردم روحیه جهادی گسترش پیدا کند؟
👇👇👇
♦️ايجاد روحيه جهاد
دو راه برای گسترش روحیه جهاد در جامعه
1- خودمان را با دشمن مقایسه کنیم.

خداوند در قرآن می فرماید: «انْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ». اگر شما درد مى ‏كشيد آنان [نيز] همان گونه كه شما درد مى ‏كشيد درد مى ‏كشند.(سوره نساء، آیه 104)
👈ببینیم که دشمن هم دارد جهاد می کند البته جهاد غیر مقدس. اگر ما مبازره می کنیم، داعش هم مبارزه می کند. خوارج هم مبارزه می کرد. الان بهاییان در اطراف شیراز صبح های جمعه می روند که مردم را بهایی کنند، چقدر زحمت می کشند. یک ساعت و نیم قبل از نماز صبح چندین کیلومتر تا جاده ای می روند تا بچه هایی که به مدرسه می روند را از خیابان رد کنند، چون آنجا چند نفر کشته داده بود. خوب معلوم است اینها بهایی می شوند. یا اگر بهایی نشوند تفکر بهایی پیدا می کنند. در روستایی خواهر و برادر با هم ازدواج کرده بودند. به دلیل تفکر وهابیت که هیچ چیزی را اشکالی نمی دانند. بهائیت فرقه ای است که هیچ قانونی ندارد. نه نماز نه عبادت، هر کار دوست داری انجام بده. با هر کسی می خواهی ازدواج کن. البته بعضی ها ازدواج با مادر را جایز نمی دانند! زحمت کشیده اند! اما اینها سختی می شکند؟ چند نفر شیعه حاضر است این کار را انجام بدهد؟ به شما بگویند در نیشابور جاده ای است که چند نفر کشته داده. شما هر روز باید ساعت 3 بلند شوی ماشین دنبالتان می آید بروی و بچه ها را از این جاده رد کنی. شما حاضرید این کار را انجام دهید؟
👈 مسیحیت، وهابیت، یهودیت چقدر زحمت می کشند. یهودی ها چقدر کار فکری دارند؟ تبلیغ می کنند. هزینه می کنند. اگر دانشجویی در یکی از دانشگاه های خوب مشهد قبول شود ماهیانه تا 500 هزار تومان می دهند. اگر در دانشگاه تربیت مدرس قبول شوند ماهیانه 5 میلیون تومان می دهند. بعد ما می گوییم یا اباعبدالله (ع) چرا اینها اینقدر پیشرفت می کنند؟ ما چقدر دیگ شله زدیم؟ آنها دارند مبارزه غیر مقدس می کنند، پس اگر ما هم مبارزه کنیم چیزی نیست چون دشمنمان در حال مبارزه است.
🔸2- نگاهی به الگوهای واقعی و حقیقی بیندازیم، به شهدای عزیزمان که جهاد و مبارزه کردند.
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود. (سوره احزاب، آیه 21)
در قرآن خداوند پیاپی بیان می کند: «و اذکر فی الکتاب ابراهیم» «و اذکر فی الکتاب اسحاق» «و اذکر فی الکتاب مریم» پیامبر نام اینها را ذکر کن. چون اینها الگویند. چرا ما اینقدر از علما و شهدا و امام داستان می گوییم؟ چون اینها الگویند. ما باید خودمان را با آنها تطبیق بدهیم.

🔹- روحیه جهاد را شهید برونسی داشت، «شهید بزرگ استان خراسان» که می گویند ایشان حتی یک دندان نداشت. چون ساواک تمام دندان های ایشان را کشید، اما حاضر نشده بود به اندازه سر سوزنی اطلاعات به ساواک بدهد.
🔹- سر و جمجمه شهید آیت الله سعیدی را با مته و دریل سوراخ کردند و به شهادت رساندند. مبارزه را امثال ایشان کردند.
🔹- شهیده ناهید فاتحی کرجو، چقدر شکنجه شد. گفتند فقط یک فحش به خمینی بده. موهایش و ابروهایش را تراشیدند و برای تحقیر در شهر چرخاندند. گفتند فحش بده اما قبول نکرد. تمام رگ های بدنش را زدند. مادرش نيز از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. الان قبر ایشان در بهشت زهرا است. تازه پدرش سنی بود.
👈انسان باید خودش را با این الگوها مقایسه کند، با کسانی که کار کردند.
شکنجه و شهادت سه تن از پاسداران انقلاب اسلامی به دست مجاهدین خلق
🔹- مهران اصدقی (یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق) در اعترافات خود نحوه شکنجه دو برادر پاسدار طالب طاهری و محسن میرجلیلی (و همچنین پاسدار شاهرخ طهماسبی) را گفته است:
جواد محمدی، رضا هاشملو و نبی ضیایی، برادران پاسدار را با ماشین در حالیکه آنها را به پایین صندلی ماشین دولا کرده بودند وارد خانه کردند. چون به برادران پاسدار [در حین دستگیری] گفته بودند ما کمیته ای هستیم و به شما مشکوکیم، درخانه نیز می خواستند با همین وضع با آنها برخورد کنند ولی وقتی آنها را داخل اتاق وارد می کنند برادران پاسدار عکس موسی خیابانی که به دیوار چسبیده بوده را می بینند و متوجه می شوند که به وسیله چه کسانی ربوده شده اند. به همین خاطر از همان ابتدا سکوت می کنند. جواد به همراه افرادی که در خانه بودند همان ابتدا سکوت کرده و دست به شکنجه می زنند. برادران پاسدار را روی صندلی نشانده و با طناب دست ها و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدن پاسداران می زنند.

👇👇👇
روز بعد من برای شکنجه به آنجا رفتم. ابتدا وارد حمام شدم. یکی از پاسداران به نام محسن میر جلیلی که حدود 25-26 سال داشت و لاغر و قد بلند بود را در حمام با زنجیر بسته بودند در حالیکه پاهایش تاول هایی زده بود که خون داخل آنها مرده بود. پاسدار دیگر را که طالب طاهری نام داشت و حدودا 17 ساله بود در اتاق با زنجیر بسته بودند. پاهایش متورم و کبود و تاول زده بود.
من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا کار شکنجه را در حمام شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود. در اثرضربات کابل، از تاول های پایشان، خون کف حمام راه افتاده بود. به مصطفی گفتم پاهایش را باند پیچی کن تا بتوانیم مجدد آنها را بزنیم. آنها مرتب مطالب راتکذیب می کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می آمد الله اکبر می گفتند. تا عصر شکنجه را ادامه دادیم.
روز بعد باز دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی سراغ محسن میر جلیلی رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیده ام تو اطلاعات نمی دهی. می دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را می پزیم. سپس به من گفت اتو بیاور. مسعود اتو را به برق زد. اتو که داغ شد مسعود قربانی مجددا سوال کرد حرف می زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میر جلیلی چسباند و او از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت. سپس مسعود به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید.
من به اتاق دیگر رفتم. جواد محمدی خطاب به طالب می گفت زندگی و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می کنم. سپس به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور. چاقو را گرفت و دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می خواست چیزی بگوید که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند باز جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید. طوریکه دندان هایش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الآن حالیت می کنم و سپس میله ای سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان های او زد مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می زد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدید می کرد.
سپس به حمام رفتم. دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود گفت: باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. تمام تاول های پایش ترکید و حال خیلی وحشتناکی پیدا کرد. از جای باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا می شد. محسن بیهوش شد. وقتی به هوش آمد مسعود آب داغ را روی دست های محسن ریخت که دستهایش پف کرد و چروک شد و حالت پختگی گرفت.
من که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاق رفتم. آنجا با صحنه دلخراشی مواجه شدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. وقتی طالب به هوش آمد مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت گوش و بینی طالب را برید. طالب بیهوش شد. جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت. وقتی که طالب دوباره به هوش آمد مصطفی با کابل به سینه و پاهای طالب می زد.
به حمام رفتم و با کابل شروع به زدن محسن کردم. محمدرضا هم دهان محسن را گرفته بود. بعد از آن محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
من مجددا به اتاقی که طالب در آن شکنجه می شد رفتم. طالب بیهوش، در حالیکه خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالیکه انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان های طالب بود. طالب که به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یکسری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سوال می کرد و می گفت: آدرس دوستانت را به ما بده. اما طالب جوابی نمی داد. جواد گفت: اینطوری نمی شود؛ باید این را کبابش کرد. مصطفی به آشپزخانه رفت و یک گاز پیک نیک و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد و ... .
شب آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور صدای خر خر از گلوی آنها خارج می شد و ما آنها را که هنوز زنده اما در حال جان دادن بودند طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شوند. حین طناب پیچ کردن دیدم داخل لباس های طالب خرده شیشه است. به طرف خیابان نظام آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خروزندی و محمد جعفر هادیان برای دفن بدهیم.

👇👇👇
پاسدار سومی هم به نام شاهرخ طهماسبی توسط محمد شعبانی (با نام مستعار نادر) و حمید از مسوولان نظامی واحدهای دیگر ربوده شد و در یکی از خانه های تیمی مورد شکنجه واقع شد که پس از مقاومت زیادی که در قبال شکنجه می کرد به شهادت می رسد. سپس بدن او را هم در محلی دفن می کنند.
پاسداران در مقابل اقدامات ما هیچگونه اطلاعاتی ندادند و مقاومت کردند و با این حساب هیچ نتیجه ای از شکنجه ها نصیب ما نشد.
👈خمینی مظلوم تر از تو و فرزندانت در این تاریخ نیست که حالا بعد از بیست سال یک فایل صوتی از آن شخصی که خودش الان دارد با مجاهدین خلق عذاب می شود پخش کنند که چرا ما اینها [مجاهدین خلق] را اعدام کردیم؟ حالا باید انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی جواب بدهد. اینها که خوب بودند فقط اعتصاب غذا کردند. اینها 17000 نفر را کشتند. ما 17000 شهید ترور داریم که اکثرا توسط مجاهدین خلق بود. حالا باید جواب هم بدهیم؟ حالا هم که آن شخصی که این فایل را پخش کرده که پسر همین آقا است، را حکم زندان داده اند، تحصن شده که فایل صوتی بوده. ببینید از جمهوری اسلامی مظلومتر کجا پیدا می کنید؟ مقتدر و مظلوم. در اوج اقتدار اینقدر مظلوم باشد.

♦️شهادت، محصول نهايي جهاد
مزد جهاد شهادت است. هر کس کار مجاهده گونه انجام داد شهید خواهد شد. گاهی با تیر و بمب و ... است گاهی ثواب شهادت است. کسانی که کار فکری انجام می دهند در بستر هم بمیرند شهید اند. یعنی اجر حضرت امام از شهدا کمتر بود؟ قطعا حضرت امام شهید حساب می شود. بالاترین مزدی که خداوند به یک انسان می دهد شهادت است.
پيامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم): «فَوْقَ كُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّه». بالای هر نیکی، نیکی است مگر که کسی در راه خدا به شهادت برسد.
🌺رسول خدا مردی را دید دعا می کند و می گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ». خدایا از تو می خواهم بهترین چیزی را که به بندگان شایسته ات مرحمت می کنی به من مرحمت کنی، حضرت به او فرمود: اگر دعایت مستجاب شود، خونت در راه خدا ریخته می شود. (و به فیض شهادت می رسی).
آرزو کنیم خدا شهادت را نصیب و روزی ما کند. شهدا اجر زیادی دارند.
🔹«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏». هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند ، مردگانند! بلکه آنان زنده اند ، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. (سوره آل عمران، آیه 169)
👈کتاب «شهیدان زنده اند» چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی را حتما تهیه بفرمایید. خاطره 40 شهیدی که بعد از شهادت برگشتند و حماسه ای را خلق کردند را در آن کتاب نوشته است.
در این کتاب داستان «امضايي از بهشت» از حجت الاسلام سيد مجتبي صالحي خوانساري آمده است:
🔹- دختر ایشان می گوید: «یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم، وقتی وارد مدرسه شدم، دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند، پس از مراسم راهی کلاس شدم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم، ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم، به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند، نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود. وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد، در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید، گفت: نه نخوردم، به آشپزخانه رفتم تا برای پدرغذا بیاورم، پدر گفت: زهرا برنامه ات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام برنامه؟ گفت: همان برنامه ای که امروز در مدرسه دادند. رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد، می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه. اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می زند، آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می کرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود.برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم ناگهان از خواب پریدم اما وقتی خاله برایم آب آورد دوباره آرام گرفتم و خوابیدم.

👇👇👇