متن اشعار حاج حسین سیب سرخی
5.6K subscribers
251 photos
28 videos
12 files
1.77K links
کانال متن اشعار (غیررسمی)📝
حاج حسین سیب سرخی🎤
استفاده از متون با هدیه ۵ صلوات
به ساحت مقدس امام زمان (عج)
بلامانع می‌باشد
کپی متون در دیگر کانالها با ذکر منبع 👉
Download Telegram
📋 #به_زندان_بلا_موسی_بن_جعفر
✔️ #سبک_شور | #امام_کاظم علیه السلام
✔️ #شهادت_امام_کاظم_۱۳۹۱
✔️ #هیأت_روضه_العباس "ع"

به زندان بلا موسی بن جعفر
بگوید با دلی غمگین و مضطر
کجایی ای رضا جان تا ببینی
پدر بار سفر را بسته دیگر
نور دیده رسیده جان من بر روی این لب
ز درد دوری ات در تابم و در تب
بگویم دم به دم "خلِّصنی" یا رب
کرده مجروح غل و زنجیر دشمن ، پیکرم را
شکسته بار غم بال و پرم را
به دستت می سپارم دخترم را
ای دل ای دل

امون از غربت موسی بن جعفر

به ظلم سندی شاهک در این تن
نمانده جای سالم بر تن من
زبان روزه در بین سیه چال
شده افطار من سیلی دشمن
بی مروت ، بیاور هرچه خواهی بر سر من
بکش در خاک و خون این پیکر من
نگو تو ناسزا بر مادر من
لحظه ی مرگ ، به یاد درد و رنجی بی شکیبم
به یاد روضه ی شاه غریبم
به یاد داغ "ابدان الصلیبم"

وا حسینا حسینم وا حسینم وا حسینا

خودم دیدم که صحرا لاله گونه
حسینم غرق در دریای خونه
حودم دیدم که زهرا مادر من
کنار قتلگاه روضه میخونه
ای حسینم چرا تنهایی و لشکر نداری
به روی خاکی اما سر نداری
بمیره مادرت مادر نداری

سر بریده ، اگر رأست به دست بی حیا بود
چرا دیگر تنت در زیر پا بود
نگاه هرزه ها بر خیمه ها بود
📋 #نگاه_خسته_تان_ماتمی_به_دل_انداخت
✔️ #سبک_زمینه |
✔️ #شهادت_امام_کاظم_۱۳۹۱
✔️ #هیأت_روضةالعباس "ع"

نگاه خسته تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه‌ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما
بخواه تا که کمی روضه خوان شوم آقا
فدای آن تن مجروحتان شوم آقا
چقدر برف نشسته است روی گیسویت
شبیه مادرتان گشته است پهلویت
امام گوشه نشینم ، نگو تو را زده اند
نه نه نذار ببینم ، نگو تو را زده اند
تو را به جان رضایت نگو چه بد زده است
نگو که پای پلیدی تو را لگد زده است
چقدر رنگ کبودی گرفته بازویت
چقدر فاصله افتاده بیـن زانویت
تکان مخور ز پرت خون تازه می آید
از این شکاف سرت خون تازه می آید
فدای آن همه زخم نشسته بر بدنت
فدای ساق شکسته فدای آن دهنت
امام یکسره مظلوم امام زندانی
امام گمشده در ازدحام زندانی
خمیده تشنه شکست غریب گردیدی
شبیه حضرت شیب الخضیب گردیدی
دوباره حرف عطش حالمان پریشان شد
دوباره نوبت یک روضه از حسین جان شد
نه سیدالاسرا تاب راه رفتن داشت
نه این قلم جگر قتلگاه رفتن داشت
و باز بر جگرم آه ِ بی قرار آمد
صدای عمه علیکن بالفرار آمد
فدای صبر شما من کمی کم آوردم
به قلب قائمتان باز هم غم آوردم

@sibsorkhii_matn