متن اشعار حاج حسین سیب سرخی
5.68K subscribers
249 photos
30 videos
12 files
1.77K links
کانال متن اشعار (غیررسمی)📝
حاج حسین سیب سرخی🎤
استفاده از متون با هدیه ۵ صلوات
به ساحت مقدس امام زمان (عج)
بلامانع می‌باشد
کپی متون در دیگر کانالها با ذکر منبع 👉
Download Telegram
📝 #برخیز_که_شور_محشر_آمد
🖊 #دمام
🖊 #شب_هشتم_محرم_الحرام_۱۴۴۲
🖊 #هیات_قاسم_بن_الحسن "علیه السلام" پیشوا

برخیز که شور محشر آمد
این قصه ز سوز جگر آمد
وااای واای وااااا

دریا به سوی دریا روان شد
آماده لشکر آب آور امد
حسین واا حسین واا

لرزه فتاده بر جان دشمن
تا بانگ انا ابن الحیدر آمد
مشکی به دوشو بر روی مرکب
ناگه عمودی روی سر آمد
حسین واا حسین واا

آتش به جان خیمه ها افتاد
وقتی که از علقمه خبر آمد
تا اشک او از دیده روان شد
با چادر خاکی مادر آمد

🔗 @sibsorkhii_matn
📝 #نام_اکبر_سر_تربت_دلدار_نبرید
🖊 #دمام
🖊 #شب_هشتم_محرم_الحرام_۱۴۴۲
🖊 #هیات_قاسم_بن_الحسن "علیه السلام" پیشوا

نام اکبر سر تربت دلدار نبرید
بگذارید جوان مرده قراری گیرد

نام حسینو کرببلا هردو دل رباست
نام علی اکبر از آن دلربا تر است

دم مغرب رسیدو همه از گودال رفتند
حسین حسین
شد دم مغرب همه اذان گفتند
همه رفتند شمر ول کن نیست

مادرش با پهلوی شکسته داره میاد بنی قتلوه عطشانا

بگو چکار کنم که دست و پا نزنی
بگو چکار کنم آب را صدا نزنی
بگو چکار کنم من به شمر رو بزنم یا فرار کنم من
آه آه آه
علی علی الدنیا بعدک العفا

🔗 @sibsorkhii_matn

بر سرنعش تو بابای تو بیچاره تو
عمه آواره تو عمه آواره تو
همه ی دشت پر از پیکر صد پاره تو
عمه آواره تو عمه آواره تو

ای تجلی صفات همه ی برتر ها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها

قد من خم شده تا خوش قد وبالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها

پسرم میروی اما پدری هم داری
نظری هم بینداز به پشت سر ها

سر راهت پسرم تا درآن خیمه برو
شاید آرام بگیرد کمی خواهر ها

بهتراین است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشد فقط هاجر ها

مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه مادر ها

با آنکه آب ندارم برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها

زودتر از همه آماده شدی یعنی که
انچنان خسته نگشتست تن لشکر ها

🔗 @sibsorkhii_matn

تا کفن بر قد وبالای رسایت کردم
سوختم از دل پر درد دعایت کردم
اخرین توشه ام از عمر تو این بود علی
که غم انگیز نگاهی زقفایت کردم

تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم
که چرا تشنه لب از خویش جدایم کردند

گر کمی آبی نبود که رسانم به لبت
داشتم اشکی و ایثار پایت کردم

نگشودی لب خود را هرچه تو را بوسیدم
نشنیدم سخنی هر چه صدایت کردم

یا رب این دشت بلا این منو این اکبر من
هر چه را داشتم ای دوست فدایت کردم

🔗 @sibsorkhii_matn