#حاج_حسین_سیب_سرخی
#واحد
#حضرت_رقیه
#محرم94
#محرم_94
#حضرت_رقیه_س
#کاری_ندارم
کاری ندارم که چه شد موی سر من
اما بگو بابای من موی سرت کو
بابا سراغ از گوشواره ی من نگیری
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو
چند روزِ هر کسی سوی من آمد
فریاد میزد خارجی پس زیورت کو
بابا بابا بابا بابا

بعد از غروب واقعه همبازیم نیست
خیلی دلم تنگش شده پس اصغرت کو
آن شب که افتادم ز ناقه بر روی خاک
.... دیدم شبیه مادرت کو ؟
با گوشه ی چادر برایم روسری ساختی
نگو ای دردانه ی من معجرت کو ؟
غم های من مثل لبت دارد ترک وای
با این لب عطشان بگو بابا برت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارم
من را ببر گر چه که کبوتر پر ندارم

بابا حسین بابا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ


کشته من را داغ هجران
قتلگاه دخترت شد شام ویران
....از داغ تو قلب حزینم
تو نبودی شد غریبی همنشینم
گر مسیر کربلا تا شام ویران
عقده شد یک بوسه از رویت بچینم😔
پر زدی بعد ما .....
پس چرا دیر آمدی اینجا پدر جان
ــــ
کانال متن اشعار حاج حسین سیب سرخی:
@sibsorkhii_matn