متن اشعار حاج حسین سیب سرخی
حاج حسین سیب سرخی – روضه | خوش اومدی بابای ویرونه نشین ها
#حاج_حسین_سیب_سرخی
#روضه
#خوش_اومدی
خوش اومدی بابای ویرونه نشینا
کشتی منو بابا کجا بودی تا حالا ،بابا بابا
بابا ، دیر اومدی موهام سپید شد
بابا، امید عمه نا امید شد
بابا، نبودی گوشوارمو بردن (کندن😭)
بابا ، ببین ما رو کجا اوردن
شبا خرابه خیلی سرده
گریم همه رو خسته کرده
گفتم که بابام بر میگرده
*بابا بابا،رهات نمیکنم همینطوری مگه نگفت اربعین رو امشب بگیریم برای مولا*
گفتم میای بقل میگیری دخترت رو ،
حالا باید بقل بگیرم من سرت رو
بابا بابا
خیلی راه اومدم با پای خسته
ببین مثل تو دندونم شکسته
بزار بگم کی موهامو کشیده
بگو کی بابا رگهاتو بریده
سوخته موهام شبیه موهات
تار میبینن شبیه چشمات
خون دلم شبیه لبهات
بابا بابا ،
راستش بابا اون شبی که جا مونده بودم
فاطمه اومد دیدن ، روی کبودم
دیدم قدش شبیه من خمیدست
دیدم روصورتش جای کشیدست
دیدم ، یه دست گرفته بود به پهلوش
دیدم رد خونو به روی بازوش
هرچی بوده گذشته بابا
بیا مثل قدیم و حالا
بریم مدینه پیش زهرا
حسیـــــــــن وای وای
٭دروازه ساعات چه خبر بود
دم دروازه ی ساعات خدا رحم کنم
به دل عمه ی سادات خدا رحم کند
محملم پرده ندارد ، مددی یا ستار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند
چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای
گریه
گریه دار است ملاقات خدا رحم کند
کو علمدار حرم ،ابرویم در خطر است
چرا؟
وسط این همه الواط خدا رحم کند
سر بازار ، به انگشت نشانم دادند
رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند
به همهان خنجر کندی ، که تورا زجرت داد
میکند شمر مباهات خدا رحم کند
سرت از نیزه زمین خورد، دلم ریخت حسین
زیر پا رفتی ،به لبهات خدا رحم کند
نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو
گم شدی بین جراحات خدا رحم کند
*یا صاحب الزمان اقا قلط کردم ، چی دارم میخونم،امام زمان ، اقا جان ، چون میدونم شما برا عمه زینبت گریه میکنی ، خودت فرمودی صبح و شام گریه میکنم ، اشک چشمام خشک بشه برات خون گریه میکنم، اقا جانم،
به حرم چون لب تو چوب حراجی زده اند
تا نمیرم ز بلایات خدا رحم کند
چشم یک شهر ،به دنبال کنیز است حسین
یا صاحب الزمان
چشم یک شهر به دنبال کنیز است حسین
تا کنم حفظ امانات خدا رحم کند
چانه میزد ، سر گهواره یکی پیش رباب
بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
٭تا میخواستند وارد کنند یه مشت رقاص ها رو اوردند دور محمل زینب.لااله الاالله،یا صاحب الزمان ، راوی میگه دیدم ، خانوم انچنان سر به چوبه ی محمل زد ، خودم دیدم خون از زیر کجاوه بیرون ریخت .ای حسیـــــــــــــــــن
کانال متن اشعار حاج حسین سیب سرخی:
@sibsorkhii_matn
#روضه
#خوش_اومدی
خوش اومدی بابای ویرونه نشینا
کشتی منو بابا کجا بودی تا حالا ،بابا بابا
بابا ، دیر اومدی موهام سپید شد
بابا، امید عمه نا امید شد
بابا، نبودی گوشوارمو بردن (کندن😭)
بابا ، ببین ما رو کجا اوردن
شبا خرابه خیلی سرده
گریم همه رو خسته کرده
گفتم که بابام بر میگرده
*بابا بابا،رهات نمیکنم همینطوری مگه نگفت اربعین رو امشب بگیریم برای مولا*
گفتم میای بقل میگیری دخترت رو ،
حالا باید بقل بگیرم من سرت رو
بابا بابا
خیلی راه اومدم با پای خسته
ببین مثل تو دندونم شکسته
بزار بگم کی موهامو کشیده
بگو کی بابا رگهاتو بریده
سوخته موهام شبیه موهات
تار میبینن شبیه چشمات
خون دلم شبیه لبهات
بابا بابا ،
راستش بابا اون شبی که جا مونده بودم
فاطمه اومد دیدن ، روی کبودم
دیدم قدش شبیه من خمیدست
دیدم روصورتش جای کشیدست
دیدم ، یه دست گرفته بود به پهلوش
دیدم رد خونو به روی بازوش
هرچی بوده گذشته بابا
بیا مثل قدیم و حالا
بریم مدینه پیش زهرا
حسیـــــــــن وای وای
٭دروازه ساعات چه خبر بود
دم دروازه ی ساعات خدا رحم کنم
به دل عمه ی سادات خدا رحم کند
محملم پرده ندارد ، مددی یا ستار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند
چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای
گریه
گریه دار است ملاقات خدا رحم کند
کو علمدار حرم ،ابرویم در خطر است
چرا؟
وسط این همه الواط خدا رحم کند
سر بازار ، به انگشت نشانم دادند
رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند
به همهان خنجر کندی ، که تورا زجرت داد
میکند شمر مباهات خدا رحم کند
سرت از نیزه زمین خورد، دلم ریخت حسین
زیر پا رفتی ،به لبهات خدا رحم کند
نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو
گم شدی بین جراحات خدا رحم کند
*یا صاحب الزمان اقا قلط کردم ، چی دارم میخونم،امام زمان ، اقا جان ، چون میدونم شما برا عمه زینبت گریه میکنی ، خودت فرمودی صبح و شام گریه میکنم ، اشک چشمام خشک بشه برات خون گریه میکنم، اقا جانم،
به حرم چون لب تو چوب حراجی زده اند
تا نمیرم ز بلایات خدا رحم کند
چشم یک شهر ،به دنبال کنیز است حسین
یا صاحب الزمان
چشم یک شهر به دنبال کنیز است حسین
تا کنم حفظ امانات خدا رحم کند
چانه میزد ، سر گهواره یکی پیش رباب
بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
٭تا میخواستند وارد کنند یه مشت رقاص ها رو اوردند دور محمل زینب.لااله الاالله،یا صاحب الزمان ، راوی میگه دیدم ، خانوم انچنان سر به چوبه ی محمل زد ، خودم دیدم خون از زیر کجاوه بیرون ریخت .ای حسیـــــــــــــــــن
کانال متن اشعار حاج حسین سیب سرخی:
@sibsorkhii_matn