🖌الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سعدیا آتش سودای تو را آبی بس
باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی
#سعدی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سعدیا آتش سودای تو را آبی بس
باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی
#سعدی
🖌زنده میکرد مرا دم به دم اُمیّد وصال
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
🖌عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان ، دستی که یار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و ارام و قرار از دست رفت
#سعدی
دوستان ، دستی که یار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و ارام و قرار از دست رفت
#سعدی
🖌منِ خسته چون ندارم نفسی قراربیتو
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو
#سعدی
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو
#سعدی
🖌ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
#سعدی
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
#سعدی
🖌ای مهرتو در دلها وی مهر توبر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
#سعدی
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
#سعدی
🖌سخت به ذوق میدهدبادزبوستان نشان
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان
گرهمه خلق راچو من بیدل ومست میکنی
روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان
#سعدی
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان
گرهمه خلق راچو من بیدل ومست میکنی
روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان
#سعدی