درسی به من آموخته ای ؛ یادم هست
بیهـوده نبـاید ؛ بـه کسی دل را بست
چون دامنِ پُـر ز مِهر ؛ در جایی نیست
بـایـد بکِشم؛ کنـون زِ هر دامن دست
ویـرانــه مکن دل ؛ کسی بـا نیـرنـگ
هـرگز نتـوان ؛ درونِ ویـرانـه نشست
هـرگــز نهـراسـم ؛ از شکستـن در راه
صد درس گرفته ام ز صدگونه شکست
تنهـا بـه امیـدِ دیـدنـت ؛ زنـده منـم
بـا بـوی گُـلِ تنِ تـو؛ می گردم مست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
بیهـوده نبـاید ؛ بـه کسی دل را بست
چون دامنِ پُـر ز مِهر ؛ در جایی نیست
بـایـد بکِشم؛ کنـون زِ هر دامن دست
ویـرانــه مکن دل ؛ کسی بـا نیـرنـگ
هـرگز نتـوان ؛ درونِ ویـرانـه نشست
هـرگــز نهـراسـم ؛ از شکستـن در راه
صد درس گرفته ام ز صدگونه شکست
تنهـا بـه امیـدِ دیـدنـت ؛ زنـده منـم
بـا بـوی گُـلِ تنِ تـو؛ می گردم مست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
شرارهٔ غم عشق، آتش افکن است هنوز
بیا که آتشِ مهر تو روشن است هنوز
شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببین
چه زخمهای عمیقی که بر تن است هنوز
درختیام که بر آن حک شدهست نام کسی
غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز
اگر تو صخرهای و سنگدل، من آن موجم
که هر نفس هوسش با تو بودن است هنوز
دلم به یاد تو هم صحبت رقیبان است
وگرنه با همه غیر از تو دشمن است هنوز
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
بیا که آتشِ مهر تو روشن است هنوز
شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببین
چه زخمهای عمیقی که بر تن است هنوز
درختیام که بر آن حک شدهست نام کسی
غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز
اگر تو صخرهای و سنگدل، من آن موجم
که هر نفس هوسش با تو بودن است هنوز
دلم به یاد تو هم صحبت رقیبان است
وگرنه با همه غیر از تو دشمن است هنوز
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست
چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
#فاضل_نظری🌿🌷🌿🌷🌿
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست
چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
#فاضل_نظری🌿🌷🌿🌷🌿
گفتی به جای عشق سراغ از هوس بگیر
پس هر چه را که عشق به من داده پس بگیر
محتاج آب و دانه شدن حق من نبود
ای مرگ! انتقام مرا از قفس بگیر
برگی درخت را به تمنا گرفته بود
طوفان به برگ گفت مرا دادرس بگیر
ای عشق! تا هنوز نفس می کشم بیا
از چنک روزگار مرا باز پس بگیر
ما غرق می شویم در این موج ها، تو نیز
چون من برای بوسۀ آخر نفس بگیر
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
پس هر چه را که عشق به من داده پس بگیر
محتاج آب و دانه شدن حق من نبود
ای مرگ! انتقام مرا از قفس بگیر
برگی درخت را به تمنا گرفته بود
طوفان به برگ گفت مرا دادرس بگیر
ای عشق! تا هنوز نفس می کشم بیا
از چنک روزگار مرا باز پس بگیر
ما غرق می شویم در این موج ها، تو نیز
چون من برای بوسۀ آخر نفس بگیر
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
🌹🌸🌷🌺🍁🌿
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیداییست
این آتش از هر سر که برخیزد تماشاییست
دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیباییست
زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیباییست
راز مرا از چشم هایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسواییست
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمی آییست
شاید فقط عاشق بداند او چرا تنهاست:
کامل ترین معنا برای عشق تنهاییست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیداییست
این آتش از هر سر که برخیزد تماشاییست
دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیباییست
زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیباییست
راز مرا از چشم هایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسواییست
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمی آییست
شاید فقط عاشق بداند او چرا تنهاست:
کامل ترین معنا برای عشق تنهاییست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
به چنگ آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او می توان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام
اما کسی باور ندارد حرف مست لااوبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او می توان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام
اما کسی باور ندارد حرف مست لااوبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
این رقص موج زلف خروشندهء تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیست
ای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء تو نیست
شبهای مه گرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهء تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شأن چشم فریبندهء تو نیست
ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهء تو نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
این رقص موج زلف خروشندهء تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیست
ای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء تو نیست
شبهای مه گرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهء تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شأن چشم فریبندهء تو نیست
ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهء تو نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست!
که آنچه در سر من نیست ، ترس رسوایی ست!
چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست!
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب!
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست...!
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست!
کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
که آنچه در سر من نیست ، ترس رسوایی ست!
چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست!
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب!
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست...!
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست!
کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
از شوق تماشای شب چشم تو سرشار
آیینه به دست آمدهام بر سر بازار
هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
یادآوری خاطرهی بوسهی دیدار
روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار
کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار !
چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم _ آزاد و گرفتار
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار
تا لحظهی بوسیدن او فاصلهای نیست
ای مرگ، به قدر نفسی دست نگهدار
#فاضل_نظری
آیینه به دست آمدهام بر سر بازار
هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
یادآوری خاطرهی بوسهی دیدار
روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار
کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار !
چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم _ آزاد و گرفتار
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار
تا لحظهی بوسیدن او فاصلهای نیست
ای مرگ، به قدر نفسی دست نگهدار
#فاضل_نظری
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام، هیچکس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای ست
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
برویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست
#فاضل_نظری
🍃🥀🍃
جهنمی شده ام، هیچکس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای ست
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
برویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست
#فاضل_نظری
🍃🥀🍃
کودکان دیوانهام خوانند و پیران ساحرم
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است
آسمانی در میان ابرهای عابرم
چون صدف در سینه مروارید پنهان کردهام
در دل خود مؤمنم در چشم مردم کافرم
گرچه یک لحظهست از ظاهر به باطن رفتنم
چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم
خلق میگویند: ابری تیره در پراهنیست
شاید ایشان راست میگویند، شاید شاعرم
صبر درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!
هرچه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم...
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است
آسمانی در میان ابرهای عابرم
چون صدف در سینه مروارید پنهان کردهام
در دل خود مؤمنم در چشم مردم کافرم
گرچه یک لحظهست از ظاهر به باطن رفتنم
چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم
خلق میگویند: ابری تیره در پراهنیست
شاید ایشان راست میگویند، شاید شاعرم
صبر درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!
هرچه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم...
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، میبخشیدمش
از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران میدیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم آن روز میبوسیدمش
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، میبخشیدمش
از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران میدیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم آن روز میبوسیدمش
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق!
#فاضل_نظری
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق!
#فاضل_نظری
چهغم وقتی جهان از عشق نامی تازه میگیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
چهغم وقتی جهان از عشق نامی تازه میگیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
چهغم وقتی جهان از عشق نامی تازه میگیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانهام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو میپرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانهام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو میپرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آینه شدنها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یکعمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آینه شدنها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یکعمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124