شعر و غزل
372 subscribers
47.7K photos
6.3K videos
36 files
678 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
لبخند تـــو
اندازه‌ے خورشیدقشنڪَ است
چشمان شما معجزه‌ے حضرت محبوب

اے روشنیِ
زندڪَی‌ام صبح قشنڪَ است
وقتی ڪه بخوانم زنڪَاهت غزلی خوب

#شهریار


👌🤞🌹🍃
لبخند تـــو
اندازه‌ے خورشیدقشنڪَ است
چشمان شما معجزه‌ے حضرت محبوب

اے روشنیِ
زندڪَی‌ام صبح قشنڪَ است
وقتی ڪه بخوانم زنڪَاهت غزلی خوب

#شهریار


👌🤞🌹🍃
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی

#شهریار

شبتون به عشق❤️💫💫

👌🤞🌹🍃
لبخند تـــو
اندازه‌ے خورشیدقشنڪَ است
چشمان شما معجزه‌ے حضرت محبوب

اے روشنیِ
زندڪَی‌ام صبح قشنڪَ است
وقتی ڪه بخوانم زنڪَاهت غزلی خوب

#شهریار


👌🤞🌹🍃
آب خود با دشمنان
تشنه قسمت می ڪند

عزت و آزادگی بین
تا ڪجا دارد #حـــــسین

#شهریار
🏴🏴🏴
لبخند تـــو
اندازه‌ے خورشیدقشنڪَ است
چشمان شما معجزه‌ے حضرت محبوب

اے روشنیِ
زندڪَی‌ام صبح قشنڪَ است
وقتی ڪه بخوانم زنڪَاهت غزلی خوب

#شهریار


👌🤞🌹🍃
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی

#شهریار

شبتون به عشق❤️💫💫

👌🤞🌹🍃
لبخند تـــو
اندازه‌ے خورشیدقشنڪَ است
چشمان شما معجزه‌ے حضرت محبوب

اے روشنیِ
زندڪَی‌ام صبح قشنڪَ است
وقتی ڪه بخوانم زنڪَاهت غزلی خوب

#شهریار


👌🤞🌹🍃
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی

#شهریار
#روزنگار۲۷شهریوربزرگداشت‌شهریار
#وروزشعروادب‌پارسی
جوانی حسرتا، با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام؛
به من کاری که با سرو و سمن، باد خزانی کرد

قضای آسمانی بود، مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد

شراب ارغوانی، چاره ی رخسار زردم نیست
بنازم سیلی گردون، که چهرم ارغوانی کرد

هنوز از آبشار دیده، دامان، رشک دریا بود
که ما را سینه ی آتشفشان، آتشفشانی کرد

چه بود ار باز می گشتی به روز من، توانائی
که خود دیدی چها با روزگارم، ناتوانی کرد

جوانی کردن ای دل، شیوه ی جانانه بود؛ اما
جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد

جوانی خود مرا، تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امّیدی، توانم زندگانی کرد

جوانان در بهار عمر، یاد از شهریار آرید
که عمری در گلستان جوانی، نغمه خوانی کرد


@sheroghazal124

#شهریار
پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری 

هرچه عاشق پیرتر، عشقش جوانتر، ای عجب!
دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری

پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تُهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری

هر کتاب تازه ای کز ناز داری، خود بخوان
من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری

از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو
آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری

شاخساران را حمایت می کند برگ و نوا
چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری

روح سُهراب جوان از آسمانها هم گذشت
نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری

جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر
با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری

یاد ایّامی که دلها بود لبریزِ امید
آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری

با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری

گر به یاقوت روان، دیگر نیاری لب زدن
باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری

گو جهانِ تن جهنّم شو، جهان ما دل است
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری

کام درویشان نداده خدمت پیران، چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری

#شهریار

@sheroghazal124
شبِ مهتاب و فلک خواب و
طبیعت بیدار

باز آشوبگرِ
خاطر شیدا شده ای

#شهریار

🤞👌🌹🍃
ای شاخ گل ،که در پی گلچین دوانی ام
این نیست مُزد رنج من و ،باغبانی ام

پروردمت به ناز، که بنشینمت به پای
ای گل چرا، به خاک سیه می نشانی ام

دریاب دست من ،که به پیری رسی جوان
آخِر به پیش پای توگم شد، جوانی ام

با صد هزار زخمِ زبان، زنده ام هنوز
گردون گمان نداشت ،به این سخت جانی ام...

#شهریار

@sheroghazal124
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او


#شهریار

@sheroghazal124
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی؟

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی؟

تو به صد نغمه ٬ زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی ؟

خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...!

#شهریار

@sheroghazal124
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

#شهریار
@sheroghazal124
ای شاخ گل ،که در پی گلچین دوانی ام
این نیست مُزد رنج من و ،باغبانی ام

پروردمت به ناز، که بنشینمت به پای
ای گل چرا، به خاک سیه می نشانی ام

دریاب دست من ،که به پیری رسی جوان
آخِر به پیش پای توگم شد، جوانی ام

با صد هزار زخمِ زبان، زنده ام هنوز
گردون گمان نداشت ،به این سخت جانی ام...

#شهریار

@sheroghazal124
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او


#شهریار

@sheroghazal124
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی؟

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی؟

تو به صد نغمه ٬ زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی ؟

خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...!

#شهریار
@sheroghazal124
باز آی که در فراق تو مجنون ثانیَم

یاری ز طبع خواستم
اشکم چکید و گفت:

یاری ز من بجوی که با این روانیَم

ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
بشنو ترانه و غزلِ جاودانیَم

#شهریار
@sheroghazal124