🌷🦋🌸
با خبر هستی دلم در
گیر و دار عشق♥️ توست !!؟
حال مجنون وار من هم
وامدار عشق♥️ توست...
اختیار از دست من رفت و
نمی گویی چرا
این پریشانی که دارم
یادگار عشق♥️ توست
شک نکن من عاشق دیوانه ات
هستم هنوز ...
قلب عاشق پیشه ام هر دم
دچار عشق♥️ توست
دور چشمان تو خورشید و
زمین چرخیده است
ماه من ! باور بکن دنیا
مدار عشق♥️ توست
در خیالات خودم با سایه ها
همدل شدم
این توهم های من از
انتظار عشق♥️ توست
شهر خاموش دلم روشن شده
با دست تو
هر چراغانی که میبینی
قرار عشق♥️ توست
میبری تا انتهای مرز
عاشق پیشه گی
این هنرها هر زمان از
ابتکار عشق♥️ توست
بیقرارم میکنی وقتی که
محتاجم به تو
کنج آغوشم فقط در
انحصار عشق♥️ توست
مطلع شعرم تویی آغاز و
پایانم تویی
دفتر شعر و قلم چون
سازگار عشق♥️ توست
#اکبر_باباپور 🌺
با خبر هستی دلم در
گیر و دار عشق♥️ توست !!؟
حال مجنون وار من هم
وامدار عشق♥️ توست...
اختیار از دست من رفت و
نمی گویی چرا
این پریشانی که دارم
یادگار عشق♥️ توست
شک نکن من عاشق دیوانه ات
هستم هنوز ...
قلب عاشق پیشه ام هر دم
دچار عشق♥️ توست
دور چشمان تو خورشید و
زمین چرخیده است
ماه من ! باور بکن دنیا
مدار عشق♥️ توست
در خیالات خودم با سایه ها
همدل شدم
این توهم های من از
انتظار عشق♥️ توست
شهر خاموش دلم روشن شده
با دست تو
هر چراغانی که میبینی
قرار عشق♥️ توست
میبری تا انتهای مرز
عاشق پیشه گی
این هنرها هر زمان از
ابتکار عشق♥️ توست
بیقرارم میکنی وقتی که
محتاجم به تو
کنج آغوشم فقط در
انحصار عشق♥️ توست
مطلع شعرم تویی آغاز و
پایانم تویی
دفتر شعر و قلم چون
سازگار عشق♥️ توست
#اکبر_باباپور 🌺
شعر می گفتم که راحت تر فراموشت کنم
عشقت اما در غـزل هـایم خـدایـی می کند
پروانه حسینی
عشقت اما در غـزل هـایم خـدایـی می کند
پروانه حسینی
سخت است كه عاشق شده باشى و نفهمد
دلخون چو شقايق شده باشى و نفهمد
در سفسطه ى عشق دروغين ودو رنگى
تو عاشق صادق شده باشى و نفهمد
با عقربه هايى كه خبر مى دهد از مرگ
همپاى دقايق شده باشى و نفهمد
سخت است كه در خلوت شبها تك و تنها
يك حنجره هق هق شده باشى و نفهمد
با آن همه احساس و پريشانى خاطر
مجبور به منطق شده باشى و نفهمد
با اشك و غم ودرد بسوزى و بسازى
چون آيينه ى دق شده باشى و نفهمد
#طاهره_داورى
@sheroghazal124
دلخون چو شقايق شده باشى و نفهمد
در سفسطه ى عشق دروغين ودو رنگى
تو عاشق صادق شده باشى و نفهمد
با عقربه هايى كه خبر مى دهد از مرگ
همپاى دقايق شده باشى و نفهمد
سخت است كه در خلوت شبها تك و تنها
يك حنجره هق هق شده باشى و نفهمد
با آن همه احساس و پريشانى خاطر
مجبور به منطق شده باشى و نفهمد
با اشك و غم ودرد بسوزى و بسازى
چون آيينه ى دق شده باشى و نفهمد
#طاهره_داورى
@sheroghazal124
تا بحال از عسل عشق کسی مست شدی!!
تا بحال عاشق دیوانه ی سر مست شدی
من همان عاشق دیوانه ی سرمست توام
تو به اندازه ی من پای کسی هرز شدی؟
وقتی از خلسه ی آغوش تو برمیگردم !!
توهم آشفته ی آن بوسه ی بی مرزشدی
من که از دوری تو تار دلم می لرزد.....
توهم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی
هوس خواستنت مثل عسل شیرین است
تو بگو عاشق این قلب پر از درد شدی!
@sheroghazal124
تا بحال عاشق دیوانه ی سر مست شدی
من همان عاشق دیوانه ی سرمست توام
تو به اندازه ی من پای کسی هرز شدی؟
وقتی از خلسه ی آغوش تو برمیگردم !!
توهم آشفته ی آن بوسه ی بی مرزشدی
من که از دوری تو تار دلم می لرزد.....
توهم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی
هوس خواستنت مثل عسل شیرین است
تو بگو عاشق این قلب پر از درد شدی!
@sheroghazal124
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!
از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم
کآسمان عمریست تا یکریز میبارد مرا
آخرین پیمانهی شبگیر این خمخانه ام
تا کدامین مستِ درد آشام بگسارد مرا
گنج بیقدرم به دست روزگار مردهدوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
گرچه مرگم پیشتر از فرصت دیدار توست
همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا
سینهی صافی گفتم پیش چشم روزگار
تا درین آیینه هر کسی خود چه انگارد مرا
سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست
عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا!
یاد آن فرزانهی آزردهخاطر خوش که گفت
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا
#هوشنگ_ابتهاج
@sheroghazal124
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!
از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم
کآسمان عمریست تا یکریز میبارد مرا
آخرین پیمانهی شبگیر این خمخانه ام
تا کدامین مستِ درد آشام بگسارد مرا
گنج بیقدرم به دست روزگار مردهدوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
گرچه مرگم پیشتر از فرصت دیدار توست
همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا
سینهی صافی گفتم پیش چشم روزگار
تا درین آیینه هر کسی خود چه انگارد مرا
سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست
عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا!
یاد آن فرزانهی آزردهخاطر خوش که گفت
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا
#هوشنگ_ابتهاج
@sheroghazal124
يک بوسه به من بده که فردا رمضان است
قطاب لبان تو در اين ماه گران است
بايد ز سحر از لب شيرين تو من چشم بپوشم
زينگونه "عزيز" است؟ که ماه سرطان است!
گيريم که تا شام، لب از لب نگشودم
با دل چه کنم چون که بسوی تو روان است؟
گفتند: به بيمار در اين ماه هرج نيست
بيمارى من دوری از آن لعل لبان است
کفارهی هر بوسه بگو تا بدهم "جان عزيزم"
عهد لب تو با دل من بر سر جان است...
@sheroghazal124
قطاب لبان تو در اين ماه گران است
بايد ز سحر از لب شيرين تو من چشم بپوشم
زينگونه "عزيز" است؟ که ماه سرطان است!
گيريم که تا شام، لب از لب نگشودم
با دل چه کنم چون که بسوی تو روان است؟
گفتند: به بيمار در اين ماه هرج نيست
بيمارى من دوری از آن لعل لبان است
کفارهی هر بوسه بگو تا بدهم "جان عزيزم"
عهد لب تو با دل من بر سر جان است...
@sheroghazal124
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خستهی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
@sheroghazal124
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خستهی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
@sheroghazal124
دنیایِ این روزای من هم قد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
همسنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوریِ تو چیزی به من نزدیک نیست
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده
@sheroghazal124
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
همسنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوریِ تو چیزی به من نزدیک نیست
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده
@sheroghazal124
سر گیسوی تو در مشت گره خوردهٔ باد
خبر از خانهٔ ویران شده در مه می داد
من همان نامهٔ نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد
داس بر ساقهٔ گندم زدی و بی خبری
آهِ یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد
هرچه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد ؟ دهنی بیفریاد
داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد!
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد ...
#احسان_افشاری
@sheroghazal124
خبر از خانهٔ ویران شده در مه می داد
من همان نامهٔ نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد
داس بر ساقهٔ گندم زدی و بی خبری
آهِ یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد
هرچه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد ؟ دهنی بیفریاد
داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد!
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد ...
#احسان_افشاری
@sheroghazal124
حیف از نقش خیالی که توهم شده است
فرش تا عرش لگد خورده ی مردم شده است
زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین
حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !
در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم
تا نگویند که محتاج ترحم شده است
عشق، انگشتر اعجاز سلیمان نبی ست
که در این زندگی بی هیجان گم شده است !
@sheroghazal124
فرش تا عرش لگد خورده ی مردم شده است
زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین
حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !
در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم
تا نگویند که محتاج ترحم شده است
عشق، انگشتر اعجاز سلیمان نبی ست
که در این زندگی بی هیجان گم شده است !
@sheroghazal124
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف ، هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این مسئله حاشا بکند میمیرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم
رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
با کسی غیر خودم تا بکند میمیرم
دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
" کفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم "
@sheroghazal124
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف ، هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این مسئله حاشا بکند میمیرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم
رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
با کسی غیر خودم تا بکند میمیرم
دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
" کفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم "
@sheroghazal124
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
حافظ
@sheroghazal124
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
حافظ
@sheroghazal124
هر لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست
این حالت بی حوصلگی شاهد آنست
همدم شده ام با در و با سایه ی دیوار
این بغض گلوگیر من از فصل خزانست
برگرد که در باغ دو چشم تو بچینم
آن راز که بر گوشه ی لبهات نهانست
در عمر من در به در عاصی مجنون
هر سوی بیابان جنون از تو نشانست
هرشب من وآغوش تو و خواب سحرگاه
آغوش تو آرام ترین جای جهان است
هرشب من وتعبیر همان خواب شب پیش
یک لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست
دیوانگی و عشق و جنون و همه با هم
گرد آمده در این دل و بر روی زبانست
من یاد توام لحظه به لحظه همه عمرم
این سوز عیان را چه نیازی به بیانست
@sheroghazal124
این حالت بی حوصلگی شاهد آنست
همدم شده ام با در و با سایه ی دیوار
این بغض گلوگیر من از فصل خزانست
برگرد که در باغ دو چشم تو بچینم
آن راز که بر گوشه ی لبهات نهانست
در عمر من در به در عاصی مجنون
هر سوی بیابان جنون از تو نشانست
هرشب من وآغوش تو و خواب سحرگاه
آغوش تو آرام ترین جای جهان است
هرشب من وتعبیر همان خواب شب پیش
یک لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست
دیوانگی و عشق و جنون و همه با هم
گرد آمده در این دل و بر روی زبانست
من یاد توام لحظه به لحظه همه عمرم
این سوز عیان را چه نیازی به بیانست
@sheroghazal124
به خدا بعدِ تو یک لحظه نخندید دلم
دائما از تو و از حال تو پرسید دلم
هرچه گفتند ز خیرش بِگُذر قسمت نیست
هرگز از بندِ تو آزاد نگردید دلم
سینه ای دارم از اندوه پر و چشمِ پر آب
صد غزل درد ز بعد تو سرایید دلم
روزگارم چو خیال است و امیدم به سراب
مانده در برزخ و آوارۀ تبعید دلم
از خدا هم گله دارم اگر این تقدیر است
دوست، بیگانه، خودی، از همه رنجید دلم
هرچه گفتند ز من بشنو ولی باور نه
از تو و عشق نشد، خانۀ تردید دلم
گرچه با حربۀ تقدیر، جدایت کردند
نشد از وصل تو یک ثانیه نومید دلم
آخر قصه چه دستم برسد بر تو چه نه
شک نکن از تو و این عشق نلغزید دلم...
@sheroghazal124
دائما از تو و از حال تو پرسید دلم
هرچه گفتند ز خیرش بِگُذر قسمت نیست
هرگز از بندِ تو آزاد نگردید دلم
سینه ای دارم از اندوه پر و چشمِ پر آب
صد غزل درد ز بعد تو سرایید دلم
روزگارم چو خیال است و امیدم به سراب
مانده در برزخ و آوارۀ تبعید دلم
از خدا هم گله دارم اگر این تقدیر است
دوست، بیگانه، خودی، از همه رنجید دلم
هرچه گفتند ز من بشنو ولی باور نه
از تو و عشق نشد، خانۀ تردید دلم
گرچه با حربۀ تقدیر، جدایت کردند
نشد از وصل تو یک ثانیه نومید دلم
آخر قصه چه دستم برسد بر تو چه نه
شک نکن از تو و این عشق نلغزید دلم...
@sheroghazal124
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
#شهریار
@sheroghazal124
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
#شهریار
@sheroghazal124