ماهی
دوست داشتنش را به آب فریاد نمی زند...
دوست داشتنش را جان می دهد!
درخت
دوست داشتنش را به خاڪ ،فریاد نمی زند
دوست داشتنش را می خشڪد!
من اما عاشقِ گنجشکم!
این ڪوچڪ خواستنی، دوست داشتنش را لانه می سازد!
نه می میرد و نه می میراند...
گنجشڪ
دوست داشتنش را زندگی می ڪند...!!
تنها
دوست داشتنش را به آب فریاد نمی زند...
دوست داشتنش را جان می دهد!
درخت
دوست داشتنش را به خاڪ ،فریاد نمی زند
دوست داشتنش را می خشڪد!
من اما عاشقِ گنجشکم!
این ڪوچڪ خواستنی، دوست داشتنش را لانه می سازد!
نه می میرد و نه می میراند...
گنجشڪ
دوست داشتنش را زندگی می ڪند...!!
تنها
سـلامِ من به تـو ڪز دیدنِ تو محرومم
گرفته حال و هـوایم ، نوشته ام خوبم
دلم براے تو تنگ است هواے غم دارم
تـو را بـراے نمـردن ، چقـدر ڪـم دارم
گـرفتـه پنجـره ها را ،هـواے شیدایی
تو ڪے بـراے همیشه دوباره مے آیے؟
تمـامِ سهمِ من از تـو، فقط سرابے بود
شبیهِ خاطره اے تلخ، شبیهِ خوابے بود
اگر چه روے ڪتـابم نـوشتـه اے قهـرم
بـراے دیـدنِ رویـت خرابِ این شهرم
غـزل بـراے تـو گفتم دلم سبک تر شد
صداے سرفـه ے قلبم دوبـاره بهتر شد
سـلامِ من بـه تـو ڪز دیدنِ تو بے تابم
نگاهِ صورتِ مـاهـت نشسته در قـابم
دلم براے تو تنگ است و خوب میدانم
براے بـوسه ے رویت همیشه مے مانم
.
تنها
گرفته حال و هـوایم ، نوشته ام خوبم
دلم براے تو تنگ است هواے غم دارم
تـو را بـراے نمـردن ، چقـدر ڪـم دارم
گـرفتـه پنجـره ها را ،هـواے شیدایی
تو ڪے بـراے همیشه دوباره مے آیے؟
تمـامِ سهمِ من از تـو، فقط سرابے بود
شبیهِ خاطره اے تلخ، شبیهِ خوابے بود
اگر چه روے ڪتـابم نـوشتـه اے قهـرم
بـراے دیـدنِ رویـت خرابِ این شهرم
غـزل بـراے تـو گفتم دلم سبک تر شد
صداے سرفـه ے قلبم دوبـاره بهتر شد
سـلامِ من بـه تـو ڪز دیدنِ تو بے تابم
نگاهِ صورتِ مـاهـت نشسته در قـابم
دلم براے تو تنگ است و خوب میدانم
براے بـوسه ے رویت همیشه مے مانم
.
تنها
" ﻗـَﻠﺒـــــــ "
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﭼﻴﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﻱ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
" ﻗـَﻠﺒـــــــ "
ﭼﺎﻩ ﺩﻟﺨﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﺧﻠﻘﻲ،
ﺳﻨﮕﺮﻳﺰﻩ ﺍﻱ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻱ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻱ !
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺮ ﺷﮑﺴﺘﻦ،
ﭼﻨﺪ ﺗﮑﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﻳﮑﭙﺎﺭﭼﮕﻲ ﺍﺵ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﻲ ﭘﺎﺷﺪ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ "
ﻗﺎﺻﺪﮐﻲ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﭽﻴﻨﻲ،
ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭﺝ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﺩ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺑﺮﮐﻪ ﺍﻱ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﺩ،
ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ .. ﺣﺘﻲ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﻳﺶ ﺭﺍ
ﻧﻘﺶ ﺩﻳﻮﺍﺭﺵ ﻣﻴﮑﻨﺪ
ﺣﺎﻝ،
ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻗﻠﺐ ﭼﻴﺴﺖ، ﺑﻤﺎﻧﺪ !
ﻓﻘﻂ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ
" ﻗـَﻠﺒـــــــــ "
ﻭﺳﻌﺘﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﺣﻀﻮﺭﺧﺪﺍ
ﻣﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﺗﺮ ﺍﺯﻗﻠﺐ، ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
تنها عبادتم عشق تو بود که گرفتی ازم
ﻗـَﻠﺒــــــﺘﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺮ ﻋﺸﻖ
تنها
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﭼﻴﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﻱ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
" ﻗـَﻠﺒـــــــ "
ﭼﺎﻩ ﺩﻟﺨﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﺧﻠﻘﻲ،
ﺳﻨﮕﺮﻳﺰﻩ ﺍﻱ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻱ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻱ !
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺮ ﺷﮑﺴﺘﻦ،
ﭼﻨﺪ ﺗﮑﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﻳﮑﭙﺎﺭﭼﮕﻲ ﺍﺵ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﻲ ﭘﺎﺷﺪ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ "
ﻗﺎﺻﺪﮐﻲ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﭽﻴﻨﻲ،
ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭﺝ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﺩ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺑﺮﮐﻪ ﺍﻱ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ
" ﻗـَﻠﺒــــــــ"
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﺩ،
ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ .. ﺣﺘﻲ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﻳﺶ ﺭﺍ
ﻧﻘﺶ ﺩﻳﻮﺍﺭﺵ ﻣﻴﮑﻨﺪ
ﺣﺎﻝ،
ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻗﻠﺐ ﭼﻴﺴﺖ، ﺑﻤﺎﻧﺪ !
ﻓﻘﻂ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ
" ﻗـَﻠﺒـــــــــ "
ﻭﺳﻌﺘﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﺣﻀﻮﺭﺧﺪﺍ
ﻣﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﺗﺮ ﺍﺯﻗﻠﺐ، ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
تنها عبادتم عشق تو بود که گرفتی ازم
ﻗـَﻠﺒــــــﺘﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺮ ﻋﺸﻖ
تنها
الهی ظهرتون
شادمان تر از هر روز
دلتون پراز شادی
خونتون پراز عشق
عشقتون پراز صداقت
نونتون پراز برکت
زندگيتون پراز صمیمیت
و امیدتون به خدا باشه
ظهرتون_پر_ازیهویهای_قشنگ
شادمان تر از هر روز
دلتون پراز شادی
خونتون پراز عشق
عشقتون پراز صداقت
نونتون پراز برکت
زندگيتون پراز صمیمیت
و امیدتون به خدا باشه
ظهرتون_پر_ازیهویهای_قشنگ
روزی قصه هایت را می شمارم
اوارگان
مجروحین
کشتگان
افسردگان
فرسودگان
و آنان که با یک چشم
از تو منزجرند
و بر قصه هایت
نقطه ی سرخ ِ پایانی می گذارم
نام ِ من وطن است
اوارگان
مجروحین
کشتگان
افسردگان
فرسودگان
و آنان که با یک چشم
از تو منزجرند
و بر قصه هایت
نقطه ی سرخ ِ پایانی می گذارم
نام ِ من وطن است
✨الهی
ظهــرتــون
پر از برکت
سلامتی و
آرامش
باشه☕️🌸✨
🌷ظهــرسه شنبــه_زیباتون_بخیر 🌸🍃🌸
ظهــرتــون
پر از برکت
سلامتی و
آرامش
باشه☕️🌸✨
🌷ظهــرسه شنبــه_زیباتون_بخیر 🌸🍃🌸
درسته دوست داشتن قشنگه، دلتنگی قشنگه، همه ی اینا قشنگه، ولی قشنگیش به اینه که دو طرفه باشه، همدیگه رو دوست داشته باشین؛ باهم خوب باشین، به همدیگه احترام بزارین، همدیگه رو بخندونین؛ نه اینکه بدویی دنبالش، یا به زور بخوای بهش بفهمونی که بهت توجه کنه..
دوست دارم تو بسانِ
خاک باشی و من بی جان
میان جانت باشم
تو آرامگاه من باشی و من
فارغ از هر دو جهان
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
خاک باشی و من بی جان
میان جانت باشم
تو آرامگاه من باشی و من
فارغ از هر دو جهان
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
قسم به زلالی باران
قسم به دشت پُر از شقایق های
رقصان در باد
قسم به آیه ی چشمانت
قسم به سکوت
#بیا
با طلوعِ ماهِ بودنت
آسمان شعرم را روشن کن
مرا جز تو بهاری نیست
بیا ای بهار پاییزی من
باور کن
قلم حیران می شود
واژه ها لنگ می زنند
شعرم به لکنت می افتد
وقتی مخاطب چشمان تو باشد
تو زیباترین تصنیف سمفونی عاشقانه های
منی
تو شعر سپید منی
گل یاس سپید من باش
در پس پیچک مردِ من
بیا و بمان
بندرگاه نگاهت را
حواله ی قایق شکستهِ من کن
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
قسم به دشت پُر از شقایق های
رقصان در باد
قسم به آیه ی چشمانت
قسم به سکوت
#بیا
با طلوعِ ماهِ بودنت
آسمان شعرم را روشن کن
مرا جز تو بهاری نیست
بیا ای بهار پاییزی من
باور کن
قلم حیران می شود
واژه ها لنگ می زنند
شعرم به لکنت می افتد
وقتی مخاطب چشمان تو باشد
تو زیباترین تصنیف سمفونی عاشقانه های
منی
تو شعر سپید منی
گل یاس سپید من باش
در پس پیچک مردِ من
بیا و بمان
بندرگاه نگاهت را
حواله ی قایق شکستهِ من کن
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
حس خوبیست اگر عشق تو ابراز شود
دل تنگم چه کند؟ با تو فقط باز شود
هرچه مابین من و توست، خیالت راحت
تا ابد هرچه که گفتیم به هم، "راز" شود
دلت آرام و دمت گرم، که جان میگیرم
از نگاهی که مرا دیده که دمساز شود
پشت پای منِ دیوانه کمی آب بریز
عقلم انگار سفر کرده که سرباز شود!
عشق یعنی تو مرا ترک کنی اما باز
همهی کار من از نام تو آغاز شود
تنها
دل تنگم چه کند؟ با تو فقط باز شود
هرچه مابین من و توست، خیالت راحت
تا ابد هرچه که گفتیم به هم، "راز" شود
دلت آرام و دمت گرم، که جان میگیرم
از نگاهی که مرا دیده که دمساز شود
پشت پای منِ دیوانه کمی آب بریز
عقلم انگار سفر کرده که سرباز شود!
عشق یعنی تو مرا ترک کنی اما باز
همهی کار من از نام تو آغاز شود
تنها
تا دیدمـت عاشـق شـدم ماننـد فرهاد
اما تـو بـودی تلـخ تر از زهـر ، ای داد
چونقاصدک آرام و پُر احساس بودم
تـوفـانِ چـشـمانِ تـو دل را داد بـر باد
با یک نظـر دیـوانـه ام کـردی و رفتی
ایکاشچشمانت به من هم یاد میداد
با رفـتنَت حالم چـنان بد شد که دیگر
با هیـچ رخـدادی نمی نگـردد دلم شاد
بیوقفه هستیدر خیالو خواببا من
ایکاش میشد لحظهای میرفتی از یاد
کـوهِ سـکـوتـم زیـرِ بـارِ بـرفِ بـسـیـار
بغضیکهدارد حسرتِ یکلحظه فریاد
شایـد جـهـنم باشـد این دنـیا و خالق
من را برای سـوختن ایـنـجا فـرسـتاد
هم کُـشته ای ما را و همدر بند کردی
جـلاد باید گـفت بـر این گـونه صیاد
دیـگـر بـرایـم زنـدگـی ارزش نـدارد
دنیای بعد از رفتنَـت از چشمم افتاد
هر چند بیتو خانه ام ویران شد اما
ای عشـق نافرجام باغِ عـشـقـت آباد
تنها
اما تـو بـودی تلـخ تر از زهـر ، ای داد
چونقاصدک آرام و پُر احساس بودم
تـوفـانِ چـشـمانِ تـو دل را داد بـر باد
با یک نظـر دیـوانـه ام کـردی و رفتی
ایکاشچشمانت به من هم یاد میداد
با رفـتنَت حالم چـنان بد شد که دیگر
با هیـچ رخـدادی نمی نگـردد دلم شاد
بیوقفه هستیدر خیالو خواببا من
ایکاش میشد لحظهای میرفتی از یاد
کـوهِ سـکـوتـم زیـرِ بـارِ بـرفِ بـسـیـار
بغضیکهدارد حسرتِ یکلحظه فریاد
شایـد جـهـنم باشـد این دنـیا و خالق
من را برای سـوختن ایـنـجا فـرسـتاد
هم کُـشته ای ما را و همدر بند کردی
جـلاد باید گـفت بـر این گـونه صیاد
دیـگـر بـرایـم زنـدگـی ارزش نـدارد
دنیای بعد از رفتنَـت از چشمم افتاد
هر چند بیتو خانه ام ویران شد اما
ای عشـق نافرجام باغِ عـشـقـت آباد
تنها
هرکس که چو من دلبر جانانه ندارد
شمعی ست که می سوزد و پروانه ندارد
هم طالع باد است دل در به در من
در هیچ کجا خانه و کاشانه ندارد
آرامش جانم شده امواج خیالت
چون موی پریشان که غم شانه ندارد
در سایه ی تاکت نفسی هر که نشسته
میلی به می و مستی و پیمانه ندارد
اکسیر شفابخش دو تا ساغر میگون
مانند شرابی است که میخانه ندارد
آشفته و حیران شدم از عشق کسی که
حتٌی گذر از این دل ویرانه ندارد
"دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید"
افسوس نگارم دلِ دیوانه ندارد
در شهرِ پُر از حسرت عشّاق زمانه
صد رازِ نهان مانده که افسانه ندارد
تنها
شمعی ست که می سوزد و پروانه ندارد
هم طالع باد است دل در به در من
در هیچ کجا خانه و کاشانه ندارد
آرامش جانم شده امواج خیالت
چون موی پریشان که غم شانه ندارد
در سایه ی تاکت نفسی هر که نشسته
میلی به می و مستی و پیمانه ندارد
اکسیر شفابخش دو تا ساغر میگون
مانند شرابی است که میخانه ندارد
آشفته و حیران شدم از عشق کسی که
حتٌی گذر از این دل ویرانه ندارد
"دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید"
افسوس نگارم دلِ دیوانه ندارد
در شهرِ پُر از حسرت عشّاق زمانه
صد رازِ نهان مانده که افسانه ندارد
تنها
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
تنها
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
تنها
زمان مانند یک رودخانه است
هرگز نمے توانیم
به یک آب دو بار دست بزنیم
زیرا آن جریان آبے ڪه از مقابل ما گذشت
دیگر باز نمیگردد،از لحظه هاے
زندگیمان استفاده ڪنیم
🌹🌹
هرگز نمے توانیم
به یک آب دو بار دست بزنیم
زیرا آن جریان آبے ڪه از مقابل ما گذشت
دیگر باز نمیگردد،از لحظه هاے
زندگیمان استفاده ڪنیم
🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این ڪلیپ چهارشنبه سورے بدون ترقه و استرس رو مشاهده میڪنید
همـراه با موسیقے و رقص قاسم آبادی😍💃
همـراه با موسیقے و رقص قاسم آبادی😍💃
Forwarded from ربات حذف ✂️