دوری امّا نزدیک
هر #شب
این فاصله را می شکنم
خیالت را بغل می کنم
من تو را نفس می کشم
دست های مردانه ام را به سیاهی
موهایت می سپارم
شانه هایم تمامی تو را می خواهد
احساسم را بدرقه نگاهت می کنم
دوست داشتنت را بوسه باران
چترِ خیالت می کنم
#امشب سر به سجده آمدنت می گذارم
ذکر خواستنت را با تسبیح احساسم
می شمارم
دلم را نذر چشمانت می کنم
اگر بیایی
دلم را اسماعیل قدم هایت میکنم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
هر #شب
این فاصله را می شکنم
خیالت را بغل می کنم
من تو را نفس می کشم
دست های مردانه ام را به سیاهی
موهایت می سپارم
شانه هایم تمامی تو را می خواهد
احساسم را بدرقه نگاهت می کنم
دوست داشتنت را بوسه باران
چترِ خیالت می کنم
#امشب سر به سجده آمدنت می گذارم
ذکر خواستنت را با تسبیح احساسم
می شمارم
دلم را نذر چشمانت می کنم
اگر بیایی
دلم را اسماعیل قدم هایت میکنم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
شب و بوسهء ماه
به چشم خیالِ آبی تو
رنگ باختن من
ته کوچهء آمدنت
گُم شدن من
پشت حصار دلتنگی
رقصِ مُمتد بیقراری
روی شانه های شب
اینجا شبهایش
خالی از تمامی بودنِ
تو شده
کاش می آمدی ، می آمدی
" من و تو "
دست شب را میگرفتیم
شانه های ماه را تکان میدادیم
و با لبخندی به مهمانی
پروانه ها می رفتیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
به چشم خیالِ آبی تو
رنگ باختن من
ته کوچهء آمدنت
گُم شدن من
پشت حصار دلتنگی
رقصِ مُمتد بیقراری
روی شانه های شب
اینجا شبهایش
خالی از تمامی بودنِ
تو شده
کاش می آمدی ، می آمدی
" من و تو "
دست شب را میگرفتیم
شانه های ماه را تکان میدادیم
و با لبخندی به مهمانی
پروانه ها می رفتیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند