شب و بوسهء ماه
به چشم خیالِ آبی تو
رنگ باختن من
ته کوچهء آمدنت
گُم شدن من
پشت حصار دلتنگی
رقصِ مُمتد بیقراری
روی شانه های شب
اینجا شبهایش
خالی از تمامی بودنِ
تو شده
کاش می آمدی ، می آمدی
" من و تو "
دست شب را میگرفتیم
شانه های ماه را تکان میدادیم
و با لبخندی به مهمانی
پروانه ها می رفتیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
به چشم خیالِ آبی تو
رنگ باختن من
ته کوچهء آمدنت
گُم شدن من
پشت حصار دلتنگی
رقصِ مُمتد بیقراری
روی شانه های شب
اینجا شبهایش
خالی از تمامی بودنِ
تو شده
کاش می آمدی ، می آمدی
" من و تو "
دست شب را میگرفتیم
شانه های ماه را تکان میدادیم
و با لبخندی به مهمانی
پروانه ها می رفتیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
امشب ماه طرحی از چشمانِ تو شد
چشمانِ من خیره به آسمانِ تو شد
افتاده طرح موهای تو بر برکهء جانم
بیا که برکه هم اسیرِ زلف پریشانِ تو شد
پیچیده بوی یاسِ تو بر ایوانِ شب
شب هم مست و افشانِ تو شد
من و تنهای ام شکسته ایم در آیینهء تو
ای وای که همه سو بازتابِ چشمانِ تو شد
همه شب من و خیالِ تو راز و نیازی داریم
که تا به سحر قبلهء من جان و جانانِ تو شد
به سر آمد این قصهء من و تو
دریغا که باز هم پایانش زندانِ تو شد
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
چشمانِ من خیره به آسمانِ تو شد
افتاده طرح موهای تو بر برکهء جانم
بیا که برکه هم اسیرِ زلف پریشانِ تو شد
پیچیده بوی یاسِ تو بر ایوانِ شب
شب هم مست و افشانِ تو شد
من و تنهای ام شکسته ایم در آیینهء تو
ای وای که همه سو بازتابِ چشمانِ تو شد
همه شب من و خیالِ تو راز و نیازی داریم
که تا به سحر قبلهء من جان و جانانِ تو شد
به سر آمد این قصهء من و تو
دریغا که باز هم پایانش زندانِ تو شد
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀