بعدِ مرگم همه را مست ڪنید از می ناب
باده نوشید فراوان همگی مست و خراب
بهر آمرزش من, میڪده خیرات ڪنید
بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور همه ی مرده خوران را ببرند
همه اموال مرا میڪده ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ڪﻨﻴﺪ
آنقدر مست نماﻳﻴﺪ ڪه پرواز ڪﻨﻴﺪ
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص ڪند جمله شما ڪف بزنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفت
#وحشی_بافقی
.
@sheroghazal124
باده نوشید فراوان همگی مست و خراب
بهر آمرزش من, میڪده خیرات ڪنید
بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور همه ی مرده خوران را ببرند
همه اموال مرا میڪده ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ڪﻨﻴﺪ
آنقدر مست نماﻳﻴﺪ ڪه پرواز ڪﻨﻴﺪ
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص ڪند جمله شما ڪف بزنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفت
#وحشی_بافقی
.
@sheroghazal124
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
دلی کز عشق گردد گرم ، افسردن نمیداند
چراغی را که این آتش بُود ، مردن نمیداند
دلی دارم که هر چندش بیازاری ، نیازارد
نه دل سنگ است پنداری که آزردن نمیداند
خَسَک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
عجب نبود که پای صبر افشردن نمیداند
عنان کمتر کش اینجا چون رسی ، کز ما وفاکیشان
کسی دست تظلم بر عنان بردن نمیداند
مِیای در کاسه دارم مایهی صد گونه بد مستی
هنوز او مستی خون جگر خوردن نمیداند
بخند ای گل ! کز آب چشم وحشی پرورش داری
که هر گل کو به بار آورد ، پژمردن نمیداند ...
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
چراغی را که این آتش بُود ، مردن نمیداند
دلی دارم که هر چندش بیازاری ، نیازارد
نه دل سنگ است پنداری که آزردن نمیداند
خَسَک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی
عجب نبود که پای صبر افشردن نمیداند
عنان کمتر کش اینجا چون رسی ، کز ما وفاکیشان
کسی دست تظلم بر عنان بردن نمیداند
مِیای در کاسه دارم مایهی صد گونه بد مستی
هنوز او مستی خون جگر خوردن نمیداند
بخند ای گل ! کز آب چشم وحشی پرورش داری
که هر گل کو به بار آورد ، پژمردن نمیداند ...
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
در راسته ناز فروشان که بتانند
ماییم ونگاهی که به هیچش نستانند
ای عشق شدی خوار بکش ناز دو روزی
کاین حسن فروشان همه قدر توندانند
خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان
بازی مخور از من که نه عمرند و نه جانند
جانند بدین وجه کشان نیست وفایی
عمرند از این رو که به سرعت گذرانند
جز رنگی و بویی نه و سد مایهٔ آزار
در پردهٔ گل خار بنی چند نهانند
بیجوشن فولاد صبوری نروی پیش
کاین لشکر بیداد عجب سخت کمانند
وحشی سخن نقص بتان بیهده گوییست
خوبند الهی که بسی سال بمانند
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
ماییم ونگاهی که به هیچش نستانند
ای عشق شدی خوار بکش ناز دو روزی
کاین حسن فروشان همه قدر توندانند
خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان
بازی مخور از من که نه عمرند و نه جانند
جانند بدین وجه کشان نیست وفایی
عمرند از این رو که به سرعت گذرانند
جز رنگی و بویی نه و سد مایهٔ آزار
در پردهٔ گل خار بنی چند نهانند
بیجوشن فولاد صبوری نروی پیش
کاین لشکر بیداد عجب سخت کمانند
وحشی سخن نقص بتان بیهده گوییست
خوبند الهی که بسی سال بمانند
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
دلم دارد به چین کاکلش صد گونه حیرانی
به عالم هیچکس یا رب ! نیفتد در پریشانی
ز ما صد جان نمیگیری که دشنامی دهی زآن لب
به سودای سبکروحان مکن چندین گرانجانی
چو کان در سینه دارم رخنهها از تیغ بدخویی
ز پیکانهای خونآلود او پر لعل پیکانی
به صد جان گرامی آن لب دلجوست ارزنده
عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی
بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل
ولی بی تیغ جانان برنمیآید به آسانی ...
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
به عالم هیچکس یا رب ! نیفتد در پریشانی
ز ما صد جان نمیگیری که دشنامی دهی زآن لب
به سودای سبکروحان مکن چندین گرانجانی
چو کان در سینه دارم رخنهها از تیغ بدخویی
ز پیکانهای خونآلود او پر لعل پیکانی
به صد جان گرامی آن لب دلجوست ارزنده
عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی
بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل
ولی بی تیغ جانان برنمیآید به آسانی ...
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
#وحشی_بافقی
.🍃🌺🍃@sheroghazal124
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
#وحشی_بافقی
.🍃🌺🍃@sheroghazal124
من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن
پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند
در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن
بنده میخواهی ز خدمتکار خود غافل مباش
میشود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن
من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی
بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
.
تکیه کردم بر وفای او ، غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او ، غلط کردم ، غلط
عمر کردم صرف او ، فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او ، غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم ، خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او ، غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهرِ عارضش ، بد بود ، بد
جان که دادم در هوای او ، غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش ، حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او ، غلط کردم ، غلط
#وحشی_بافقی🌿
@sheroghazal124
تکیه کردم بر وفای او ، غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او ، غلط کردم ، غلط
عمر کردم صرف او ، فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او ، غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم ، خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او ، غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهرِ عارضش ، بد بود ، بد
جان که دادم در هوای او ، غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش ، حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او ، غلط کردم ، غلط
#وحشی_بافقی🌿
@sheroghazal124
🌹
لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
#وحشی_بافقی@sheroghazal124
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
#وحشی_بافقی@sheroghazal124