.
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میكنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا میكنم هر شب
#محمدعلی_بهمنی
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میكنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا میكنم هر شب
#محمدعلی_بهمنی
من زنده بودم اما ، انگار مرده بودم ...
از بس که روزها را ، با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها ، تنها به جرمِ اینکه
او سر سپرده می خواست ، من دل سپرده بودم !
#محمدعلی_بهمنی♥️
°❀°
🦋°❀°
°❀°🦋°❀°
از بس که روزها را ، با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها ، تنها به جرمِ اینکه
او سر سپرده می خواست ، من دل سپرده بودم !
#محمدعلی_بهمنی♥️
°❀°
🦋°❀°
°❀°🦋°❀°
▫️
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
#محمدعلی_بهمنی
─═┅✰ 📓 ✰┅═─
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
#محمدعلی_بهمنی
─═┅✰ 📓 ✰┅═─
.
تو را گم میكنم هر روز...
و پیدا میكنم هر شب...
بدین سان خوابها را...
با تو زیبا میكنم هرشب...
#محمدعلی_بهمنی🌷
.
تو را گم میكنم هر روز...
و پیدا میكنم هر شب...
بدین سان خوابها را...
با تو زیبا میكنم هرشب...
#محمدعلی_بهمنی🌷
.
همیشه منظرِ دریا و کوه، روحافزاست
و منظر تو، تلاقیّ کوه با دریاست
نفس ز عمق تو و قلّهی تو میگیرم
به هرکجا که تو باشی، هوای من آنجاست
دقایقیست تو را با من و مرا با تو
نگاهِ ثانیهها مات بر دقایق ماست
من و تو آینهی روبهروی هم شدهایم
چقدر اینهمه با هم یکیشدن زیباست
خوشا به سینهی تو سرنهادن و خواندن
که همدلی چو من آنجا گرفته و تنهاست
بدون واسطه، همواره دیدمت... آری
درون آینهی روح، جسم ناپیداست
همیشه عشق به جرمِ نکرده میسوزد
نصیب ما هم از این پس لهیبِ تهمتهاست
بیا ولی که بخوانیم بیهراس از هم
که همسُرایی مرغان عشق بیپرواست...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
و منظر تو، تلاقیّ کوه با دریاست
نفس ز عمق تو و قلّهی تو میگیرم
به هرکجا که تو باشی، هوای من آنجاست
دقایقیست تو را با من و مرا با تو
نگاهِ ثانیهها مات بر دقایق ماست
من و تو آینهی روبهروی هم شدهایم
چقدر اینهمه با هم یکیشدن زیباست
خوشا به سینهی تو سرنهادن و خواندن
که همدلی چو من آنجا گرفته و تنهاست
بدون واسطه، همواره دیدمت... آری
درون آینهی روح، جسم ناپیداست
همیشه عشق به جرمِ نکرده میسوزد
نصیب ما هم از این پس لهیبِ تهمتهاست
بیا ولی که بخوانیم بیهراس از هم
که همسُرایی مرغان عشق بیپرواست...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
اگر چه نزد شما تشنهی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلامهایم را
هر آنچه شیفتهتر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگیها را؟
اشارهای کنم، انگار کوهکن بودم!
من آن زلالپرستم در آب گند زمان
که فکر صحافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم، گشتم غریبتر امّا:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
اگر چه نزد شما تشنهی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلامهایم را
هر آنچه شیفتهتر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگیها را؟
اشارهای کنم، انگار کوهکن بودم!
من آن زلالپرستم در آب گند زمان
که فکر صحافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم، گشتم غریبتر امّا:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
مینوشمت که تشنگیام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعلهور شود
آنگاه بیمضایقهتر نعره میکشم
تا آسمانِ کر شده هم با خبر شود
آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسریست که از سر به در شود»
آرامشم همیشه مرا رنج دادهاست
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟
مرهم به زخمِ بسته که راهی نمیبرد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
آب از تماس با عطشم شعلهور شود
آنگاه بیمضایقهتر نعره میکشم
تا آسمانِ کر شده هم با خبر شود
آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسریست که از سر به در شود»
آرامشم همیشه مرا رنج دادهاست
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟
مرهم به زخمِ بسته که راهی نمیبرد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام
حتی اگر به دیدهی رؤیا ببینیام
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیام
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیام
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیام
یک قطره ام و گاه چنان موج میزنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیام
شب های شعر خوانی من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام ...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
حتی اگر به دیدهی رؤیا ببینیام
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیام
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیام
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیام
یک قطره ام و گاه چنان موج میزنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیام
شب های شعر خوانی من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام ...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
لبت نــــه گــــوید و پیداست مـیگــــوید دلــــت آری
ک اینسان دشمنی یعنی خیلی دوستم داری
#محمدعلی_بهمنی
🌹🌹🌹🌹🌹
ک اینسان دشمنی یعنی خیلی دوستم داری
#محمدعلی_بهمنی
🌹🌹🌹🌹🌹
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام
حتی اگر به دیدهی رؤیا ببینیام
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیام
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیام
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیام
یک قطره ام و گاه چنان موج میزنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیام
شب های شعر خوانی من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام ...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
حتی اگر به دیدهی رؤیا ببینیام
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیام
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیام
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیام
یک قطره ام و گاه چنان موج میزنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیام
شب های شعر خوانی من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام ...
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
امشب غزل!مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال وپر ببر
تا نا کجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بار-ام از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج می دهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته می شود
باز-اش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل!به بال تو دیگر سپرده ام
هر جا که دوست داری-ام امشب،ببر ببر
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124
تا هر کجا که می بردت بال وپر ببر
تا نا کجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بار-ام از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج می دهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته می شود
باز-اش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل!به بال تو دیگر سپرده ام
هر جا که دوست داری-ام امشب،ببر ببر
#محمدعلی_بهمنی
@sheroghazal124