شعر و غزل
420 subscribers
48.4K photos
6.98K videos
37 files
709 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
من لباسم را تکاندم غیر گرد غم نریخت
ساقی دنیا در این جامم بجز ماتم نریخت

لب به لب جام وجودم پر شده از خون دل
هرچه کردم التماسش بی مروّت کم نریخت

یک فرشته غصه را از شادیم کرده جدا
داخل زنبیل ما از هر دو تا درهم نریخت

آمدم تا عاشقی را زیر باران حس کنم
قطره ها دریا شد و این آسمان نم نم نریخت

یکنفر آمد نگاهی کرد و دل یکباره ریخت
آنچنان که مثل من آن خانه های بم نریخت

روز رفتن هم دلم را اینچنین درهم شکست
پشت پای این مسافر قطره آبی هم نریخت

من شدم قربانی و معشوقه ام شد قاتلم
قبل کشتن جرعه آبی توی حلقومم نریخت

#علی_قهرمانی

@sheroghazal124
بنده تنها باشم و دور از شماها بهتر است
رفتن و گاهی نماندن از تمنا بهتر است


یا علی گو، دست خود را روی زانوها گذار
یک تکان از ناله و از "ای خدایا" بهتر است


بی خودی در بازی این مردمان افتاده ام
روی سکو بودن و گاهی تماشا بهتر است


آبِ شیرینِ درونِ کوزه ام حکم طلاست
محتوای کوزه ام از آب دریا بهتر است


دیگر این رفتار سرد دلبران عادت شده
مرد قطبی گشتم و این سوز و سرما بهتر است


تازه فهمیدم چرا مولا ز شمس الدین نوشت
شاعری کردن بدون نام لیلا بهتر است


هرکه گوید حرف خود را من بگویم"ای به چشم"
گفتن این واژه ازهر جنگ و دعوا بهتر است


"مرد تنهای شبم" را وصف من خوانده "حبیب"
بین نامردان همیشه مرد تنها بهتر است!

#علی_قهرمانی

@sheroghazal124
دلم یک آدم دیوانه می خواهد ولی نیست
برای گریه کردن شانه می خواهد ولی نیست

من آن مرغم که با پای خودم مشتاق دامم
طناب و اندکی هم دانه می خواهد ولی نیست

هدر شد قطره قطره عمر من مانند شمعی
صدای بال یک پروانه می خواهد ولی نیست

مگر این شاعر ولگرد رویاها چه خواهد؟
فقط خالی کنار چانه می خواهد ولی نیست

پدر جانم اذان خواندی به گوشم وقت میلاد
و حالا من دلم میخانه می خواهد ولی نیست

تبر بر دوش من سنگین شده ، طاقت ندارم
خلیل این زمان بتخانه می خواهد ولی نیست

مگر این دل چه می خواهد ز یار و دلبر خود
کمی با دیگران بیگانه می خواهد ولی نیست !

#علی_قهرمانی

@sheroghazal124
"آمدی جانم به قربانت ولی حالا" برو
کفش خود را بَر کش و از ساحل دریا برو


حد تو اندازه ی یک بوته ی بابونه است
از کنار این درختِ خوش قد و بالا برو


من‌ عقابی تک پرم در اوج تنهایی،تو هم
با کلاغانِ سیه روی خیابانها برو


شکل ققنوسم که می سوزم برای عشق خود
حیف این آتش برایت، لطفا از اینجا برو


مثل شیری در حریمت بودم و ایمن شدی
دیگر از این بیشه با هر روبهی تنها برو


بیش از این هم با لغات و واژه ها بازی نکن
گوش من پر گشته از این واژه ی "اما" برو


هان چه گفتی؟مهلتی خواهی برای هفته ای؟
خیر عزیزم مرحمت کن بی صدا فردا برو..!


به قلم:🖌
#علی_قهرمانی🌹

@sheroghazal124
‍ ‍ با نگاهت می توانی مرده را احیا کنی
روح سرگردان من را در بدن ابقا کنی


این دقیقا فرق تو با مردم معمولی است
می توانی عین کار حضرت عیسا کنی


علم و ثروت سوژه ی تکراری آموزش است
می توانی چشم خود را تیتر یک انشا کنی


کار آتش بازی و آتش زدن در خون توست
همتی کن تا که غم را در دلم امحا کنی


زندگی مانند یک فیلم بلند جنگی است
می توانی نقش مثبت را در آن ایفا کنی


کاسه ی سازم شکسته ای عزیز دلنواز
چیره دستی، می توانی سمفونی اجرا کنی


این دل وامانده در وجه شما گشته صدور
چون شریکی، می توانی پای آن امضا کنی

#علی_قهرمانی

@sheroghazal124
‍ ‍ ‍ پیش خود گاهی تصور میکنم پشت دری
آمدی ثابت کنی از من یکی عاشق تری


چشم من پر می شود از اشک و میگویم به تو
نازنینا در دل من برتر از پیغمبری!


نسبت من با تو باید اینچنین عنوان شوَد:
مثل مردابم تو هم مانند یک نیلوفری.


یا شبیه شاعری هستم که محتاجم به تو
چون برایم حکم خودکار و مداد و دفتری


گرچه نامت را نبردم در غزل هایم ولی
عطر تو هِی می کند در لای دیوان دلبری


خون دلها خورده ام تا بلکه مقبولت شوَد
خواهشا دیگر نخوان اشعار من را سرسری


یا مبادا می بری اشعار من را شب به شب
می دهی از جانب خود دست فرد دیگری؟


پیش خود گاهی تصور میکنم پشت دری
آمدی ثابت کنی از من یکی عاشق تری

#علی_قهرمانی

@sheroghazal124
‍ ‍ از هزاران، یک نفر مجنونِ لیلا می شود
در دل معشوقه تنها یک نفر جا می شود

عاشقی کردن عزیزم کار هر عاقل که نیست
در میان صد مگس، پروانه شیدا می شود!

گرچه در دریا صدفهای زیادی بوده است
لاجرم دُر در یکی تشکیل و پیدا می شود

فکر پنهان کردن احساس خود هرگز نباش
چونکه دل با رنگ رخسار تو رسوا می شود

مردمان صرفا شبی را نام یلدا می نهند
هر شبِ عاشق ولی جانکاه و یلدا می شود

این سکانس آخر هر آدمِ دلداده است
عاقبت در کنج خانه زار و تنها می شود

شاعر:✍️
#علی_قهرمانی


@sheroghazal124