عشقت آمیخت به دل، دردِ فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد
با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو
وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#حزین_لاهیجی
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد
با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو
وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#حزین_لاهیجی
عشقت آمیخت به دل، دردِ فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد
با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو
وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#حزین_لاهیجی
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد
با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو
وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#حزین_لاهیجی
نهفتهام به خموشی، خیال روی تو را
مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را
ز سنگ محتسبِ شهر، غم مخور ساقی!
سپردهایم به پیر مغان سبوی تو را
اگر غلط نکنم، حرف ما و من غلط است
شنیدهام ز لب خویش گفتگوی تو را
شدهست شیفته بلبل به باغ و حور به خُلد
ندیدهاند گلستانِ رنگ و بوی تو را!
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیدهایم در آغوش، آرزوی تو را
شود ز باختنِ رنگم آتشین لعلت
چه نازکیست عتابِ بهانهجوی تو را
به طور عشق "حزین"! آستینفشان گردد
کلیم اگر شنود طرز های و هوی تو را...
#حزین_لاهیجی
مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را
ز سنگ محتسبِ شهر، غم مخور ساقی!
سپردهایم به پیر مغان سبوی تو را
اگر غلط نکنم، حرف ما و من غلط است
شنیدهام ز لب خویش گفتگوی تو را
شدهست شیفته بلبل به باغ و حور به خُلد
ندیدهاند گلستانِ رنگ و بوی تو را!
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیدهایم در آغوش، آرزوی تو را
شود ز باختنِ رنگم آتشین لعلت
چه نازکیست عتابِ بهانهجوی تو را
به طور عشق "حزین"! آستینفشان گردد
کلیم اگر شنود طرز های و هوی تو را...
#حزین_لاهیجی
ما شکوه از آن زلفِ پریشان چه نویسیم؟
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
ما شکوه از آن زلفِ پریشان چه نویسیم؟
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
ما شکوه از آن زلفِ پریشان چه نویسیم؟
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
این قصّه دراز است به یاران چه نویسیم؟
حیرت زدهٔ نامهٔ سردرگُم خویشیم
شد نام فراموش، بهپایان چه نویسیم؟
مضمون چو بوَد شوخ، دلِ سنگ خراشد
ما شرحِ جگر کاوی مژگان چه نویسیم؟
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی
ای عهدفراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
خواهیم به نامت نظرِ غیر نیفتد
از رشک ندانیم به عنوان چه نویسیم
ما مشق جنون کرده این دامن دشتیم
از ابجدِ طفلانهٔ یونان چه نویسیم؟
سامان سخن کو، دل ویرانِ «حزین» را
بغداد خراب است به سلطان چه نویسیم؟
#حزین_لاهیجی،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
▫️
خوشا روزی که صحرای جدایی طی شود ما را
غزال وحشی دل، خضر فرخ پی شود ما را
دروغی بسته زاهد از زبان یار آوا می خواهد
که تسکین دل پراضطراب از وی شود ما را
#حزین_لاهیجی
─═┅✰ 📓 ✰┅═─
خوشا روزی که صحرای جدایی طی شود ما را
غزال وحشی دل، خضر فرخ پی شود ما را
دروغی بسته زاهد از زبان یار آوا می خواهد
که تسکین دل پراضطراب از وی شود ما را
#حزین_لاهیجی
─═┅✰ 📓 ✰┅═─
در قيد غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل!
ميخواست ترا ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را!
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه، حزين! کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل!
ميخواست ترا ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را!
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه، حزين! کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد
آه از دمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يارب حلال بادا
صيدي كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد
آه از دمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يارب حلال بادا
صيدي كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
از غم، دلِ حیران چه خبر داشته باشد؟
محوِ تو، ز هجران چه خبر داشته باشد؟
آن سروِ گُلاندام که دلها چمنِ اوست
از خانه به دوشان چه خبر داشته باشد؟
از حالِ تذروانِ پر و بال شکسته
آن سروِ خرامان چه خبر داشته باشد؟
آن شوخ که در خانهی آیینه کند سِیر
از آبله پایان چه خبر داشته باشد؟
طفلی که زِ مستی نشناسد سر و پا را
از بی سر و پایان چه خبر داشته باشد؟
هستیست که در عشق فراموش شد اوّل
مجنونِ تو از جان چه خبر داشته باشد
چون بَهله کف از کار فتادهست "حزین" را
از دامنِ جانان چه خبر داشته باشد؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
محوِ تو، ز هجران چه خبر داشته باشد؟
آن سروِ گُلاندام که دلها چمنِ اوست
از خانه به دوشان چه خبر داشته باشد؟
از حالِ تذروانِ پر و بال شکسته
آن سروِ خرامان چه خبر داشته باشد؟
آن شوخ که در خانهی آیینه کند سِیر
از آبله پایان چه خبر داشته باشد؟
طفلی که زِ مستی نشناسد سر و پا را
از بی سر و پایان چه خبر داشته باشد؟
هستیست که در عشق فراموش شد اوّل
مجنونِ تو از جان چه خبر داشته باشد
چون بَهله کف از کار فتادهست "حزین" را
از دامنِ جانان چه خبر داشته باشد؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
تو در آغوشِ سروِ خویش و من خالیست آغوشم
ببین مشکل بوَد کارِ تو یا کارِ من ای قُمری؟
چه میفهمی گریبانچاکیِ حسرتنصیبان را؟
که با معشوق داری جا، به یک پیراهن ای قمری!
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
ببین مشکل بوَد کارِ تو یا کارِ من ای قُمری؟
چه میفهمی گریبانچاکیِ حسرتنصیبان را؟
که با معشوق داری جا، به یک پیراهن ای قمری!
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124