شعر و غزل
420 subscribers
48.4K photos
6.98K videos
37 files
709 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
رهگذر:
تقدیم به تویی که #ندارمت...!!!!

میان تمام نداشتن ها #دوستت دارم...
شانس#دیدنت را هر #روزندارم ....
ولی #دوستت دارم....
وقتی دلم #هوایت را میکندحق شتیدن
#صدایت را ندارم...
ولی #دوستت دارم...
وقت هایی که
#روحم درد دلرد و میشکند
#شانه هایت را برای
#گریستن کم دارم....
ولی #دوستت دارم...
وقت #دلتنگی هایم
#آغوشت را برای #آرام شدن ندارم...
ولی #دوستت دارم...
آری همه #وجودمی ولی هیچ جای زندگیم#ندارمت ومیان تمام #نداشتن ها باز هم با تمام #وجودم ....
#دوستت دارم.....


‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌ @sheroghazal124
#آرام.بخش.ها

#حافظہ.ام.را.پــــاکــــ.کرده.اند

#امّا......

#دلـــــم.میگوید،

#من.کسے.را

#بسیـار.دوستـ.مے.داشتم…

@sheroghazal124
‍ من اگر جاے روزگار بودم،...
این روزها را مچاله میڪردم و آن ها را از پنجره ے سرنوشت پایین مے انداختم...!
قلمم را بر مے داشتم و پرواز پرستو هاے شاد را بر بام خانه ها میڪشیدم...!
لب ها را بوم نقاشے ام میڪردم و لبخند مینشاندم بر صورتِ مردمان شهرم...!
من اگر جاے روزگار بودم،...
تمامے قلب هاے شڪسته را از ڪُنج قفسه سینه پاک میڪردم و قلبے نو،مینشاندم جایش...!
رنگ هاے شاد میپاشیدم به تمامے افڪار سیاه...!
به تمامے رویاها یک بال پرواز هدیه میدادم...!
تمامے غم ها را جویبارے روان میڪشیدم
تا بلڪه بروند،
دور شوند و به دریاے فراموشے بریزند...!
آری...
من اگر جاے روزگار بودم،این روزها را مچاله میڪردم!!
و سرنوشتے شیرین میڪشیدم...!

#شیما_ارشدی

#آرام
آتشی در چشم هایت بود و بر چشمم چکید
بر نگاهم از نگاهت قطره ای از غم چکید

در تو گم گشتم _ شدم مغروق احساسات تو
لحظه ای در جان من اندوه یک عالم چکید

گریه هایم را غزل کردم سرودم حال خویش
قطره قطره اشک هایم از ته جانم چکید

از عذاب دوری ات دیدم خدا هم گریه کرد
شور شیدایی که همچون دانه ی شبنم چکید

ای که با شوق نگاهت زندگانی می کنم
مستم از لعل لبی که بر لب جامم چکید

در جوارت عشق دارد خود نمایی می کند
عشقت از روز ازل در طینت خاکم چکید

#آرام_اسحاقی
با نُت احساس تو صدها غزل سر داده‌ام
شاعری یعنی صلای مهر تو، آوای من!

کوچه‌های این غزل با یاد تو خو کرده‌اند
با خیالت الفتی دارد دل رسوای من

#آرام_اسحاقی
شبی سرد و زمستانی، خیابانی چراغانی
حصیری کوچک و ساده، برایم شعر می خوانی

سپر کردی کُت خود را به روی شانه های من
میان حملهء سرما، تویی که بهتر از جانی

دلم‌ جز سرزمین عشق تو جایی نمی ماند
بگو که تا قیامت با منِ دلداده می مانی

تمام‌‌ لحظه هایم را برایت زندگی کردم
خودم را با تو می خواهم، خودت هم خوب می دانی

تویی که دوستت دارم، به نامت کرده ام دل را
بدون خنده های تو قلم هست و پریشانی

تو را دیوانی از مجموعهء اشعار خود کردم
درون قصر اشعارم، چنان‌ شاهی و سلطانی

#آرام_اسحاقی

@sheroghazal124