از تمامی رودهایی که به چشم دیده ام
رودخانه تویی
از سراسر جاده هایی که عبور کرده ام
جاده تویی
چرا که هیچ رودخانه ای از دور غرقم نکرد
چرا که هیچ جاده ندیده ام
نرفته در آفاقش گُم شوم
از تمامی بال هایی که به دوش بُرده ام
پر و بالم تویی
پیشاپیشم می روی
و من
پی بال ها می دَوم...
#شمس_لنگرودی
رودخانه تویی
از سراسر جاده هایی که عبور کرده ام
جاده تویی
چرا که هیچ رودخانه ای از دور غرقم نکرد
چرا که هیچ جاده ندیده ام
نرفته در آفاقش گُم شوم
از تمامی بال هایی که به دوش بُرده ام
پر و بالم تویی
پیشاپیشم می روی
و من
پی بال ها می دَوم...
#شمس_لنگرودی
روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست!
بی کس و درمانده وقتی میشوی یار تو کیست...!!
مشتری وقتی که بسیار است٬ سرگرمی ولی،
در کسادی تازه میفهمی خریدار تو کیست...!!
دست و پایت نه...در آن روزی که قلبت بشکند،
تازه در آن موقع میدانی مددکار تو کیست...!!
هرکسی آید عیادت آخر شب میرود،
تازه آن هنگام میفهمی پرستار تو کیست...!!
میرسد روزی که اطرافت نمی ماند کسی
آن زمان پی میبری یار وفادار تو کیست...!!
پیش پایت یک نفر خود را به آتش میکشد!
تازه میفهمی که دهقان فداکار تو کیست...!!
میروی یک روز از این شهر و میمیرد کسی!
تازه در آن روز میفهمی گرفتار تو کیست...!!
بی کس و درمانده وقتی میشوی یار تو کیست...!!
مشتری وقتی که بسیار است٬ سرگرمی ولی،
در کسادی تازه میفهمی خریدار تو کیست...!!
دست و پایت نه...در آن روزی که قلبت بشکند،
تازه در آن موقع میدانی مددکار تو کیست...!!
هرکسی آید عیادت آخر شب میرود،
تازه آن هنگام میفهمی پرستار تو کیست...!!
میرسد روزی که اطرافت نمی ماند کسی
آن زمان پی میبری یار وفادار تو کیست...!!
پیش پایت یک نفر خود را به آتش میکشد!
تازه میفهمی که دهقان فداکار تو کیست...!!
میروی یک روز از این شهر و میمیرد کسی!
تازه در آن روز میفهمی گرفتار تو کیست...!!
کاش زیر سَرَت
کمی بلندِ دامنم میشد .
تا دنیای من
جز آغوش تو بدهکارِ هیچ پناهگاهی نباشد !
که با آغوشت کلنجار روم و ..
شعر را
آنقدر درگیر تو کنم تا
تنهاییام بر سرت خراب شود ..!!
#حمیدرضاهندی "
کمی بلندِ دامنم میشد .
تا دنیای من
جز آغوش تو بدهکارِ هیچ پناهگاهی نباشد !
که با آغوشت کلنجار روم و ..
شعر را
آنقدر درگیر تو کنم تا
تنهاییام بر سرت خراب شود ..!!
#حمیدرضاهندی "
می نویسم از تو و خودکار شاعر می شود
دایره در دایره پرگار شاعر می شود
چشم در چشم تو گویی آینه در آینه
چشم من در لحظه ی دیدار شاعر می شود
از تو می گویم ، غزلها بر لبم گل می کند
با تو هر گنگ و کری انگار شاعر می شود
بلبل از شوق تو می خواند بهاران می رسد
با تو سرو و کاج حتی خار شاعر می شود
می چکد اشکم به دامن گونه ام گل می کند
اشک هم بر گونه ی تبدار شاعر می شود
مثل خورشیدی و می تابی به قلب سرد من
سایه ی من بر سر دیوار شاعر می شود
بر در میخانه ها نام تو را باید نوشت
با تو هرکس مست یا هشیار شاعر می شود
بر سر بیمار دل از لطف حاضر شو ببین
با طبیبی چون تو هر بیمار شاعر می شود
خشت خشت هر بنا با عشق چون بالا رود
سنگ عاشق گردد و معمار شاعر می شود
دایره در دایره پرگار شاعر می شود
چشم در چشم تو گویی آینه در آینه
چشم من در لحظه ی دیدار شاعر می شود
از تو می گویم ، غزلها بر لبم گل می کند
با تو هر گنگ و کری انگار شاعر می شود
بلبل از شوق تو می خواند بهاران می رسد
با تو سرو و کاج حتی خار شاعر می شود
می چکد اشکم به دامن گونه ام گل می کند
اشک هم بر گونه ی تبدار شاعر می شود
مثل خورشیدی و می تابی به قلب سرد من
سایه ی من بر سر دیوار شاعر می شود
بر در میخانه ها نام تو را باید نوشت
با تو هرکس مست یا هشیار شاعر می شود
بر سر بیمار دل از لطف حاضر شو ببین
با طبیبی چون تو هر بیمار شاعر می شود
خشت خشت هر بنا با عشق چون بالا رود
سنگ عاشق گردد و معمار شاعر می شود
مرغ محبتم من ، كی آب و دانه خواهم
با من يگانگی كن ، يار يگانه خواهم
شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زين فسانه خواهم
بام و دری نبينم ، تا از قفس گريزم
بال و پری ندارم ، تا آشيانه خواهم
تا هر زمان به شكلی ، رنگی بخود نگيرم
جان و تنی رها از ، قيد زمانه خواهم
مي آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بينم
مستی بهانه سازم ، گم كرده خانه خواهم
#معینی_کرمانشاهی
🍃🦋🍃
با من يگانگی كن ، يار يگانه خواهم
شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زين فسانه خواهم
بام و دری نبينم ، تا از قفس گريزم
بال و پری ندارم ، تا آشيانه خواهم
تا هر زمان به شكلی ، رنگی بخود نگيرم
جان و تنی رها از ، قيد زمانه خواهم
مي آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بينم
مستی بهانه سازم ، گم كرده خانه خواهم
#معینی_کرمانشاهی
🍃🦋🍃
💙💙
۶ چیزی که دیگه نباید بهش اهمیت بدی:
۱. آدمایی که براشون مهم نیستی
۲. آدمای سمی
۳. سن و سال
۴. اشتباهات گذشتهات
۵. استاندارهای زیبایی از دیدگاه جامعه
۶. اونچه مردم درموردت فکر میکنن!
۶ چیزی که دیگه نباید بهش اهمیت بدی:
۱. آدمایی که براشون مهم نیستی
۲. آدمای سمی
۳. سن و سال
۴. اشتباهات گذشتهات
۵. استاندارهای زیبایی از دیدگاه جامعه
۶. اونچه مردم درموردت فکر میکنن!
💙💙
آدمهای حسود شایعه میسازند،
آدمهای احمق پخش میکنند،
و نفهم ها باور میکنند.
اغلب حرفهای پشت سرما حرف نیست، عقده است...
آدمهای حسود شایعه میسازند،
آدمهای احمق پخش میکنند،
و نفهم ها باور میکنند.
اغلب حرفهای پشت سرما حرف نیست، عقده است...
زندگی
فهم نفهمیدنهاست
آسمان،نــور،خــدا
عشق،سعادت با ماست
در نبندیم به نـور
در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
زندگے رسم پذیرایے از تقدیر است
وزن خوشبختے من
وزن رضایت مندیست
💙سهراب_سپهرے
فهم نفهمیدنهاست
آسمان،نــور،خــدا
عشق،سعادت با ماست
در نبندیم به نـور
در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
زندگے رسم پذیرایے از تقدیر است
وزن خوشبختے من
وزن رضایت مندیست
💙سهراب_سپهرے
#عصر و ریختن شعرم
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
#عصرتون_بکام
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
#عصرتون_بکام
ولی آدما همیشه نیاز به نصیحت ندارند. گاهی تنها چیزی که واقعا به آن محتاجند
"دستی است که بگیرد"
" گوشی است که بشنود"
وَ
"قلبی است که بفهمد" ..
"دستی است که بگیرد"
" گوشی است که بشنود"
وَ
"قلبی است که بفهمد" ..
آدمها رو نسبت به خودتون «بی تفاوت» نکنید....
یه روزی میرسه
ذره ای توجهشون تنها
آرزوتون میشه...!
💕
یه روزی میرسه
ذره ای توجهشون تنها
آرزوتون میشه...!
💕
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️ℒℴνℯ❤️
♥️تمام گلهای دنیا
🌸بانام عشـ♥️ــق...
♥️تقدیم شما عزيزان
🌸که بهترین گلهای دنیا هستین
||
࿐ᭂ⸙❤️⸙ᭂ࿐
♥️تمام گلهای دنیا
🌸بانام عشـ♥️ــق...
♥️تقدیم شما عزيزان
🌸که بهترین گلهای دنیا هستین
||
࿐ᭂ⸙❤️⸙ᭂ࿐
نباید شیشه را با سنــگ بازی داد !
نباید مست را در حال مستی دست ِ قاضـی داد !
نباید بی تفاوت ! چتر ماتــم را
به دست ِ خیـس باران داد !
کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــله ها با دانه ی گنــــــدم به او تعلیم مانــدن داد
@sheroghazal124
نباید مست را در حال مستی دست ِ قاضـی داد !
نباید بی تفاوت ! چتر ماتــم را
به دست ِ خیـس باران داد !
کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــله ها با دانه ی گنــــــدم به او تعلیم مانــدن داد
@sheroghazal124
.
قلبِ عاشق می تپد تنها برای یک نفـــــر
بایـد از عالم بُرید و مانـد، پای یک نفـــــر
گاه، از آیینـه هـم باید فراری بـود و دیـد
عکس خود را بین قابِ چشمهای یک نــفـر
جایگاهی اختصاصی باید از آغوش ساخت
تنگ ، باید کرد آن را ، قــدّ جای یک نفـــــر
مثل کوهِ برف ،در بهمن نباید سـُسـُـت بود
دل فقط باید بریزد ، با صدای یک نفـــــر
آرزوهای محالِ دیگران بایـد شد و
مستجابِ ربّنــاهای دعــای یک نفـــــر
روی هر بامی نباید رفـت،از پـرواز گفـت
بال باید جلد باشد ، در هوای یک نفر
@sheroghazal124
قلبِ عاشق می تپد تنها برای یک نفـــــر
بایـد از عالم بُرید و مانـد، پای یک نفـــــر
گاه، از آیینـه هـم باید فراری بـود و دیـد
عکس خود را بین قابِ چشمهای یک نــفـر
جایگاهی اختصاصی باید از آغوش ساخت
تنگ ، باید کرد آن را ، قــدّ جای یک نفـــــر
مثل کوهِ برف ،در بهمن نباید سـُسـُـت بود
دل فقط باید بریزد ، با صدای یک نفـــــر
آرزوهای محالِ دیگران بایـد شد و
مستجابِ ربّنــاهای دعــای یک نفـــــر
روی هر بامی نباید رفـت،از پـرواز گفـت
بال باید جلد باشد ، در هوای یک نفر
@sheroghazal124
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
@sheroghazal124
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
@sheroghazal124
من گلی خشکیده در بشکسته گلدانم هنوز
از ازل بیمارم و دنبال درمانم هنوز
در پس یک شیشه ی بشکسته دور از آفتاب
شاخه ای بشکسته در بشکسته گلدانم هنوز
گر چه دلتنگ بهار و بلبل سر گشته ام
در پی سرمای جانسوز زمستانم هنوز
رقص گل در زیر باران دلنوازی میکند
من ولی در حسرت یک قطره بارانم هنوز
از همان روزی که با غم عهد و پیمان بسته ام
تا که هستم بر سر آن عهد و پیمانم هنوز
زنده بودن را فقط احساس ثابت میکند
زندگی را دشمن احساس میدانم هنوز
زندگی یعنی دبستانی که از غم ساختند
من همان شاگرد پیر آن دبستانم هنوز
مانده ام با این همه گوش گران و چشم کور
با که گویم بی سبب در کنج زندانم هنوز
@sheroghazal124
از ازل بیمارم و دنبال درمانم هنوز
در پس یک شیشه ی بشکسته دور از آفتاب
شاخه ای بشکسته در بشکسته گلدانم هنوز
گر چه دلتنگ بهار و بلبل سر گشته ام
در پی سرمای جانسوز زمستانم هنوز
رقص گل در زیر باران دلنوازی میکند
من ولی در حسرت یک قطره بارانم هنوز
از همان روزی که با غم عهد و پیمان بسته ام
تا که هستم بر سر آن عهد و پیمانم هنوز
زنده بودن را فقط احساس ثابت میکند
زندگی را دشمن احساس میدانم هنوز
زندگی یعنی دبستانی که از غم ساختند
من همان شاگرد پیر آن دبستانم هنوز
مانده ام با این همه گوش گران و چشم کور
با که گویم بی سبب در کنج زندانم هنوز
@sheroghazal124
گذر کردم شبی از کوی پیری
سر کوچه نشسته بر حصیری
سراپا ژنده پوش و مست بودش
خمار و باده ای در دست بودش
سلامی کردم و گفتا علیکی
بشین تا تر کنم کامت به پیکی
بگفتم "می" نخورده مسته مستم
نیفتد روزگاری "می" به دستم
در این قاموس ما مستی گناه است
بسان کله پا گشتن به چاه است
در این بیراهه پای من نلغزد
که این دنیا به آن دنیا نیرزد
سری از روی افسوسش تکان داد
بگفتا نیش تو بر جانم افتاد
گمان کردی اگر جامی ننوشی
به جانت خرقه ی انسان بپوشی؟
ز هوشیاران بلا خیزد به عالم
نه همچون من که رو سوی زوالم
الا ای آنکه بیزاری ز مستان
تو گر منبر روی منبر مسوزان
که تو مستی کنی با تار مویی
دل و دینت برد زیبنده رویی
خمار برق چشم سرمه پوشان
کند مستت که "به " از "می"فروشان
سپر کردی تو سینه بهر دینت
ولی ماری بود در آستینت
برو بر حال زار خود بیندیش
که گرگی گشته ای اندر تن میش
اگر من مستم و دائم خمارم
ولی ایمان خود را استوارم
@sheroghazal124
سر کوچه نشسته بر حصیری
سراپا ژنده پوش و مست بودش
خمار و باده ای در دست بودش
سلامی کردم و گفتا علیکی
بشین تا تر کنم کامت به پیکی
بگفتم "می" نخورده مسته مستم
نیفتد روزگاری "می" به دستم
در این قاموس ما مستی گناه است
بسان کله پا گشتن به چاه است
در این بیراهه پای من نلغزد
که این دنیا به آن دنیا نیرزد
سری از روی افسوسش تکان داد
بگفتا نیش تو بر جانم افتاد
گمان کردی اگر جامی ننوشی
به جانت خرقه ی انسان بپوشی؟
ز هوشیاران بلا خیزد به عالم
نه همچون من که رو سوی زوالم
الا ای آنکه بیزاری ز مستان
تو گر منبر روی منبر مسوزان
که تو مستی کنی با تار مویی
دل و دینت برد زیبنده رویی
خمار برق چشم سرمه پوشان
کند مستت که "به " از "می"فروشان
سپر کردی تو سینه بهر دینت
ولی ماری بود در آستینت
برو بر حال زار خود بیندیش
که گرگی گشته ای اندر تن میش
اگر من مستم و دائم خمارم
ولی ایمان خود را استوارم
@sheroghazal124