من همان نایم که گر خوش بشنوی
شــرح دردم با تو گوید مثنـوی
با لب دمسـاز خود جفـت آمدم
گفتنی، بشنـو که در گفت آمدم
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونیــن، لب خنــدان بیار
من خمُـش کردم خـروش چنـگ را
گرچه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود
من همی کنـدم نه تیشه! کــوه را
عشـق شیـرین میکند انـــدوه را
در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را
می گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمـان میکرد اشک چشـم اوست
گرجهان از عشق سرگشتهست و مست
جان مست عشق بر من عاشق است
ناز اینجا مینهـد روی نیـــاز
گر دلی داری بیا اینجا ببـــاز
@sheroghazal124
شــرح دردم با تو گوید مثنـوی
با لب دمسـاز خود جفـت آمدم
گفتنی، بشنـو که در گفت آمدم
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونیــن، لب خنــدان بیار
من خمُـش کردم خـروش چنـگ را
گرچه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود
من همی کنـدم نه تیشه! کــوه را
عشـق شیـرین میکند انـــدوه را
در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را
می گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمـان میکرد اشک چشـم اوست
گرجهان از عشق سرگشتهست و مست
جان مست عشق بر من عاشق است
ناز اینجا مینهـد روی نیـــاز
گر دلی داری بیا اینجا ببـــاز
@sheroghazal124
بــه هر جــا نــاتوان دیــدی تــوان بــاش
بــه ســود مــردم خــامــُش زبــان بــاش
ستـمکش را اگــر دیــدی بــر آشــوب
ستمگر را چــو مــُشــتی بــر دهان بــاش
تــو عـمـری در هوای خـویـش بــودی
زمــانـی هم بـه فـکر دیـگــران بــاش
@sheroghazal124
بــه ســود مــردم خــامــُش زبــان بــاش
ستـمکش را اگــر دیــدی بــر آشــوب
ستمگر را چــو مــُشــتی بــر دهان بــاش
تــو عـمـری در هوای خـویـش بــودی
زمــانـی هم بـه فـکر دیـگــران بــاش
@sheroghazal124
زیبا ترین حضوری از عشق در من ای دوست
عشقی که آتشم زد در ماه بهمن ای دوست
راهم زدی و آهم در سینه ی شب افروخت
گم شد ستاره من در روز روشن ای دوست
یکدم نمی توانم بی صحبت تو دم رد
افکندی ام چو قمری طوقی به گردن ای دوست
جادوی آفتابی همخون دختر تاک
پرکن پیاله ام را مردی بیفکن ای دوست
از چله ی کمان قد کمانی ما
تیری توان نشاندن بر چشم دشمن ای دوست
می رانمت چو مهتاب بر موج آب دیده
دارم در آرزویت دریا به دامن ای دوست
نی پایبند شهرم نی گوشه گیر صحرا
زین بیشتر چه خواهی از جان شیون ای دوست
@sheroghazal124
عشقی که آتشم زد در ماه بهمن ای دوست
راهم زدی و آهم در سینه ی شب افروخت
گم شد ستاره من در روز روشن ای دوست
یکدم نمی توانم بی صحبت تو دم رد
افکندی ام چو قمری طوقی به گردن ای دوست
جادوی آفتابی همخون دختر تاک
پرکن پیاله ام را مردی بیفکن ای دوست
از چله ی کمان قد کمانی ما
تیری توان نشاندن بر چشم دشمن ای دوست
می رانمت چو مهتاب بر موج آب دیده
دارم در آرزویت دریا به دامن ای دوست
نی پایبند شهرم نی گوشه گیر صحرا
زین بیشتر چه خواهی از جان شیون ای دوست
@sheroghazal124
جام را بوسه زنان توبه شکستم امشب
مژده ای باده کشان ! مژده که مستم امشب
کس نبیند به صفاب می و مینا به جهان
زان به جز ساغر می از همه رستم امشب
دست در گردن مینا فکنم تا به سحر
بر نیاید به جز این کار ز دستم امشب
بست پیمان مرا اختر روشن با می
آسمان نشکند این عهد که بستم امشب
ساز شد طالع ناساز، مرا چون من و عقل
عهد هر چند که بستیم شکستم امشب
آشنایی به خرد کار من شیفته نیست
رشته الفت بیگانه گسستم امشب
روشن از پرتو می شد دل گلشن که چنین
شمع سان تا سحر از پا ننشستم امشب
@sheroghazal124
مژده ای باده کشان ! مژده که مستم امشب
کس نبیند به صفاب می و مینا به جهان
زان به جز ساغر می از همه رستم امشب
دست در گردن مینا فکنم تا به سحر
بر نیاید به جز این کار ز دستم امشب
بست پیمان مرا اختر روشن با می
آسمان نشکند این عهد که بستم امشب
ساز شد طالع ناساز، مرا چون من و عقل
عهد هر چند که بستیم شکستم امشب
آشنایی به خرد کار من شیفته نیست
رشته الفت بیگانه گسستم امشب
روشن از پرتو می شد دل گلشن که چنین
شمع سان تا سحر از پا ننشستم امشب
@sheroghazal124
تقدیر چرا خواست بیایی سر راهم؟
یعنی چه که افتاد به چشم تو نگاهم؟
چشمان تو دیدم که شدم راهی دریا
از رؤيت رويت شد اگر عاشق ماهم
از حسرت حرفی که نشد با تو بگویم
هر روز در آیینه تو را می کشد آهم
یک سلسله زیبایی و یک رشته نجابت
پیدا شده در نقشه چشمان تو با هم
یا رومی روی تو و یا زنگی زلفت
یک لحظه سفیدم من و یک لحظه سیاهم
ابروی تو با غیرت و گیسوی تو گیرا
آن رانده مرا از در و این داده پناهم
🍃🌺🍃
یعنی چه که افتاد به چشم تو نگاهم؟
چشمان تو دیدم که شدم راهی دریا
از رؤيت رويت شد اگر عاشق ماهم
از حسرت حرفی که نشد با تو بگویم
هر روز در آیینه تو را می کشد آهم
یک سلسله زیبایی و یک رشته نجابت
پیدا شده در نقشه چشمان تو با هم
یا رومی روی تو و یا زنگی زلفت
یک لحظه سفیدم من و یک لحظه سیاهم
ابروی تو با غیرت و گیسوی تو گیرا
آن رانده مرا از در و این داده پناهم
🍃🌺🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🍷امشب مـنـم و طواف ڪاشانهٔ دوست
🍷میگـــردم تا بصبح در خانهٔ دوست
🍷زیرا ڪه بهر صبوح موسوم شده است
🍷ڪاین ڪاسهٔ سر بدست پیمانهٔ اوست
.
🍷امشب مـنـم و طواف ڪاشانهٔ دوست
🍷میگـــردم تا بصبح در خانهٔ دوست
🍷زیرا ڪه بهر صبوح موسوم شده است
🍷ڪاین ڪاسهٔ سر بدست پیمانهٔ اوست
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب تون بخیر دوستان
فوقِ فوقش با قلم در شعر تصویرت کنم
یا که چون گلها, درون باغ تکثیرت کنم
عاشقت هستم ولی آزاد هستی مثل باد
من نمیخواهم تو را با عشق زنجیرت کنم
فصل سردی پیش روی ماست اما شک نکن
قصد من هم این نبوده تا که پاگیرت کنم
بعد از این شبهای دلتنگی بهاری میرسد
من نباید تا تو را باحرف دلگیرت کنم
این خدایِ مهربان انگار یادش رفته است
نیت من این نبوده تا که درگیرت کنم
در نگاهم آسمان هستی و زیبا نازنین
من نباید تا تو را اینجا زمین گیرت کنم..
یا که چون گلها, درون باغ تکثیرت کنم
عاشقت هستم ولی آزاد هستی مثل باد
من نمیخواهم تو را با عشق زنجیرت کنم
فصل سردی پیش روی ماست اما شک نکن
قصد من هم این نبوده تا که پاگیرت کنم
بعد از این شبهای دلتنگی بهاری میرسد
من نباید تا تو را باحرف دلگیرت کنم
این خدایِ مهربان انگار یادش رفته است
نیت من این نبوده تا که درگیرت کنم
در نگاهم آسمان هستی و زیبا نازنین
من نباید تا تو را اینجا زمین گیرت کنم..
ﺧﯿﺮﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﭼﺸﻢِ ﺧﯿﺴﺖ ﺣﺴﺮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ، ﻧﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺩﻟﯿﻞِ ﮔُﻨﮓِ ﻋﺼﯿﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ
ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ،ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎ ﺑﺎﺭﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﺭﺩِّ ﺍﺷﮏِ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻏﺮﻕِ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺷﺪﻡ، ﺍﺣﺴﺎس من ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﺎﺗﻮ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺗﻮﯼ ﺗﻘﻮﯾﻤﻢ ﺑﻤﺎﻥ ﻭُ ﻋﺎﺩﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ کن
🍃🥀🍃
ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ، ﻧﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺩﻟﯿﻞِ ﮔُﻨﮓِ ﻋﺼﯿﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ
ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ،ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎ ﺑﺎﺭﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﺭﺩِّ ﺍﺷﮏِ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻏﺮﻕِ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺷﺪﻡ، ﺍﺣﺴﺎس من ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﺎﺗﻮ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺗﻮﯼ ﺗﻘﻮﯾﻤﻢ ﺑﻤﺎﻥ ﻭُ ﻋﺎﺩﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ کن
🍃🥀🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دعامیکنم
در فراسوی این شب
تاریک وسیاہ،خداوند
نورعشق بی حدش را
بتاباندبرخوشهی آرزوهای شما
تاصدهاستارہ بروید برای اجابت آنها
شبتان در پنـاه خــدا
🍃🌺🍃آرام ❤
در فراسوی این شب
تاریک وسیاہ،خداوند
نورعشق بی حدش را
بتاباندبرخوشهی آرزوهای شما
تاصدهاستارہ بروید برای اجابت آنها
شبتان در پنـاه خــدا
🍃🌺🍃آرام ❤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ٌتــــــــ♡ــو مَرا جانْ و جَهانی
این قَلبْ و ضَربانی
هَر دو چِشم و دیدِگانی
عِیش زِ جامُ عِشقّ زِ جانیْ
این قَلبْ و ضَربانی
هَر دو چِشم و دیدِگانی
عِیش زِ جامُ عِشقّ زِ جانیْ
Ba Man Bash
Babak Jahanbakhsh
بامن باش
بابک جهانبخش
꧁༺░⃟❥❥༒░⃟❥❥
࿐჻ᭂ⸙♥️♥️⸙჻ᭂ࿐
بابک جهانبخش
꧁༺░⃟❥❥༒░⃟❥❥
࿐჻ᭂ⸙♥️♥️⸙჻ᭂ࿐
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی
من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم
بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی
غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی
دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی
حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
@sheroghazal124
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی
من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم
بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی
غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی
دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی
حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
@sheroghazal124
تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
@sheroghazal124
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
@sheroghazal124
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ی دل، اگر خدارا خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
این بی خردان، خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنی خودت خدا را بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست..
@sheroghazal124
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ی دل، اگر خدارا خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
این بی خردان، خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنی خودت خدا را بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست..
@sheroghazal124
شدم درسی که روزِ امتحانش را نمی دانی!
تو دَرسَت را بخوان، امّا زبانش را نمی دانی
وضوی عشق داری و منم مِحرابِ دل بستن
نمازی مانده که وقتِ اذانش را نمی دانی!
پلاکی از محبت را به دستت داده ام امّا
قبولش داری و نام و نشانش را نمی دانی
ترافیک است در آن طرحِ زوج و فردِ چشمانت
تو خلوت کن نگاهت را، زمانش را نمی دانی؟
اگر در ماجرای عشقمان رازی نمانده، پس
چرا حاشا کنم آن را، عیانش را نمی دانی؟
منم آن جمله ای از عشق و دل بستن برای تو
اگر حتی به خوبی واژگانش را نمی دانی!
@sheroghazal124
تو دَرسَت را بخوان، امّا زبانش را نمی دانی
وضوی عشق داری و منم مِحرابِ دل بستن
نمازی مانده که وقتِ اذانش را نمی دانی!
پلاکی از محبت را به دستت داده ام امّا
قبولش داری و نام و نشانش را نمی دانی
ترافیک است در آن طرحِ زوج و فردِ چشمانت
تو خلوت کن نگاهت را، زمانش را نمی دانی؟
اگر در ماجرای عشقمان رازی نمانده، پس
چرا حاشا کنم آن را، عیانش را نمی دانی؟
منم آن جمله ای از عشق و دل بستن برای تو
اگر حتی به خوبی واژگانش را نمی دانی!
@sheroghazal124