یک فنجان شعر
226 subscribers
14.8K photos
306 videos
26 files
357 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
هرصبح
دلتنگی را دم می کنم
حسرت دیدارت را
با قند خاطراتت می نوشم
هرکجای این شهر بی سر و ته که باشی
می دانم
به وقت صبح
چهره به آینه آفتاب می بخشی
و من تو را میبینم هر صبح
در طلایی آفتاب...
آرزو می کنم
روزی
روشنایی
بی واسطه
بر زمین من بتابد
و من ببوسم
صبح بخیر را
روی لبهایت

#محمدرضا_پاداش


@shermaaa🌺🌺🌺
افتاده ام از چشمت
مثل یک مژه که
دستش کوتاه ماند
از بوسه ای
روی گونه ات
و حضورش
نوید نمی دهد
تحقق هیچ آرزویی را!

افتاده ام از چشمت
مثل قطره اشکی که
بی پروا
اندوه را فریاد می زند
و رفتنش سبک می کند دلت را!

افتاده ام از چشمت بی شک
که سوختنم را نمیبینی
مقابل چشمانت...
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
باران که می بارد
می دانم
پنجره اتاقت را باز کرده ای
بوی خاک...
یاد رعشه لبانت
بوقت نخستین بوسه
باران که می بارد
ایمان دارم
ناگزیر یادم می کنی
باران که می بارد
می بارم
باران که می بارد
می باری...
✌️
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
با توام!
یاغی افسونگر
سارق خوشبختی
قاتل لبخند

تو بازگرد
من حکم تبرئه ات را
از دادگاه دل
میگیرم
✌️
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
هر صبح
دلتنگی را دم می کنم
حسرت دیدارت را
با قند خاطراتت می نوشم
هرکجای این شهر بی سر وته که باشی
می دانم
به وقت صبح
چهره به آینه آفتاب می بخشی
و من تورا میبینم هر صبح
در طلایی آفتاب...
آرزو می کنم
روزی
روشنایی
بی واسطه
بر زمین من بتابد
و من ببوسم
#صبح_بخیر را
روی لبهایت
✌️

#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
🔻
هر صبح
دلتنگی را دم می کنم
حسرت دیدارت را
با قند خاطراتت می نوشم
هرکجای این شهر بی سر وته که باشی
می دانم
به وقت صبح
چهره به آینه آفتاب می بخشی
و من تورا میبینم هر صبح
در طلایی آفتاب...
آرزو می کنم
روزی
روشنایی
بی واسطه
بر زمین من بتابد
و من ببوسم
#صبح_بخیر را
روی لبهایت
✌️

#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
نامت که می آید
سر از پا نمی شناسند این واژه ها
قلم دیوانه وار بوسه بر کاغذ میریزد
دستم خط می خورد از اشتیاق
بهار می شود در دل دفتر
نسیم احساس می وزد
غنچه های شعر می شکفد

تو بگو اما
تا کی بنویسمت؟
تا کی به رویای شعر دلخوش باشم؟
تا کی سطرها از بوسه ای بنویسم
که به لبت ختم نمی شود؟
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
هر صبح
دلتنگی را دم می کنم
حسرت دیدارت را
با قند خاطراتت می نوشم
هرکجای این شهر بی سر وته که باشی
می دانم
به وقت صبح
چهره به آینه آفتاب می بخشی
و من تورا میبینم هر صبح
در طلایی آفتاب...
آرزو می کنم
روزی
روشنایی
بی واسطه
بر زمین من بتابد
و من ببوسم
#صبح_بخیر را
روی لبهایت

✌️
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
کاش دوباره میدیدمت
در خیابان شلوغ زندگی
و می پرسیدم:
ببخشید خانم
چیزی شبیه به زندگی من
در آغوش شما جا نمانده؟

#محمدرضا_پاداش🍃💯

@shermaaa
سرزمین عجیبیست چشمهایش

بارانی که می شود

غرق میشوم
در ماتم

نگاهم که می کند

آفتابی می شود
هوای زندگی ام
تاریکی شب برای من
با بسته شدن چشمهایش آغاز می شود
من زندگی می کنم چشمهایش را
روی شناسنامه ام بنویسید
صادره از چشمهایش!
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
کاش

آن پیامبر

من بودم

که به معجزه ای

می نشاند روی لب هایت

هجاهای دوستت دارم را
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
نامت که می آید
سر از پا نمی شناسند این واژه ها
قلم دیوانه وار بوسه بر کاغذ میریزد
دستم خط می خورد از اشتیاق
بهار می شود در دل دفتر
نسیم احساس می وزد
غنچه های شعر می شکفد

تو بگو اما
تا کی بنویسمت؟
تا کی به رویای شعر دلخوش باشم؟
تا کی سطرها از بوسه ای بنویسم
که به لبت ختم نمی شود؟
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
نامت که می آید
سر از پا نمی شناسند این واژه ها
قلم دیوانه وار بوسه بر کاغذ میریزد
دستم خط می خورد از اشتیاق
بهار می شود در دل دفتر
نسیم احساس می وزد
غنچه های شعر می شکفد

تو بگو اما
تا کی بنویسمت؟
تا کی به رویای شعر دلخوش باشم؟
تا کی سطرها از بوسه ای بنویسم
که به لبت ختم نمی شود؟
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
قرارمان این بود
همان کافه همیشگی
تو بیایی
خوشبختی بیاید
...امید هم دعوت بود
حالا سالهاست تنها نشسته ام
روی صندلی پوسیده دلتنگی

عزیزم!
این میز دلش تورا می خواهد
بیا و بنشین
با شکلات داغ نگاهت
کامم را شیرین کنم
توام از قهوه نگاه من
کمی بچش
تلخی انتظار را
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
تقدیر که مرگ باشد
دیگر چه فرقی می کند
حلقه دار باشد
یا حلقه طلای دیگری
در دست تو
✌️
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
گاهی
بین خواب و رویا
گاهی
در اوج آرامش
گاهی
میان رگبار اشک
گاهی
میان خنده هایم
همیشه که نه عزیز دل!
من فقط گاهی یادت می کنم!

✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
دلش خون بود
از تو
دیده نمی شد در حضورت
بعد رفتنت
دق دلی اش را
سر من درآورد
با غروب های کشنده اش
هزار بار آتشم زد
خلاصه بگویم
مادامی که بودی
تقویمم
جمعه نداشت
حالا که نیستی
هر روزم
جمعه
جمعه هایم
جمعه ترند
✌️
#محمدرضا_پاداش

@shermaaa
خلاصه بگویم
مادامی که بودی
تقویمم

"جمعه"

نداشت
حالا که نیستی
هر روزم

"جمعه"
جمعه هایم
جمعه ترند ...
✌️
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa
سرزمین...
عجیبیست چشمهایش...
بارانی که می‌شود غرق میشوم در ماتم...
نگاهم کـه می‌کُـند ،
آفتابی می‌شود هواے زندگی‌ام..
تاریکی شب براے من با بسته شدن چشمهایش آغاز می شود...
من زندگی می‌کنم چشمهایش را..

روے شناسنامه‌ام بنویسید
صادره از چشمهایش...!

✌️🏻
#محمدرضا_پاداش
@shermaaa (:
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرزمین...
عجیبیست چشمهایش...
بارانی که می‌شود غرق میشوم در ماتم...
نگاهم کـه می‌کُـند ،
آفتابی می‌شود هواے زندگی‌ام..
تاریکی شب براے من با بسته شدن چشمهایش آغاز می شود...
من زندگی می‌کنم چشمهایش را..

روے شناسنامه‌ام بنویسید
صادره از چشمهایش...!
✌️🏻

#محمدرضا_پاداش

#توچشم_هاش_غرق_بشی

#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (: