یک فنجان شعر
211 subscribers
14.6K photos
300 videos
26 files
354 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
بباف گیسوی خود را، نسیم تاب ندارد
که آن حریرِ رها را به پیچ و تاب ببیند
✌️
#قاسم_صرافان

@shermaaa
هر چند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم
نامی، به باشکوهی زینب، ندیده‌ایم👌👌

✌️🖤

#قاسم_صرافان
@shermaaa
می روی با فرق خونین پیش آن روی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
✌️🖤
#قاسم_صرافان
@shermaaa
وقت آن شد که دلم را بِگُذارم بروم
با تو او را تک و تنها بگذارم بروم

به کجا می‌شود از معرکه‌ی عشق گریخت؟
گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم

سرنوشت منِ مجنون هم از اول این بود
سرِ دیوانه به صحرا بگذارم بروم

با عبورِ قلم و لرزش دستم چه کنم؟
فرض کن روی دلم پا بگذارم بروم

از تمنای لبت با عطشی آمده‌ام
قایقم را لب دریا بگذارم بروم

سال‌ها گوشه‌ی چشم تو بلاتکلیفم
یا بفرما نظری، یا بگذارم بروم!

من تو را با خودِ زیبای تو در آینه‌ات
بهتر آن است که تنها بگذارم بروم

همه‌ی سهم من از عشق همین شد که گلی
گوشه‌ی خاطره‌ات جا بگذارم بروم...

✌️
#قاسم_صرافان

@shermaaa
🌙
با شب چه کند
سینهٔ این برکهٔ بی‌تاب
وقتی که تو ای ماه
نخواهی که بتابی
🦋✍🏻

#قاسم_صرافان

@shermaaa
‌‌
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

دید اشکم را نمیدانم چرا! خندید و رفت ‌...



✌️

#قاسم_صرافان
‌‌‌
@shermaaa
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی

بهار میرسد، اما ... بهار من! تو کجایی؟
✌️
#قاسم_صرافان

@shermaaa
به کجا می‌شود از معرکه ی عشق گریخت
✌️
#قاسم_صرافان
@shermaaa
در مصافـــے
نابرابر میڪـــشد روح مرا
گیسوانت یڪ طرف ، آن خالِ تنها یڪ طرف

✌️

#قاسم_صرافان
@shermaaa (:
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
✌️🖤
#قاسم_صرافان
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa
در ڪوچه‌ے شعر تو همیشه خبرے هست




عشقے، سفرے، دردِدلے، چشم‌تری، هست

✌️
#قاسم_صرافان
@shermaaa (;
آخر اسیرت کرد، این دنیای اشرافی
دکتر شدی و فکر کردی قله ی قافی

دکتر شدی، اما چرا دردی نمی بینی؟
باشد! در این هذیان رهایم کن، هوالشافی

می دانم آخر می پری از بام من، وقتی
نه دام خوبی دارم و نه دانه ی کافی

آیینه ام، می بینم آن روزی که با حسرت
درشهر می گردی به دنبال دل صافی...

✌️
#قاسم_صرافان

@shermaaa (:
🍁

نسیم،
عطرِ تو را صبح با خودش آورد
و گفت:
روزیِ عشّاق با خداوند است...!

✌️🏻🍂

#قاسم_صرافان

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
.

نسیم،
عطر تو را صبح با خودش آورد

و گفت:
روزی عشاق با خداوند است

✌️

#قاسم_صرافان

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
با شب چہ کند
سینہ ے این برکہ ے بیتاب؟!
وقتی کہ تو اے ماه نخواهی کہ بتابی...
✌️🏻

#قاسم_صرافان

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
✌️🖤
#قاسم_صرافان
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa
‌‌
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت







دید اشکم را نمیدانم چرا! خندید و رفت ‌...



✌️🏻
#قاسم_صرافان


#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:

ناگهان با تیر پنهانی، شکارت می‌کند



رسم عشق این است، ناغافل دچارت می‌کند
✌️🏻
#قاسم_صرافان

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
تقصير لب توست جنون كلماتم
اين مستی از آن چشم،چكيده به لغاتم

تو عاشق افسونگری از گوشه ی چادر
من غرق معمای تو واين حركاتم

يک بار شنيدم ز لبت شعر خودم را
در رعشه هنوز از اثر موج صداتم

گفتم كه همين عشق نجاتم دهد اما
حالا چه كسی می دهد از عشق نجاتم


✌️
#قاسم_صرافان


#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت ،علی








ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود....
✌️🥺

#قاسم_صرافان

#یک_فنجان_شعر
@shermaaa