یک فنجان شعر
211 subscribers
14.6K photos
301 videos
26 files
354 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
...در من پُلی شکسته تر از تاریخ

در انتهای خاطره سازی هاست

من روستای گم شده ای هستم

که خسته از تمامیِ بازی هاست
✌️
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
دیگر قسم به عشق که گریه نمی‌کنم

باران گرفته است که باران گرفته است!...
✌️
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگرِ "من دوست دارمت"

بر باد می دهـم همه‌ی بـود خویش را
یعنی تو را بدست خودت می‌سپارمت

باران بشو ببار بــه کاغذ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنـی کـه مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من، عزیز غــم انگیزِ برگریـز
یک روز میرسم و تو را می بهارمت!!!
✌️
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa
دیگر قسم به عشق که گریه نمی‌کنم


باران گرفته است که باران گرفته است!...
✌️
#سیدمهدی_موسوی


‌ ‎‌@shermaaa
-من آرزوی بال نخواهم کرد
اندیشه‌ی محال نخواهم کرد

خورشید را خیال نخواهم کرد
یک ذرّه قیل و قال نخواهم کرد

هر کار خواستی بکن اصلاً تو!
من خسته‌ام.. سوال نخواهم کرد..

✌️
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
کاشكى بد نشود
آخر این قصه بد
✌️
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa
یک فنجان شعر
. گوش تلفن📞 کر دوستت دارم را امشب در گوش خودت خواهم گفت ✌️ #محمد_على_بهمنى @shermaaa
شب ِ من وصل شد از گریه به شب های شما

شب قسم خورد بــه زیتون و به لب های شما

شب ِ قرص از وسط ِ تیغ... شب ِ دار زدن...

شب ِ  تا  صبـــح ،  کنـــــار تلفن  زار  زدن

شب ِ سنگینی یک خواب، کنار تختم

لمس لبخند تـو در طول شب بدبختم

شب ِ دیوار و شب ِ مشت، شب ِ هرجایی

شب ِ آغــــوش کســـی در وسط تنهایـــی

✌️

#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
مـن بـرگ، بـرگ، بــرگ
درخــتم مقــابلـش

او ضربه، ضربه، ضربه تبر
عاشــق من اســت!

✌️
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa
-خسته ام

مثل در آغوش کسی جا نشدن..!
✌️
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
خسته ام
مثل درآغوش کسی جانشدن
خسته ام
مثل هماغوشی وارضانشدن
✌️👌
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
به بوسه میخڪوبم ڪن! مرا بگیر و خوبم ڪن
ڪه خسته‌ام از این ڪابوس، ڪه خسته‌ام از این گریه

✌️
#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
🎈
در خانۀ من عصر غم‌انگيز بدی‌ست
در پشت بهارها چه پاييز بدی‌ست
از مهر و محبت شما می‌ترسم
ثابت شده است عاشقی چيز بدی‌ست!

🦋✍🏻
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa
🎈
کاش همگریهء شبت باشم
مثل آواز بر لبت باشم
تا همیشه مراقبت باشم

با تو هستم ستارهء غمگین!

🦋✍🏻

#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa
تنه زد یک نفر به من انگار
وسط شعر، حال من بد شد
مطمئنم که هیچ‌وقت، عزیز!
جای خالیت پُر نخواهد شد...

✌️

#سیدمهدی_موسوی
@shermaaa
نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است

به کودکانه ترین خواب های توی تنت
به عشقبازی من با ادامه ی بدنت

به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّه ای که توام! در میان جاری خون

به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است

به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
به خوردن ِ دمپایی بر آخرین حشره

به «هرگز»ت که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
به دست های تو در آخرین تشنّج هام

به گریه کردن یک مرد آنور ِ گوشی
به شعر خواندن ِ تا صبح بی هماغوشی

به بوسه های تو در خواب احتمالی من
به فیلم های ندیده، به مبل خالی من

به لذّت رؤیایت که بر تن ِ کفی ام...
به خستگی تو از حرف های فلسفی ام

به گریه در وسط ِ شعرهایی از «سعدی»
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی

قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده
قسم به من! به همین شاعر تمام شده

قسم به این شب و این شعرهای خط خطی ام
دوباره برمی گردم به شهر لعنتی ام

به بحث علمی بی مزّه ام در ِ گوشت
دوباره برمی گردم به امن ِ آغوشت

به آخرین رؤیامان، به قبل کابوس ِ ...
دوباره برمی گردم، به آخرین بوسه
✌️
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa (:
می‌کشم سیگاری تا که بخوابد دردم، می‌کشم سیگاری تا که به تو برگردم
می‌کنم گم وسطِ بغضِ کتابم خود را، چشم می‌بندم.. شاید که بخوابم خود را.
✌️
#سیدمهدی_موسوی

@shermaaa (:
جز عشق برای ما



پایانِ قشنگی نیست ...
✌️🏻
#سیدمهدی_موسوی

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
با دست‌های سرد و رژ و لاک صورتی
خوابیده است در بغلم، بمب ساعتی!

نه بوسه‌ای و نه بغلی، بی صدا و حرف
مانند بیتی از شعرای حکومتی!!

در یک لباسِ نازکِ چسبان، تمام شب
خوابیده است آن‌ورِ تختم به‌راحتی

با شوق تن، صبورترم از خودم! ولی
آرام‌تر نمی‌شود این قلب لعنتی

شطرنجبازی‌ام که فقط مات می‌شود
در انتهای وضعیتی چندحرکتی!

بر آن خطوط وحشی‌اش از پشت پیرهن
باید صبور بود ولی به چه قیمتی؟!

غرق خیالبافی و مشغول حسرتند
تا صبح، بچّه‌های همیشه خجالتی!

جذّاب و دور، عاشق و مغرور، خشمگین!
مثل خداست توی کتاب «شریعتی»!!

من یک نیاز مفرطم از عشق و شوق تن
با بوسه‌های سرکش و اعصاب خط‌خطی!

باید به او بچسبم و دیوانه‌اش کنم
باید کمی جلو بـِ... ولی با چه جرئتی؟


بیدار می‌شود که بگوید: «مرا ببوس...»
می‌نوشم از لبان و تنش...
- «به سلامتی!»

دیوانگیش در تن من، جیغ می‌کشد
تا انفجارِ واقعیِ بمب ساعتی

در خواب می‌رود بغلم مثل بچّه‌ها
جا مانده روی گردن من، رنگ صورتی...
✌️🏻


#سیدمهدی_موسوی

#شبتون_عاشقانه_گرم


#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
دل شبیه قایقی کوچک به دنبال تو بود
از همان اول دل بی طاقتم مال تو بود


من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند
سینه ام آتشفشانِ نیمه فعال تـو بود
✌️🏻
#سیدمهدی_موسوی


#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
حس کن مرا در «دوستت دارم» در ِ گوشت

حس کن مرا در شیطنت هایم ... در آغوشت
✌️🏻
#سیدمهدی_موسوی


#شبتون_پرازشیطنت

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (: