وطن من یک چوب لباسی ست
که هر روز
نبودنت را به آن می آویزم!
✌️

#روزبه_سوهانی

@shermaaa

هنوز
دو استکان چای می ریزم
یکی داغ برای خودم...!
یکی که سرد، سهم گلدان ِ
پشت ِ پنجره می شود...!

|#روزبه_سوهانی🍃💯

@shermaaa

دلتنگی
گاهی شبیه صدای فرهاد می‌شود
آن‌وقت
باید در کهنه‌ترین خیابان‌های شهر بگردانی‌اش
یا در دنج‌ترین کافه‌ها
به استکانی چای مهمانش کنی
که شاید
برف
کمی در حنجره‌اش بند بیاید
بر یک صندلی کهنه نشسته‌ام
و پنجره را
آن‌قدر که چیزی از صدای شهر به اتاق بیاورد
باز گذاشته‌ام
فرهاد به شانه‌ام می‌زند
و یک استکان چای بر برف روی میز می‌گذارد

#روزبه_سوهانی🍁

@shermaaa

زخم اگر صدا داشت
تن ات سرود بلندی می شد
_
#روزبه_سوهانی🍁

@shermaaa

بعضی حرف ها را
بهتر است
میان باران گفت
میان باران شنید !

جمله های خیس از یاد نمی روند ...
✌️
#روزبه_سوهانی

@shermaaa

بارها به دنیا آمده ام
تا دست کم
یکی از من
مرگ را در آغوشت تجربه کرده باشد.
✌️
#روزبه_سوهانی

@shermaaa

می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌کنی
آن درختِ رو به رو من باشم
فصلِ تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرنده‌ای که
نان از انگشتانِ تو می‌گیرد …!

#روزبه_سوهانی

@shermaaa

یک زندگی کم است
برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را 
با تو در میان بگذارم 

می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌کنی
آن درخت روبه‌رو من باشم ، 
فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم ، 
استکان چای من باشم
و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد 

یک زندگی کم است
برای شاعری که می‌خواهد
در تمام جمله‌ها دوستت داشته باشد ...!
🦋✍🏻
#روزبه_سوهانی
📕 برسد به استخوان‌هایت
@shermaaa

یک زندگی کم است برای آن‌که تمام
شکل‌های"دوستت دارم"را با تو در میان
بگذارم،می‌خواهم هر "صبح" که پنجره
را باز می‌کنی آن درخت روبه‌رو من
باشم ،فصل تازه من باشم،آفتاب من
باشم،استکان چای من باشم و هر
پرنده‌ای که نان از انگشتان تومی‌گیرد
یک زندگی کم است برای من
که می‌خواهم در تمام جمله‌ها
"دوستت داشته باشم" ...
✌️
#روزبه_سوهانی




@shermaaa (:

نفس كشيدن
شكلی‌ از جستجوست
وقتی‌ می‌دانم
يكی‌ از نفس‌هاے زمين
از دهان تو بيرون آمده است...

✌️🏻
#روزبه_سوهانی‌

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (: