اگرچه از همہ ی شهر خستہ تر بودمـ ڪسی به حد سڪوتم نڪرد نابودمـ
✌️
#حسین_رمضانپور
@shermaaa
اگرچه از همہ ی شهر خستہ تر بودمـ ڪسی به حد سڪوتم نڪرد نابودمـ
✌️
#حسین_رمضانپور
@shermaaa
عقربک ها که روی هم رفتند
یاد تو زنده شد درون تنم
آتش افتاد بین بازوهام
سینه ام گُر گرفت از دهنم
پلک هایم که روی هم رفتند
بی تو با تخت خود جدل کردم
توی بیداری ام نشد اما
توی خوابم تو را بغل کردم
توی دشت انار و لیموهات
مثل رودی به راه افتادم
لب زدم نوبرانه هایت را
تا به دامان چاه افتادم
چاه آتش پذیر و آتش ناک
می مکید از من آنچه من بودم
خیس می شد جهنمی در تو
من سراپا لب و دهن بودم
گونه ات لحظه لحظه گل می داد
آتش از پات تا به سر می رفت
مستیِ سیب های لبنانیت
با نگاهم عجیب ور می رفت
مثل رودی پر از تب و تابم
از ته چاه می زنم بیرون
می جهم می رسم به آخر دشت
از شکاف دو تپه ی موزون
پلک هایم که باز شد دیدم
بالش و تخت خواب خاموشند
کاش می شد دوباره فکر کنم
عقربک ها هنوز بی هوشند
سال ها هست عقربک ها، آه
به عقب می روند و می خندند
چشم انداز حال و فردایم
چند سال است مضحک و گندند
مثل موجی که در خودش غرق است
بی سر آغاز و بی سر انجامم
می فرارم از آنچه می بینم
تا در آغوش تو بیارامم
با دو تا آلپرازولام دو میل
روز و شب را نمرده می میرم
توی شهری که مرگ آینده ست
دلخوشی را ندیدم و سیرم
در شب بی ستاره و بی خیر
آتش جانگداز فانوسم
تا زمانی که درد فرمانده ست
در سکون و سکوت می پوسم
✌️
#حسین_رمضانپور
@shermaaa
یاد تو زنده شد درون تنم
آتش افتاد بین بازوهام
سینه ام گُر گرفت از دهنم
پلک هایم که روی هم رفتند
بی تو با تخت خود جدل کردم
توی بیداری ام نشد اما
توی خوابم تو را بغل کردم
توی دشت انار و لیموهات
مثل رودی به راه افتادم
لب زدم نوبرانه هایت را
تا به دامان چاه افتادم
چاه آتش پذیر و آتش ناک
می مکید از من آنچه من بودم
خیس می شد جهنمی در تو
من سراپا لب و دهن بودم
گونه ات لحظه لحظه گل می داد
آتش از پات تا به سر می رفت
مستیِ سیب های لبنانیت
با نگاهم عجیب ور می رفت
مثل رودی پر از تب و تابم
از ته چاه می زنم بیرون
می جهم می رسم به آخر دشت
از شکاف دو تپه ی موزون
پلک هایم که باز شد دیدم
بالش و تخت خواب خاموشند
کاش می شد دوباره فکر کنم
عقربک ها هنوز بی هوشند
سال ها هست عقربک ها، آه
به عقب می روند و می خندند
چشم انداز حال و فردایم
چند سال است مضحک و گندند
مثل موجی که در خودش غرق است
بی سر آغاز و بی سر انجامم
می فرارم از آنچه می بینم
تا در آغوش تو بیارامم
با دو تا آلپرازولام دو میل
روز و شب را نمرده می میرم
توی شهری که مرگ آینده ست
دلخوشی را ندیدم و سیرم
در شب بی ستاره و بی خیر
آتش جانگداز فانوسم
تا زمانی که درد فرمانده ست
در سکون و سکوت می پوسم
✌️
#حسین_رمضانپور
@shermaaa