دلم هـوای شِـکُفتن دارد
مـرا ببوس و بهـارانم کن
.
.
#اسماعیل_خویی
......
.
در آغوشم بگیر
تا بهار را برایت
معنی کنم...
✌️
#زهرا_طراوتی
@shermaaa
مـرا ببوس و بهـارانم کن
.
.
#اسماعیل_خویی
......
.
در آغوشم بگیر
تا بهار را برایت
معنی کنم...
✌️
#زهرا_طراوتی
@shermaaa
با من بگو:
" وقتی که صدها، صد هزاران سال بگذشت، آنگاه..."
اما مگو "هرگز"
هرگز چه دور است، آه
هرگز چه وحشتناک،
هرگز چه بی رحم است...
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
" وقتی که صدها، صد هزاران سال بگذشت، آنگاه..."
اما مگو "هرگز"
هرگز چه دور است، آه
هرگز چه وحشتناک،
هرگز چه بی رحم است...
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
صدای تو را دوست دارم
صدای تو از "آن" و از جاودان میسراید
صدای تو از لالهزاران که بر باد
صدای تو از نوبهاران که در یاد میآید
صدای تو را،
رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم...
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
صدای تو از "آن" و از جاودان میسراید
صدای تو از لالهزاران که بر باد
صدای تو از نوبهاران که در یاد میآید
صدای تو را،
رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم...
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
سخن چو میگویی،
آفتاب بر میآید،
و میپذیرم من
که هیچ زشت و دروغ و دغا نمیپاید،
و میسرایم، با نایی از سکوت،
که مولوی حق داشت
هماره عاشق بودن را
هماره بسراید.
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
سخن چو میگویی،
آفتاب بر میآید،
و میپذیرم من
که هیچ زشت و دروغ و دغا نمیپاید،
و میسرایم، با نایی از سکوت،
که مولوی حق داشت
هماره عاشق بودن را
هماره بسراید.
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa
آری
من میروم ولی تو چه خواهی کرد؟
با روسپی زمانهای از این دست
پست:
که راستین مینوی”آنچه باید باشد”: را نیز،
حتی
پایین آوردهست
تا سطح هر زمانی و هرجایی دروجی از “آنچه هست”
من میروم ولی تو چه خواهی کرد؟
✌️
#اسماعیل_خویی
#روحش_شاد
@shermaaa
من میروم ولی تو چه خواهی کرد؟
با روسپی زمانهای از این دست
پست:
که راستین مینوی”آنچه باید باشد”: را نیز،
حتی
پایین آوردهست
تا سطح هر زمانی و هرجایی دروجی از “آنچه هست”
من میروم ولی تو چه خواهی کرد؟
✌️
#اسماعیل_خویی
#روحش_شاد
@shermaaa
وقتی که من بچه بودم
وقتی که من بچه بودم ،
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید .
آه ،
آن فاصله های کوتاه .
وقتی که من بچه بودم ،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد ،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت .
وقتی که من بچه بودم ،
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
شب ها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند .
وقتی که من بچه بودم ،
لذت خطی بود
از سنگ
تازوزه ی آن سگ پیر و رنجور .
آه ،
آن دست های ستمکار معصوم .
وقتی که من بچه بودم ،
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد می رفت –
می شد،
آری
می شد ببینی ،
و با غروری به بی رحمی بی ریایی
تنها بخندی .
وقتی که من بچه بودم ،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تاخواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد .
وقتی که من بچه بودم ،
زور خدا بیشتر بود .
وقتی که من بچه بودم ،
بر پنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند ،
آه ،
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
مردم نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
غم بود ،
اما
کم بود.
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa (:
وقتی که من بچه بودم ،
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید .
آه ،
آن فاصله های کوتاه .
وقتی که من بچه بودم ،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد ،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت .
وقتی که من بچه بودم ،
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
شب ها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند .
وقتی که من بچه بودم ،
لذت خطی بود
از سنگ
تازوزه ی آن سگ پیر و رنجور .
آه ،
آن دست های ستمکار معصوم .
وقتی که من بچه بودم ،
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد می رفت –
می شد،
آری
می شد ببینی ،
و با غروری به بی رحمی بی ریایی
تنها بخندی .
وقتی که من بچه بودم ،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تاخواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد .
وقتی که من بچه بودم ،
زور خدا بیشتر بود .
وقتی که من بچه بودم ،
بر پنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند ،
آه ،
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
مردم نبودند .
وقتی که من بچه بودم ،
غم بود ،
اما
کم بود.
✌️
#اسماعیل_خویی
@shermaaa (:
از تو تا من
هزار دره ره است
من به راز شنفته میمانم
تــــــــــــــــــــو به شعر نگفته میمانی...
✌️
#اسماعیل_خویی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
هزار دره ره است
من به راز شنفته میمانم
تــــــــــــــــــــو به شعر نگفته میمانی...
✌️
#اسماعیل_خویی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (: