یک فنجان شعر
224 subscribers
14.7K photos
303 videos
26 files
357 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی هایش خالی است
قطاری می رود از تبریز
یکی از کوپه هایش خالی است
سینماهای شیراز پر از تماشاچی است
که حتما ردیفی از آن خالی است
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عده ای هستند که نمی آیند
شاید،کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم !
 ✌️
 #بیژن نجدی

@shermaaa
بسیار پيش‌تر از امروز 
دوستت داشتم در گذشته‌هاي دور 
آن قدر دور 
که هر وقت به ياد مي‌آورم 
پارچ‌بلور کنار سفره‌ي من 
ابريق مي‌شود 
کلاه کپي من، دستار 
کت و شلوارم، رداي سفيد 
کراواتم، زنار 
اتاق، همين اتاق زير شيرواني ما 
غار، غاري پر از تاريک و صداي بوسه‌هاي ما 
و قرن‌هاي بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت 
آن‌قدر که در خيال‌بافي آن همه عشق 
تو در سفينه‌اي نزديک من 
من در سفينه‌اي ديگر، بسيار نزديک‌تر از خودم با تو 
دست مي‌کشيم به گونه‌هاي هم 
بر صفحه‌ي تلويزيون.

#بیژن_نجدی🍁

@shermaaa
صدایی می سوزد، با صدای عود
صدایی می سوزد، در پنجره ای، با نگاه چراغ
و صدایی هیچ نمی آید از ساز و حنجره ای.
پس
پاروهای پوک آخرین سکوت این دریاست که می شنوم
رنگی می سوزد روی تن هیزم
(رنگی در این سوختگاه صبح)
و رنگی، هیچ نمی ریزد
از مهتاب و
تکه های شکسته خورشید.
زیرا گریه، صدای این دریاست
که نوشته نمی شود با نت
نواخته نمی شود با ساز
مگر با زخمه ها و زخم
بر استخوان کسی.
✌️
#بیژن_نجدی

@shermaaa
.

عاشقان گياهانند
كه ريشه هايشان فرو رفته است
در كفِ دستِ من
در استخوانِ كتفِ تو
در جمجمه يِ شكسته يِ من
و اين خاطراتِ من و توست
كه توت مي شود يك روز
انار مي شود گاهي
كه ديروز انگور شده بود
كه فردا زيتون و تلخ

#بیژن_نجدی🍁

@shermaaa
آفتاب را دوست دارم؛
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت.
باران را،
اگر می بارد بر چتر آبی تو.
و چون تو نماز خوانده ای، خداپرست شده ام.

✌️
#بیژن_نجدی
@shermaaa
از این منطومه روزی خواهم رفت
میهمان خسته‌ی راه شیری خواهم شد

✌️
#بیژن_نجدی

@shermaaa
مادرم خیلی از تاریکی می ترسید
دختر عموی من از تیغ
اسمش منیژه بود
شبی یک تیغ را تا صورتش بردم
گفتم : بگو منیژه خر است
هم گریست هم گفت:
منیژه هه هه...خر است
پدرم می گفت:من از هیچ چیز نمی ترسم
دروغ می گفت به خدا
روزی طشت رخت از دست هایم مادرم افتاد
بر پله های آن همه کاشی
تا حیاط آن همه سنگ
و شعله ی از کبریت تا سیگار، با انگشتان پدر می لرزید
خدا رفتگان شما را بیامرزد
پدرم را و مادرم را هم
این روزها منیژه کجاست؟ نمی دانم
اما من میدانم که می ترسم
از تیغ، مثل تاریکی
از صدای افتادن طشت تا زلزله ی منجیل
از زلزله ی منجیل تا جنگ خلیج فارس

✌️
#بیژن_نجدی

@shermaaa
درخت
شعرش را روی پاییز می نویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشته ام
بر درختان افتاده
دریغا من ....
دریغا پاییز....
دریغا درخت....

✌️
#بیژن_نجدی
@shermaaa
درخت
شعرش را روی پاییز می نویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشته ام
بر درختان افتاده
دریغا من...
دریغا پاییز...
دریغا درخت...
✌️
#بیژن_نجدی


@shermaaa
جمعه، پشت پنجره بود.
با همان شباهت باورنکردنی‌ش به تمام جمعه های زمستان...
✌️
#بیژن_نجدی

@shermaaa