نه من گریه می کنم ،
نه تو کمی شانه می شوی برایم ...!
هیچ می دانستی ،
به آغوش بی چشمداشت تو ،
به چشم افسانه می نگرم ...؟!
#مهدیه_لطیفی 🍃
@shermaaa
نه تو کمی شانه می شوی برایم ...!
هیچ می دانستی ،
به آغوش بی چشمداشت تو ،
به چشم افسانه می نگرم ...؟!
#مهدیه_لطیفی 🍃
@shermaaa
هیچ انسانی
بدون شب بخیر
تا صبح بیدار نمانده ...
اما گاهی انسان ها
به یاد یک شب بخیر
سالها بیداری میکشند ..!
#نرگس_حریری🍃
@shermaaa
بدون شب بخیر
تا صبح بیدار نمانده ...
اما گاهی انسان ها
به یاد یک شب بخیر
سالها بیداری میکشند ..!
#نرگس_حریری🍃
@shermaaa
او
سکوت چشمهای بارانی من را
میشنید
این تنها تفاوتش با دیگران بود
من با تمام این تفاوتها
عاشقش شدم.....
#عليرضا_اسفنديارى🍃
@shermaaa
سکوت چشمهای بارانی من را
میشنید
این تنها تفاوتش با دیگران بود
من با تمام این تفاوتها
عاشقش شدم.....
#عليرضا_اسفنديارى🍃
@shermaaa
برای فراموشی تو
هیچ راهی
وجود ندارد
خودم را به هر
راهی که می زنم
روزی با تو رفته بودم......
#فرشاد_بیات🍃
@shermaaa
هیچ راهی
وجود ندارد
خودم را به هر
راهی که می زنم
روزی با تو رفته بودم......
#فرشاد_بیات🍃
@shermaaa
پوزخندی زدم به وسعت تو
تو شبیه شبی و من فانوس
هم رها هم به مرگ نزدیکم
مث ماهی میون اقیانوس...
✌️
#عالی_رضایی
@shermaaa
تو شبیه شبی و من فانوس
هم رها هم به مرگ نزدیکم
مث ماهی میون اقیانوس...
✌️
#عالی_رضایی
@shermaaa
می ترسم
به آن که دوست می دارم
بگویم :
دوستت دارم ...
بی تردید
شراب که از سبو سرازیر شود ،
اندکی از آن کاسته می شود ...
✌️
#نزار_قبانی
@shermaaa
به آن که دوست می دارم
بگویم :
دوستت دارم ...
بی تردید
شراب که از سبو سرازیر شود ،
اندکی از آن کاسته می شود ...
✌️
#نزار_قبانی
@shermaaa
ﻫﺮ ﻋﻬﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺷﮑﺴﺘﻢ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﻧﺎﻥ ، ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﺎﻥ، ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺟﻮﯾﺎﻥ
ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﺴﺴﺘﻢ
✌️
#سیمین_بهبهانی
@shermaaa
ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺷﮑﺴﺘﻢ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﻧﺎﻥ ، ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﺎﻥ، ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺟﻮﯾﺎﻥ
ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﺴﺴﺘﻢ
✌️
#سیمین_بهبهانی
@shermaaa
"کلاغیه"
این اشک های یک دل رنگی نبود و نیست
بر بیست سالگی خودش داشت می گریست
از یک دو بوسه توی اتاقی شروع شد
از اجتماع داخل باغی شروع شد
جایی که هیچکس متوجه نشد کجاست
تا اینکه داستان کلاغی شروع شد
گردوی تلخ کودکی اش را به نوک گرفت
تا "بیست سال" روی چراغی شروع شد
در روزهای سرد دلش بی قرار، آه
از یک نگاه گرم به زاغی شروع شد
در لابه لای شاخه ی بی برگ دیده است
دست از همه، برای همیشه کشیده است
از بین خانواده ی خود طرد می شود
او كم كمك براي خودش مرد مي شود
با كوله بار خود همه را ترك مي كند
اينجا كلاغ را چه كسي درك مي كند؟
از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است
شعری شبیه "قار دلم قار" خوانده است
پر زد که از زمین و زمان دور و دورتر...
از بس که خوانده اند به گوشش "کلاغ پر"
از دید باغ، پیرهنِ آسمان لَک است
می دید زیر بال و پرش "باغ" کوچک است
در آفتاب، سینه ی او را عطش گرفت
میخواست تا که فکر کند (گریه اش گرفت)
گفتم دلش سپید، ولی تن سیاه بود
ای کاش رنگ های جهان اشتباه بود!
اما دویست سال برایش اضافی است
تنها، بدون عشق، همان بیست کافی است
چون برگ هاي زرد دلش بيقرار شد
افتاد از درخت و پس از آن بهار شد...
افتاده است خاطره ای با پر سیاه
چون سرنوشت لیقه، قلم، جوهر سیاه...
برگشتن کلاغ به خانه محال شد
یک خودکشی برای کلاغی که چال شد
از جنس برگ های درختان باغ بود
تنهاترین حقیقت دنیا کلاغ بود...
✌️
#عالی_رضایی
@shermaaa
این اشک های یک دل رنگی نبود و نیست
بر بیست سالگی خودش داشت می گریست
از یک دو بوسه توی اتاقی شروع شد
از اجتماع داخل باغی شروع شد
جایی که هیچکس متوجه نشد کجاست
تا اینکه داستان کلاغی شروع شد
گردوی تلخ کودکی اش را به نوک گرفت
تا "بیست سال" روی چراغی شروع شد
در روزهای سرد دلش بی قرار، آه
از یک نگاه گرم به زاغی شروع شد
در لابه لای شاخه ی بی برگ دیده است
دست از همه، برای همیشه کشیده است
از بین خانواده ی خود طرد می شود
او كم كمك براي خودش مرد مي شود
با كوله بار خود همه را ترك مي كند
اينجا كلاغ را چه كسي درك مي كند؟
از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است
شعری شبیه "قار دلم قار" خوانده است
پر زد که از زمین و زمان دور و دورتر...
از بس که خوانده اند به گوشش "کلاغ پر"
از دید باغ، پیرهنِ آسمان لَک است
می دید زیر بال و پرش "باغ" کوچک است
در آفتاب، سینه ی او را عطش گرفت
میخواست تا که فکر کند (گریه اش گرفت)
گفتم دلش سپید، ولی تن سیاه بود
ای کاش رنگ های جهان اشتباه بود!
اما دویست سال برایش اضافی است
تنها، بدون عشق، همان بیست کافی است
چون برگ هاي زرد دلش بيقرار شد
افتاد از درخت و پس از آن بهار شد...
افتاده است خاطره ای با پر سیاه
چون سرنوشت لیقه، قلم، جوهر سیاه...
برگشتن کلاغ به خانه محال شد
یک خودکشی برای کلاغی که چال شد
از جنس برگ های درختان باغ بود
تنهاترین حقیقت دنیا کلاغ بود...
✌️
#عالی_رضایی
@shermaaa
از رنجی خسته ام که ازآنِ من نیست
بر خاکی نشسته ام که ازآنِ من نیست
با نامی زیسته ام که ازآنِ من نیست
از دردی گریسته ام که ازآنِ من نیست
از لذّتی جان گرفته ام که ازآنِ من نیست
به مرگی جان می سپارم که ازآنِ من نیست...
✌️
"احمد شاملو"
@shermaaa
بر خاکی نشسته ام که ازآنِ من نیست
با نامی زیسته ام که ازآنِ من نیست
از دردی گریسته ام که ازآنِ من نیست
از لذّتی جان گرفته ام که ازآنِ من نیست
به مرگی جان می سپارم که ازآنِ من نیست...
✌️
"احمد شاملو"
@shermaaa