چشم هایش شروع واقعه بود
آسمانی درون آنها من
در صدایش پرنده می رقصید
بر تنش عطر خوب آویشن
باز گوشواره های گیلاسی
پشت گوشش شلوغ می کردند
دست های کمند نیلوفر
سینه ریزی ظریف بر گردن
احتمالا غریبه می آمد
از خیابان به شرم رد می شد
دختر پا به راه دیروزی
هیکل رو به راه حالا زن
در قطاری که صبح آمده بود
دشت هایی وسیع جا ماندند
شهر از این زاویه قفس می شد
زیرپاهایگرمدر رفتن
پشت سر لاشه های پل بر پل
پیش رو کوره راه سردرگم
مثل یک مادیان ناآرام
در خیابان سایه و روشن
در خیالش قطارمردی بود
بی حیا بی لباس بی هر چیز
در خیالش عروس خواهد شد
توی هر کوپه کوپه آبستن
سارقانی که دست می بردند
سیب سرخ از حصار بردارند
دکمه هایی که حیف می مردند
روی دنیای زیر پیراهن
مردمانی که توی پنجره ها
در پی هرچه لخت می گشتند
پیش چشمان گردشان اینک
فرصتی داغ بود و طعم بدن
آسمان با گروم گرومب خودش
عکس هایی فجیع می انداخت
چکه های غلیظ خون افتاد
از کجا روی صورت دامن
او مسافر نبود اما باز
منتظر تا قطار برگردد
مثل حالا که داشت برمی گشت
تن ت تن تنت تن
سوت کمرنگ سرد می آمد
تیر غیبی تلق تلق در راه
خاطراتی که داشت قل می خورد
روی تصویر ریل راه آهن
توی چشم فلان فلان شده اش
آسمانی برای ماندن نیست
زندگی بود و آخرین شهه
مادیان در انتظار ترن
✌️
#علیرضاآذر
@shermaaa
آسمانی درون آنها من
در صدایش پرنده می رقصید
بر تنش عطر خوب آویشن
باز گوشواره های گیلاسی
پشت گوشش شلوغ می کردند
دست های کمند نیلوفر
سینه ریزی ظریف بر گردن
احتمالا غریبه می آمد
از خیابان به شرم رد می شد
دختر پا به راه دیروزی
هیکل رو به راه حالا زن
در قطاری که صبح آمده بود
دشت هایی وسیع جا ماندند
شهر از این زاویه قفس می شد
زیرپاهایگرمدر رفتن
پشت سر لاشه های پل بر پل
پیش رو کوره راه سردرگم
مثل یک مادیان ناآرام
در خیابان سایه و روشن
در خیالش قطارمردی بود
بی حیا بی لباس بی هر چیز
در خیالش عروس خواهد شد
توی هر کوپه کوپه آبستن
سارقانی که دست می بردند
سیب سرخ از حصار بردارند
دکمه هایی که حیف می مردند
روی دنیای زیر پیراهن
مردمانی که توی پنجره ها
در پی هرچه لخت می گشتند
پیش چشمان گردشان اینک
فرصتی داغ بود و طعم بدن
آسمان با گروم گرومب خودش
عکس هایی فجیع می انداخت
چکه های غلیظ خون افتاد
از کجا روی صورت دامن
او مسافر نبود اما باز
منتظر تا قطار برگردد
مثل حالا که داشت برمی گشت
تن ت تن تنت تن
سوت کمرنگ سرد می آمد
تیر غیبی تلق تلق در راه
خاطراتی که داشت قل می خورد
روی تصویر ریل راه آهن
توی چشم فلان فلان شده اش
آسمانی برای ماندن نیست
زندگی بود و آخرین شهه
مادیان در انتظار ترن
✌️
#علیرضاآذر
@shermaaa
#پـسـت_آخـر
#من همانــم
ڪه #شبی عشق، بہ #تاراجش بـرد
همچو #حلّاج بہ
#خاڪسترِ تشوٻش نشسٺ
در سرش #سوره تڪویر مُجَسَم میشد
قبل ِهر #زلزلهاے درخودش #آرام شڪسٺ
✌️
#علیرضاآذر
#شبتون_بدور_از_غـم
@shermaaa
#من همانــم
ڪه #شبی عشق، بہ #تاراجش بـرد
همچو #حلّاج بہ
#خاڪسترِ تشوٻش نشسٺ
در سرش #سوره تڪویر مُجَسَم میشد
قبل ِهر #زلزلهاے درخودش #آرام شڪسٺ
✌️
#علیرضاآذر
#شبتون_بدور_از_غـم
@shermaaa
سنی ندارد عاشقی کردن
فرقی ندارد کودکی ،پیری
هر وقت زانو را بغل کردی
یعنی تو هم با عشق درگیری..!!!
✌️
#علیرضاآذر
@shermaaa
فرقی ندارد کودکی ،پیری
هر وقت زانو را بغل کردی
یعنی تو هم با عشق درگیری..!!!
✌️
#علیرضاآذر
@shermaaa
کُهنه قُماری اَست
غَزَل ساختن
یک شَبه دَه قافیه را باختَن
دَست خَراب اَست ،چرا سَر کُنم ؟
آس نِشانَم بِده باوَر کُنم ...
✌️🏻
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
غَزَل ساختن
یک شَبه دَه قافیه را باختَن
دَست خَراب اَست ،چرا سَر کُنم ؟
آس نِشانَم بِده باوَر کُنم ...
✌️🏻
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
من #شاعــرم
عشق آمد و خونابه
نوشم ڪرد...
لیـلا #خاڪستر نشین
خود فروشم ڪرد....
✌️
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
عشق آمد و خونابه
نوشم ڪرد...
لیـلا #خاڪستر نشین
خود فروشم ڪرد....
✌️
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
شعر تو بودے ڪہ
پس از فصل سَردهیچڪسے
شڪ بہ زمستــان نڪـرد...!! !!
✌️
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
شعر تو بودے ڪہ
پس از فصل سَردهیچڪسے
شڪ بہ زمستــان نڪـرد...!! !!
✌️
#علیرضاآذر
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (: