#خدایا من تسلیمم و سپاسگزار.
مثل چکمه‌ای که می‌داند رسالتش جان‌کندن در گِل‌های شالیزارِ پیرمردی روستایی‌ست،
تقدیرم را پذیرفته‌ام.
خدا حافظ روز‌هایِ بیهوده
از دست رفته‌یِ جوانی،
خداحافظ کوچه‌هایِ نم‌گرفته‌ی
این شهرِ لعنتی،
خداحافظ آرامشِ کشنده‌یِ
دست‌های عشق.
خداحافظ کوتاه‌ترین بهشت
و جهنّمِ ماندگارِ دلم.
خداحافظ عاشق ندیده‌هایِ دوست داشتنی.
#امضا: روشن‌دلی که دست‌هایش
چشمانِ منتظرش بودند."
✌️
#عادل_رستمکلایی

@shermaaa

آنقدر دوستت داشتم که
عاشقِ رفتنت هم شدم.
بعدِ تو عابران با سنگ،
چوب و گاه با تکانی می‌خواهند
تو را از خیالم بگیرند،
و به قولِ خودشان به انتظارِ بی‌دلیلم پایان دهند.
اما نمی‌دانند..،!
یا نمی‌فهمند
که منِ عاشقِ چشم به‌راه،
انتظارِ تو را هم
با هیچ آمدنی تاخت نمی‌زنم‌.


✌️
#عادل_رستمکلایی
@shermaaa (:

.


بگذارید بیهوده باشد انتظارتان،
اصلاً حماقتِ محض باشد نگاهِ مانده به‌راهتان،
خلاص کنید خودتان را از قیدوبندِ حرف‌هایِ این خلقِ عاشق ندیده،
من، شما و همه‌یِ جامانده‌های دیگرِ دنیا، می‌دانیم که بالاخره سفر رفته‌‌هامان به خانه،
یا به خوابمان باز خواهند گشت.

✌️
#عادل_رستمکلایی


@shermaaa (:

•

هر کجا هستی باش،
من از این گوشه‌یِ تاریک جهان،
از همین دور برایِ تو و زیباییِ مختصِ خودت می‌میرم.
✌️
#عادل_رستمکلایی



@shermaaa (:

«کاش میشد
در چشم هایم زندگی کنم،
در خانه یِ امنِ تو...»
✌️
#عادل_رستمکلایی

@shermaaa (:

💙💙

«کاش میشد
در چشم هایم زندگی کنم،
در خانه یِ امنِ تو...»
✌️🏻
#عادل_رستمکلایی

#جان 😋

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:

شانه به شانه‌یِ من،
دست در دستِ من،
غرق در عشقِ من،
و با تمامِ من زیرِ باران قدم میزد.
باران که به صورتش میخورد،
دستانم را رها میکرد،
می‌چرخید، می‌رقصید و با صدایِ دلربایش بلند می‌گفت؛
" خدایااا، من عاشقِ بارونم".
او عاشقِ باران بود،
و ای‌کاش که، من باران بودم.

✌️🏻
#عادل_رستمکلایی

#یک_فنجان_شعر


@shermaaa (:

کاش باران جای خاطراتت،
شبی عطر موهای خیست را،
نگاهت را،
صدایت را،
"خودت" را می‌بارید...
✌️🏻
#عادل_رستمکلایی

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:

و مرڪَ اینجاست هر شب،


در تڪرار و تمدیدِ نفس‌هایم بدونِ او.

✌️🏻
#عادل_رستمکلایی

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (: