یک فنجان شعر
226 subscribers
14.8K photos
306 videos
26 files
357 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
🌸🍃

کاش
امشب مـوهایـت را
تاب ندهی 
دلتنگی‌‌ ام را
با هزار بدبختی
خوابانده ام!
 
#بهرنگ_قاسمی

♥️ @shermaaa
پرنده‌ای كه بی‌برنامه می‌پرد
يا به باران می‌خورد
و يا هميشه با منقاری زخمی
پشت پنجره گير می‌كند
درست شبيه كسی كه در اتوبوس عاشق شود
و چند ايستگاه آن طرف تر
خودش بماند با بليطی پاره در دست
من
سال هاست
از پشت پنجره‌های اين شهر
به چشم‌هایی فكر می‌كنم
كه دلم را زخمی كرد
و
در ايستگاه ها ناپديد شد...


#بهرنگ_قاسمی

@shermaaa 🦋
کفش‌های عقده ای,
کلماتِ تازه به دوران رسیده,
لحظه ی ندید پدید
یقه ی شخصیتم را می‌‌چسبند
و مدام من را هول می‌‌دهند
سمتِ گریه‌ای که قرار بود
برای نبودنت حاضر کنم!
فهمیدنِ دلتنگی‌ کارِ ساده ایست
کافی‌ ‌ست به بلند بلند صحبت کردنم،
به جنب و جوشی که دارم نگاه کنی‌
من, دلقکی غمگینم
دارم ادا در می‌‌آورم نرفته ای
کمی‌ به من دقت کن!

✌️
#بهرنگ_قاسمی
@shermaaa
راستش را بگو
نکند تو همان
«این نیز»
هستی که،
همیشه می‌گذری؟!
✌️
#بهرنگ_قاسمی
@shermaaa
یک فنجان شعر
بدنامی این زن وسط کوچه و بازار از بوسه‌ی شیرینِ ته کوچه شروع شد... ✌️🍭 #مهناز_پورقنبر @shermaaa
امروز زنی‌ را دیدم که بوسه‌ از لبش می‌‌چکید!
خدا را شکر....!
پس هنوز مردی است که عاشقانه می‌‌بارد...

✌️
#بهرنگ_قاسمی
@shermaaa
بعضی‌ وقت‌ها
نباید شعر را کامل نوشت
بلکه باید ادامه اش را
سیر گریه کرد!

✌️
#بهرنگ_قاسمی
@shermaaa
امروز زنی‌ را دیدم
که بوسه‌ از لبش می‌‌چکید !
خدا را شکر ،
پس هنوز مردی هست
که عاشقانه می‌‌ بارد...!!!
✌️

#بهرنگ_‌قاسمی
@shermaaa
چقدر می ترسم تو را نبوسیده
از دنیا بروم اصلن کجا
می توانم بروم؟
وقتی می دانم تمبرها
تا لبان پاکت را نبوسند
به هیچ کجا نمی رسند!

✌️
#بهرنگ_قاسمی
@shermaaa
دیگر حوصله ای نمانده است...
راستی...
مگر حوصله هم...
جزء آن چیزهایی بود که...
تو آورده بودی...
که موقع رفتنت همه اش را بردی...؟!

#بهرنگ_قاسمی

🆔 @shermaaa
کاش میشد

صدای


تو


را


بوسید
✌️🏻
#بهرنگ_قاسمی

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:
این که می گویند
دلگیر نباش
خدا بزرگ است
دلتنگی را بزرگ کرده اند
غصه ها
یکی پس از دیگری می آیند
با موهایت وَر می روند
نبض ات را می گیرند
و درست مابینِ آمد و شدِ خون به مویرگ
جایی برای خود باز می کنند
می خواهم جایی بیشتر برایت باز کنم
کنارِ خودی ترین شکلم
کنارِ تَرَک های دستم
وقتی غصه می خورم
وقتی مشغولِ کارم
تو بزرگترین مشکلِ منی
وقتی می خواهم به بودن ات فکر کنم
در من بزرگ  شده ای
مثلِ خرافه ای در روستا
مثلِ شایعه ای در شرق,
فقر در افریقا
در من بزرگ تر شده ای
مثلِ دختری که تازه سینه در آورده است
و مادرش پر از دلشوره ست!
نمی دانم با چشم هایت چه کنم
با دست هایت
و موهایی که
بادهای گرسنه ی شرق و غرب را
تا پنجره ی خانه ام
کشانده است
✌️

#بهرنگ_قاسمی


#یک_فنجان_شعر


@shermaaa (:
🎈
ميدانيد چيست؟!
گاهی اوقات نباید شعر را کامل نوشت.
بلکه باید ادامه اش را سیر گریه کرد.
🦋✍🏻
#بهرنگ_قاسمی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa :)