جهان عشق به ڪام من است اگر باشی
براے خاطر شب ها اگر سحر باشے !
پرنده! آے ڪبوتر! امیدِ آن دارم
ڪه روے شانه ے این بام بیشتر باشے
ڪه بیشتر به هواے تو بال و پر بزنم
مرا در اوج، در آن دور بال و پر باشی!
چه خوب مے شود از عشق گفت وقتے ڪه:
مرامنامه ے پرواز را ز بر باشے ....
به بر ڪشے منِ تنهاے در تو گم شده را
بخوانمت و همین اوجِ دور و بر باشے ...
پرندگان مهاجر به دست و پات افتند
تو از تمامے آنها هزار .... سر باشی
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
براے خاطر شب ها اگر سحر باشے !
پرنده! آے ڪبوتر! امیدِ آن دارم
ڪه روے شانه ے این بام بیشتر باشے
ڪه بیشتر به هواے تو بال و پر بزنم
مرا در اوج، در آن دور بال و پر باشی!
چه خوب مے شود از عشق گفت وقتے ڪه:
مرامنامه ے پرواز را ز بر باشے ....
به بر ڪشے منِ تنهاے در تو گم شده را
بخوانمت و همین اوجِ دور و بر باشے ...
پرندگان مهاجر به دست و پات افتند
تو از تمامے آنها هزار .... سر باشی
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
به زندان میبرد زنجیر گیسویت اسیران را
و چشمانت به هم زد خشکی قانون زندان را
چه زیبا میتکانی دامنت را باز با عشوه
به دنبالت کشاندی خاطر مردی غزلخوان را
زمستان بعد تو پیراهنی از برف میپوشد
و لبهایت تداعی میکند چایی گیلان را
دل ناقابلی دارم به پای عشق میریزم
تب آئینه و نان را، همه پیدا و پنهان را
نسیمی گیسوانت را تکان داد و سپس دیدم
فرو پاشیدن شیرازهی انسان و شیطان را
لب ایوان برای دیدنت هر صبح میآیم
به پایت میتکانم قالی ایوان و باران را
تویی بانوی دریاها که از امواج موهایت
به دریا میدهی آرامش آغوش طوفان را
مرا با بغضهایم باز هم تنها رها کردی
نمیدانم نشان کوچههای گیج تهران را
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
و چشمانت به هم زد خشکی قانون زندان را
چه زیبا میتکانی دامنت را باز با عشوه
به دنبالت کشاندی خاطر مردی غزلخوان را
زمستان بعد تو پیراهنی از برف میپوشد
و لبهایت تداعی میکند چایی گیلان را
دل ناقابلی دارم به پای عشق میریزم
تب آئینه و نان را، همه پیدا و پنهان را
نسیمی گیسوانت را تکان داد و سپس دیدم
فرو پاشیدن شیرازهی انسان و شیطان را
لب ایوان برای دیدنت هر صبح میآیم
به پایت میتکانم قالی ایوان و باران را
تویی بانوی دریاها که از امواج موهایت
به دریا میدهی آرامش آغوش طوفان را
مرا با بغضهایم باز هم تنها رها کردی
نمیدانم نشان کوچههای گیج تهران را
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
نای ابراز عشق در من نیست ،
حرف هایم نگفته جان دادند
بوسه های خدا نگهدارت،
لذت و درد توامان دادند
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
حرف هایم نگفته جان دادند
بوسه های خدا نگهدارت،
لذت و درد توامان دادند
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
تا به هم ریخت دل از برق نگاهی که نبود
ریخت بر پیکره ام ترس گناهی که نبود !
باز هم خواستنت زنده شد و شعله كشيد
در من انگیزه ی پیمودن راهی که نبود!
بعدِ قیچی شدن حافظه ی عشق هنوز
مانده در خاطره ام موی سیاهی که نبود!
باز هنگامه ی برف است و مرا خواهد کشت
رنج نُوستالژی شال و کلاهی که نبود!
گاه با بوسه ی سرخت به غزل جان دادی
غزلم سوخت در اندیشه ی گاهی که نبود
در دلم بچه پلنگی ست که از تنهایی
پنجه افکنده به زیباییِ ماهی که نبود
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa
ریخت بر پیکره ام ترس گناهی که نبود !
باز هم خواستنت زنده شد و شعله كشيد
در من انگیزه ی پیمودن راهی که نبود!
بعدِ قیچی شدن حافظه ی عشق هنوز
مانده در خاطره ام موی سیاهی که نبود!
باز هنگامه ی برف است و مرا خواهد کشت
رنج نُوستالژی شال و کلاهی که نبود!
گاه با بوسه ی سرخت به غزل جان دادی
غزلم سوخت در اندیشه ی گاهی که نبود
در دلم بچه پلنگی ست که از تنهایی
پنجه افکنده به زیباییِ ماهی که نبود
✌️
#فرزاد_فتحی
@shermaaa