بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به دریاچه خونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از كوچه گذر كردی و رفتی

بی من از شهر سفر كردی و رفتی

قطره ای اشك درخشید به چشمان سیاهم

تا خم كوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی ، نگهت هیچ نیفتاد به راهی كه گذشتی

چون در خانه ببستم دگر از پای نشستَم

گوییا زلزله آمد ، گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو كس نشنود از این دل بشكسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغك پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من كه ز كویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل به تو هرگز نستیزم

من و یك لحظه جدایی ،نتوانم ،نتوانم

بی تو من زنده نمانم...
✌️🍭
#هما_میرافشار
#اسفندیار🎙
@shermaaa

به جوش آمده اشک
از زخم شهر

شهر
فریاد می زند
ریه های اجاره ای چند

مگر زنده ایم
که ایستاده
خاک می شویم
✌️
#اسفندیار_زیلائی

@shermaaa (:

سکوت چشم‌ها
می شکست
بغض ستاره را
وقتی نوازش اشک هایم
به تماشای شانه ات می نشست
✌️
#اسفندیار_زیلائی

@shermaaa (:

حواست
در کدام هوا
نفس می کشد

کجاست شعر سیمین
دیوانه تر از دیوانه منم
آن سوی دیوار
هراسان می دَوَم

بوته ای که
اعتراضش کهنه شده
و دیگر زنجیری
کلیددارش نیست
✌️🏻

#اسفندیار_زیلائی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 @shermaaa (:

زشتی اما دلش افتاده در این بازی تو
می کِشد ناز تو وُ عاشق طنازی تو

در به رویش نگشادی وُ ز دیوار آمد
چون که بیمار تو شد عاشق اهوازی تو
✌️🏻
#اسفندیار_زیلائی


@shermaaa (:

جمعه با بوسه ای از یار خوش است
سیبِ سرخِ لبِ تب دار خوش است

تو بیا جانِ من ارزانیِ تو
گرمیِ لحظه یِ دیدار خوش است
✌️🏻
#اسفندیار_زیلائی

#یک_فنجان_شعر

@shermaaa (:

عصر جمعه
یک قرن است
   روی دست های غروب
که مهتاب را
به "شام آخر" دعوت می کند

✌️

#اسفندیار_زیلائی


#یک_فنجان_شعر


@shermaaa (:

بگذار
از حسرت
تب کند این شهر حسود

تو
عزم قدم هایت را جزم کن

پیچ و تاب کوچه ها
راه خانه را بلدند...
✌️
#اسفندیار_زیلائی


#یک_فنجان_شعر


@shermaaa(:

جمعه با بوسه ای از یار خوش است
سیبِ سرخِ لبِ تب دار خوش است

تو بیا جانِ من ارزانیِ تو
گرمیِ لحظه یِ دیدار خوش است
✌️
#اسفندیار_زیلائی


#یک_فنجان_شعر


@shermaaa(:

به چشم هایت که فکر می کنم
قهوه ام از دهان می افتد
قلبم از تپش
و دست هایم را باد
به موهای تو می رساند...
✌️
#اسفندیار_زیلائی


#یک_فنجان_شعر


@shermaaa