یک فنجان شعر
Sticker
عهد بستے آنچہ بین ماست ابدیست یادم رفت
ڪہ بپرسم آیا عشق را مے گویے یا رنج را...
✌️
#نزار_قبانے
@shermaaa
ڪہ بپرسم آیا عشق را مے گویے یا رنج را...
✌️
#نزار_قبانے
@shermaaa
نَفَـسے گرم تر از عشق توام یافت نشد
تــــو همــان گـرم تـریـن حادثـہ دورانـے
✌️
#امیرعباس_خالقوردے
@shermaaa
تــــو همــان گـرم تـریـن حادثـہ دورانـے
✌️
#امیرعباس_خالقوردے
@shermaaa
مرا جذام ِ جنون
سخت خورده است 👈از تووو
یَواش تر بَغلم کن
جناب ِ عِزراییل🙂❣
✌️🍭
#طاهره_خنیا
#سفارشی
@shermaaa
سخت خورده است 👈از تووو
یَواش تر بَغلم کن
جناب ِ عِزراییل🙂❣
✌️🍭
#طاهره_خنیا
#سفارشی
@shermaaa
دوستت دارم
شبیه لبخند زدن با رژِ قرمز
شبیه قدم زدن در ولیعصر،
و باراني که غافلگیرم کند...
دوستت دارم
شبیه غزل،
شبیه سپید
شبیه نامههایِ شاملو به آیدا...!
✌️
#اهورا_فروزان
@shermaaa
شبیه لبخند زدن با رژِ قرمز
شبیه قدم زدن در ولیعصر،
و باراني که غافلگیرم کند...
دوستت دارم
شبیه غزل،
شبیه سپید
شبیه نامههایِ شاملو به آیدا...!
✌️
#اهورا_فروزان
@shermaaa
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن...لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست...بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم...لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین ،سینه و سر آوردم...مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد...دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی...بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست؟؟...یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند...پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود...تا آه کِشی بندِ دلش پاره شود
اِی شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو...دیوانه تر از من چه کسی بود ؟؟؟بگو
آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست...این شعرِ پُر از داغِ تو آتش زدنی ست
ابیاتِ روانی شده را دور بریز...این دردِ جهانی شده را دور بریز
من را بگذار عشق زمین گیر کند...این زخمِ سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچه ها چیست،رهایم بکنید...مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود...بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد...شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک!!!...اصلا برود ایدز بگیرد ،به درَک
من شاهد نابودی دنیای منم...باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست، چه باید بکنم؟؟؟...با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی! تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
من عشق شدم، مرا نمی فهمیدند...در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند...گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند...مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند...در صحنِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد...بانوی هنر،هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است...یک تو،وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید!...ته مانده ی آب است،مراعات کنید
از خاطره ها شکر گذارم، بروید...مالِ خودتان دار و ندارم،بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم...آماده کنید جوخه را،می میرم
در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز...مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
!یک مرد که از چشمِ تو افتاد شکست...مرد است ولی خانه ات آباد،شکست
در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود...لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود
بر مسندِ آوار اگر جغد منم...باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد...دیوانه اگر به کدخدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد...صادق، ! سگ ولگرد... اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند...داوود نباشد که دری وا بکند
این خاطره ی پیر به هم می ریزد...آرایش تصویر به هم می ریزد
اِی روح مرا تا به کجا می بری ام؟...دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام
می سوزم و می میرم و جان می گیرم...با این همه هر بار زبان می گیرم
در خانه ی من پنجره ها می میرند...بر زیر و بمِ باغ ،قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد...در خانه ی من مرگ تَوالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست...آغاز نکن، این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهان دگری ساخته ام...آتش به دهان خانه انداخته ام
!بعد از تو خدا خانه نشینم نکند!...دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم...من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
آواره ی آن چشمِ سیاهت شده ام...بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم...از کوچه ی ما می گذری می میرم
سوسو بزنی، شهر چراغان شده است...چرخی بزنی،آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای...حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی...گاهی سَرکی به آسمانم بزنی
من را به گناهِ بی گناهی کُشتی...بانوی شکار،اشتباهی کشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری...من جان دهم آهسته، تو هم می میری
از مرگ تو جز درد مگر می ماند؟...جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفیِ دنیاست عزیز...این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام ! از دست خودم سیر شدم...با هر کسِ همنامِ تو درگیر شدم
اِی تُف به جهانِ تا ابد غم بودن...اِی مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
!یادش همه جا هست، خودش نوشِ شما...اِی ننگ بر او مرگ بر آغوشِ شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است...لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم ...با پای خودم می روم این بار گلم
✌️
#علیرضاآذر
#علیرضاآذر🎙
@shermaaa
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست...بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم...لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین ،سینه و سر آوردم...مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد...دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی...بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست؟؟...یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند...پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود...تا آه کِشی بندِ دلش پاره شود
اِی شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو...دیوانه تر از من چه کسی بود ؟؟؟بگو
آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست...این شعرِ پُر از داغِ تو آتش زدنی ست
ابیاتِ روانی شده را دور بریز...این دردِ جهانی شده را دور بریز
من را بگذار عشق زمین گیر کند...این زخمِ سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچه ها چیست،رهایم بکنید...مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود...بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد...شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک!!!...اصلا برود ایدز بگیرد ،به درَک
من شاهد نابودی دنیای منم...باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست، چه باید بکنم؟؟؟...با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی! تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
من عشق شدم، مرا نمی فهمیدند...در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند...گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند...مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند...در صحنِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد...بانوی هنر،هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است...یک تو،وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید!...ته مانده ی آب است،مراعات کنید
از خاطره ها شکر گذارم، بروید...مالِ خودتان دار و ندارم،بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم...آماده کنید جوخه را،می میرم
در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز...مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
!یک مرد که از چشمِ تو افتاد شکست...مرد است ولی خانه ات آباد،شکست
در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود...لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود
بر مسندِ آوار اگر جغد منم...باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد...دیوانه اگر به کدخدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد...صادق، ! سگ ولگرد... اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند...داوود نباشد که دری وا بکند
این خاطره ی پیر به هم می ریزد...آرایش تصویر به هم می ریزد
اِی روح مرا تا به کجا می بری ام؟...دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام
می سوزم و می میرم و جان می گیرم...با این همه هر بار زبان می گیرم
در خانه ی من پنجره ها می میرند...بر زیر و بمِ باغ ،قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد...در خانه ی من مرگ تَوالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست...آغاز نکن، این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهان دگری ساخته ام...آتش به دهان خانه انداخته ام
!بعد از تو خدا خانه نشینم نکند!...دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم...من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سرم آوردند
آواره ی آن چشمِ سیاهت شده ام...بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم...از کوچه ی ما می گذری می میرم
سوسو بزنی، شهر چراغان شده است...چرخی بزنی،آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای...حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی...گاهی سَرکی به آسمانم بزنی
من را به گناهِ بی گناهی کُشتی...بانوی شکار،اشتباهی کشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری...من جان دهم آهسته، تو هم می میری
از مرگ تو جز درد مگر می ماند؟...جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفیِ دنیاست عزیز...این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام ! از دست خودم سیر شدم...با هر کسِ همنامِ تو درگیر شدم
اِی تُف به جهانِ تا ابد غم بودن...اِی مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
!یادش همه جا هست، خودش نوشِ شما...اِی ننگ بر او مرگ بر آغوشِ شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است...لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم ...با پای خودم می روم این بار گلم
✌️
#علیرضاآذر
#علیرضاآذر🎙
@shermaaa
هلا ای عشق
رفیق پلک های خیس تنهایی
به غم پیچده در هر اشک پنهانی
سراسر بغض و ویرانی
چقدر ای عشق ، زیبایی
✌️
#کیوان_شاهبداغی
@shermaaa
رفیق پلک های خیس تنهایی
به غم پیچده در هر اشک پنهانی
سراسر بغض و ویرانی
چقدر ای عشق ، زیبایی
✌️
#کیوان_شاهبداغی
@shermaaa
چند روزی رفته ای اما مرا سالی شده
بعد تو دنیای من خالی تر از خالی شده
در میان خاطراتم، با خیالت دلخوشم
حال من غرق عذاب وحال توعالی شده
زندگی را تا ابد با یاد تو سر می کنم
روحِ من درمانده ازدنیای پوشالی شده
گفته بودی می روی اما دلم باور نکرد
ازتو تنها سهم من یک عمر بدحالی شده
رفتی وگلدان من دیگر گلی درخود ندید
بعد تو تنها گلستانم، گل قالی شده
✌️🍭
#پروانه_حسینی
@shermaaa
بعد تو دنیای من خالی تر از خالی شده
در میان خاطراتم، با خیالت دلخوشم
حال من غرق عذاب وحال توعالی شده
زندگی را تا ابد با یاد تو سر می کنم
روحِ من درمانده ازدنیای پوشالی شده
گفته بودی می روی اما دلم باور نکرد
ازتو تنها سهم من یک عمر بدحالی شده
رفتی وگلدان من دیگر گلی درخود ندید
بعد تو تنها گلستانم، گل قالی شده
✌️🍭
#پروانه_حسینی
@shermaaa
روزها راه میرم
پیاده!
به امید رسیدن،
به مقصد!
ولی
انگار، مقصد برای تو قصه هاست
دنیای ما ادم معمولی ها
فقط جاده داره....
✌️
#فرشید_عسکری
@shermaaa
پیاده!
به امید رسیدن،
به مقصد!
ولی
انگار، مقصد برای تو قصه هاست
دنیای ما ادم معمولی ها
فقط جاده داره....
✌️
#فرشید_عسکری
@shermaaa
اگرحاکم تویی، ای عشق! من تسلیم تسلیمم...!!!
همه از برد مغرورند و من بر باخت مینازم...!!!
✌️
#علی_اکبر_عباسی
@shermaaa
همه از برد مغرورند و من بر باخت مینازم...!!!
✌️
#علی_اکبر_عباسی
@shermaaa
به چشمانی وفا کردم، که افتادم از آن با سر
ولی فهمیدم از کارش،که دستی بی نمک دارم
✌️🍭
#پروانه_حسینی
@shermaaa
ولی فهمیدم از کارش،که دستی بی نمک دارم
✌️🍭
#پروانه_حسینی
@shermaaa