قد کشیده،
در من..
خاطراتی گنگ،
به بلندای سروی سبز..
که
ریشه هایش جای آب
خون می‌مکند
و
شاخه های انتظاری که
از دهانم بیرون زده اند
زخمی خواهند کرد
بالهای تمام پرندگان مهاجر را..

✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

چشمانت
مادیان سیاهی که
شیهه میکشد
ونعل میکوبد
درپهنای سینه ای پراز بغض
و دلتنگی دیرآشنای سرکشی
که
پا پس نمیکشد.

✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

عشق را در کدام وادی
به فراموشی سپردیم
که قلب من شعله ور
و چشمان تو
خیس خیس است ؟

✌️
#زهرا_محمد_آذری
@shermaaa

عریان شو
و ریشه های در خاک فرسوده ام را

پیوند بزن
به ریشه گیسوانت
به ساقه شاداب پاهایت
سبزشو در من
در سینه ملتهب کویری ام

ای سبز
ای شرجی
ای همیشه شمال .
✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

پژواک صدای جغد
در بیکران دشت
به هنگام گریه ی لاله ها..
✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

عشق را

در کدام وادی

به فراموشی سپردیم
که
قلب من شعله ور
و چشمان تو
خیس خیس است!؟

✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

آنگونه ام
که گیتاری آویزان
بر دیوار اتاقی تاریک....

درانتظار طلوع انگشتانی
میان موهایم،

موسیقیِ بکری
به خیال نوازش تو

که آشوب است
که انتظار است..
✌️
#زهرا_محمد_آذری
@shermaaa

در کالبد شکافی شعرهایم
جسدی مرموز
مدفون گشته
که از هم اغوشی اش
فسیلی نقش بسته
لا به لای سطرهای بیجان

و تک تک سلولهایم را
به تجزیه وامی‌دارد
میان انبوه بغض های خاکستری .

✌️

#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

‍ جمعه...
شاید زنی ست،

که به وقت غروب،
قرمز می پوشد
و همرنگ چشمانی سرخ،

انتظار را فریاد می زند
لحظه ی تبلورِ
قطراتِ اشکی بغض آلود
بر پهنه گونه های کویری اش

وپایان عبثِ
انتظاری دیگر را نهیب میزند.

✌️
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa

پرده ی پلک هایت را که بالا بکشی ؛
ابرهای اندوه
به مدد نگاهت
کنار خواهند رفت..
وامید سایه خواهد فکند
بر تار و پود زندگی..
✌️🍭
#زهرا_محمد_آذری



@shermaaa

می آیم...
روزی پرنده وار
وچنان سبکبال
برسینه ات مینشینم..
تا
دانه
دانه بغضهای تلنبار شده
در گلویت را بچینم

شاید!
به رسم آسمان
پرواز کنیم و بگذریم
از دریچه های تو در تو
و لایتناهی عشق.....
✌️🍭
#زهرا_محمد_آذری

@shermaaa