تو سڪوت مے کنے
و فریاد زمانم را نمے شنوی..
یڪ روز
من سڪـوت خواهم ڪرد
و تو آن روز براے اولین بار
مفهـوم دیرشدن را خواهے فهمید...!👌🍃
#ناشناس
تو سڪوت مے کنے
و فریاد زمانم را نمے شنوی..
یڪ روز
من سڪـوت خواهم ڪرد
و تو آن روز براے اولین بار
مفهـوم دیرشدن را خواهے فهمید...!👌🍃
#ناشناس
.
قصد دارم،
دل به چشمانت ببازم حاضری..؟
کعبه ام را،،
دور چشمانت بسازم حاضری؟
دوست دارم،،
با تو معراجی کنم در آسمان،،
بستری در،،،
کهکشانها من بسازم حاضری؟
#ناشناس
قصد دارم،
دل به چشمانت ببازم حاضری..؟
کعبه ام را،،
دور چشمانت بسازم حاضری؟
دوست دارم،،
با تو معراجی کنم در آسمان،،
بستری در،،،
کهکشانها من بسازم حاضری؟
#ناشناس
🐳🌿
آدم باید سر معشوق رو بکشه روی پاش، موهاش رو نوازش کنه و از زبان #نزار_قبانی براش بگه:
«نفس بكش، عميق، آرام، شادمان...
بگو غم رد شود كه قلبت،
آرامگاهِ اندوه نيست..»
👤#ناشناس❣
آدم باید سر معشوق رو بکشه روی پاش، موهاش رو نوازش کنه و از زبان #نزار_قبانی براش بگه:
«نفس بكش، عميق، آرام، شادمان...
بگو غم رد شود كه قلبت،
آرامگاهِ اندوه نيست..»
👤#ناشناس❣
#دربابدلتنگی ☔️🍃
انگار #هوشنگ_ابتهاج میدونسته حال این روزامونو که گفته:
«چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش شبانهروز هم
دل تو وا نمیشود.»
👤#ناشناس❣
انگار #هوشنگ_ابتهاج میدونسته حال این روزامونو که گفته:
«چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش شبانهروز هم
دل تو وا نمیشود.»
👤#ناشناس❣
دو نفر که یکدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمیتوانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جملهی معروف از هم جدا میشوند تا یکدیگر را امتحان کنند و هر کدام در انتظار دیگری، همدیگر را نمیبینند؛ چون هر دو به صورت اتفاقی به جملهی معروف ویلیام شکسپیر برمیخورند:
" عشقت را رها کن. اگر خودش برگشت مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده "
#ناشناس
" عشقت را رها کن. اگر خودش برگشت مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده "
#ناشناس
اعتراف میڪنم
دوست دارمَت یڪ جور خاص
ڪمی عاشق تر از حَوا
کمی مَجنون تر از لیلی
کَمی شیرین تر از فرهاد
وابسته ات شدم
انچنان که ماه به آسمان
ماهی به دَریا
وآدمی به نفَس
وابَستگی دارد
جانانه بگویمت عشق جان من
" میخواهَمت "
و این خودش در عصرِ ما
آغاز داستانی عاشقانه است
#ناشناس
𝄠💕🍃
دوست دارمَت یڪ جور خاص
ڪمی عاشق تر از حَوا
کمی مَجنون تر از لیلی
کَمی شیرین تر از فرهاد
وابسته ات شدم
انچنان که ماه به آسمان
ماهی به دَریا
وآدمی به نفَس
وابَستگی دارد
جانانه بگویمت عشق جان من
" میخواهَمت "
و این خودش در عصرِ ما
آغاز داستانی عاشقانه است
#ناشناس
𝄠💕🍃
عصر ها
گام برمی دارم
در ڪوچه هاےِ ذهنت
غرقِ
تمنا میشوم از حوالیِ
نگاهت تا بوسه ےِ خنده هایت
#ناشناس
عصـرتون ڪنار دلبر جان
𝄠💕🍃
گام برمی دارم
در ڪوچه هاےِ ذهنت
غرقِ
تمنا میشوم از حوالیِ
نگاهت تا بوسه ےِ خنده هایت
#ناشناس
عصـرتون ڪنار دلبر جان
𝄠💕🍃
#دربابانسان 🌧🌱
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم،
من روی سیّارهی مسکونی جدید،
عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم!
عطر خاک بارونخورده میفروشم،
عطر چمن کوتاهشده،
عطر زعفرون و برنج،
عطر بازار خشکبار و ادویه،
بوی اقاقیا توی کوچهها، تو فصل بهار
و من فكر كردم كه حالا كه اين عطرها
به دفعات به طور رايگان
در دسترسم هستند،
زندگى رو آسونتر بگيرم و ازشون استفاده كنم
مخصوصا عطر آدمهايى كه نمىدونيم تا كى مجال بودن در كنارشون را داريم...!
👤#ناشناس❣
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم،
من روی سیّارهی مسکونی جدید،
عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم!
عطر خاک بارونخورده میفروشم،
عطر چمن کوتاهشده،
عطر زعفرون و برنج،
عطر بازار خشکبار و ادویه،
بوی اقاقیا توی کوچهها، تو فصل بهار
و من فكر كردم كه حالا كه اين عطرها
به دفعات به طور رايگان
در دسترسم هستند،
زندگى رو آسونتر بگيرم و ازشون استفاده كنم
مخصوصا عطر آدمهايى كه نمىدونيم تا كى مجال بودن در كنارشون را داريم...!
👤#ناشناس❣
#دربابکلمات 🚌🌈
کُردها یک تعبیر مهرآگین دارند به اسم "باوان"
ترجمه سادهاش میشه جگرگوشه. اما در اصل از بابان و بابا میاد، یعنی خانهپدری. چیزی فراتر از جگر گوشه. وقتی میگه «باوانِم» یعنی چنان با دل و جانم آمیختی که گویی ریشه منی..🌱
👤#ناشناس❣
کُردها یک تعبیر مهرآگین دارند به اسم "باوان"
ترجمه سادهاش میشه جگرگوشه. اما در اصل از بابان و بابا میاد، یعنی خانهپدری. چیزی فراتر از جگر گوشه. وقتی میگه «باوانِم» یعنی چنان با دل و جانم آمیختی که گویی ریشه منی..🌱
👤#ناشناس❣
#دربابزندگی 🪽🤍
ايوب نبى آخراى داستانش ميگه: «أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
یعنی من رنج ميكشم در حاليكه تو مهربانترين مهربانانى. این درحاليكه كنايه سنگينيه، بله بزرگ متعال، ما رنج ميكشيم درحاليكه تو مهربانترين مهربانانى...
👤#ناشناس❣
ايوب نبى آخراى داستانش ميگه: «أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
یعنی من رنج ميكشم در حاليكه تو مهربانترين مهربانانى. این درحاليكه كنايه سنگينيه، بله بزرگ متعال، ما رنج ميكشيم درحاليكه تو مهربانترين مهربانانى...
👤#ناشناس❣
مرد باید تو را بلد باشد...
شعر چشمانت را
از حفظ بداند...
باید چشمانش را ببندد
و تو را برای تمام
جهان با صدای بلند از بر بخواند...
مرد باید در عمل عاشق باشد.
وجودش پر باشد
از معشوقه اش
آنقدر که حتی نفسهایش هم
عطر زن مورد علاقه اش را بدهد...
.
#ناشناس
شعر چشمانت را
از حفظ بداند...
باید چشمانش را ببندد
و تو را برای تمام
جهان با صدای بلند از بر بخواند...
مرد باید در عمل عاشق باشد.
وجودش پر باشد
از معشوقه اش
آنقدر که حتی نفسهایش هم
عطر زن مورد علاقه اش را بدهد...
.
#ناشناس
🌱
ﺩﯾـﺪﻣـﺖ ﺍﻧﮕـﺎﺭ ﭼـﯿـﺰﻯ ﺑـﺮ ﺩﻟـﻢ ﺗﺄﺛﯿـﺮ ﮐﺮﺩ
ﺑـﺎ ﻧـﮕـﺎﻩ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﺕ ﺩﻧـﯿـﺎﻯ ﻣـﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺩﯾﺪﻣـﺖ ﺑـﺎ ﻟﺤـﻦ ﺁﺭﺍﻣـﻰ ﺻﺪﺍﯾـﻢ ﮐﺮﺩﻯ ﻭ
ﺍﯾـﻦ ﺩﻝ ﻣﻐـﺮﻭﺭ ﺩﺭ ﻟﺤﻦ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﻏﺮﻕ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻯ ﻭ ﮔﻔﺘﻰ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺑﺎ ﺳﻮﺍﻟـﻢ ﺫﻫﻨﺘـﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻤﻰ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﻰ ﺳﺎﺩﻩ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗـﺭﺍ
ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ، ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﺮﺩﻣﻮ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺭﻓﺘﻰ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﭘُـﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﺍﯼ
ﺗﻮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻯ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺗﯿﺮ ﺁﺧـﺮ ﺭﺍ ﺯﺩﯼ ﻭﻗﺘـﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ
ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑـﻮﺩﻥ ﻣـﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺗﺠﺮﺩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩ
#ناشناس🌹
ﺩﯾـﺪﻣـﺖ ﺍﻧﮕـﺎﺭ ﭼـﯿـﺰﻯ ﺑـﺮ ﺩﻟـﻢ ﺗﺄﺛﯿـﺮ ﮐﺮﺩ
ﺑـﺎ ﻧـﮕـﺎﻩ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﺕ ﺩﻧـﯿـﺎﻯ ﻣـﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺩﯾﺪﻣـﺖ ﺑـﺎ ﻟﺤـﻦ ﺁﺭﺍﻣـﻰ ﺻﺪﺍﯾـﻢ ﮐﺮﺩﻯ ﻭ
ﺍﯾـﻦ ﺩﻝ ﻣﻐـﺮﻭﺭ ﺩﺭ ﻟﺤﻦ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﻏﺮﻕ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻯ ﻭ ﮔﻔﺘﻰ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺑﺎ ﺳﻮﺍﻟـﻢ ﺫﻫﻨﺘـﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻤﻰ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﻰ ﺳﺎﺩﻩ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗـﺭﺍ
ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ، ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﺮﺩﻣﻮ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺭﻓﺘﻰ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﭘُـﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﺍﯼ
ﺗﻮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻯ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﮐﺮﺩ
ﺗﯿﺮ ﺁﺧـﺮ ﺭﺍ ﺯﺩﯼ ﻭﻗﺘـﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ
ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑـﻮﺩﻥ ﻣـﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺗﺠﺮﺩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩ
#ناشناس🌹