روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت» ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده. @sharifdaily
«ترمز بیوقت»
#قصه #قسمت_اول
یه قلم #محمد_صلاح
قرار نبود دیر برسم اما مسیر یک ساعته از خانه تا دانشگاه یک ساعت و نیم طول کشید. دو بار خط عوض کردن لب مرزی با نگه نداشتن مترو در ایستگاه حبیبالله کافی بود برای آنکه سر قرار نرسم و آن ساعت مقصدم ایستگاه استاد معین باشد. دیگر بیخیال حرص خوردن شده بودم که ناگهان ترمز شدید قطار من و هر کس که مثل من ایستاده بود به جلو پرت کرد. چند دقیقهای همه گیج و معطل بودیم. من ته قطار بودم ولی جلوی قطار وارد ایستگاه شده بود. همه ترسیده بودند و نمیدانستند چه شده است تا اینکه درهای قطار باز شد و همه با سرعت از آنها خارج شدند. ایستگاه خالی بود اما نوک قطار عدهای جمع شده بودند و مسافران نیز کم کم به آن سمت رفتند. پلیس هم آنجا بود. چند پزشک اورژانس هم اضافه شدند. شایعه پیچید که یک نفر خود را جلوی قطار انداخته است.
🤝 محمد صلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت میکند:
جواد درویش
محمد رضا دیوسالار
مرتضی محمودی
👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
#قصه #قسمت_اول
یه قلم #محمد_صلاح
قرار نبود دیر برسم اما مسیر یک ساعته از خانه تا دانشگاه یک ساعت و نیم طول کشید. دو بار خط عوض کردن لب مرزی با نگه نداشتن مترو در ایستگاه حبیبالله کافی بود برای آنکه سر قرار نرسم و آن ساعت مقصدم ایستگاه استاد معین باشد. دیگر بیخیال حرص خوردن شده بودم که ناگهان ترمز شدید قطار من و هر کس که مثل من ایستاده بود به جلو پرت کرد. چند دقیقهای همه گیج و معطل بودیم. من ته قطار بودم ولی جلوی قطار وارد ایستگاه شده بود. همه ترسیده بودند و نمیدانستند چه شده است تا اینکه درهای قطار باز شد و همه با سرعت از آنها خارج شدند. ایستگاه خالی بود اما نوک قطار عدهای جمع شده بودند و مسافران نیز کم کم به آن سمت رفتند. پلیس هم آنجا بود. چند پزشک اورژانس هم اضافه شدند. شایعه پیچید که یک نفر خود را جلوی قطار انداخته است.
🤝 محمد صلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت میکند:
جواد درویش
محمد رضا دیوسالار
مرتضی محمودی
👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت»
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت» #قصه #قسمت_دوم یه قلم #سیروس_دین_محمدی با ترس و دلهره به سمت شلوغی راه افتادم. اما صدایی از داخل جمعیت مرا سر جایم میخکوب کرد: "من او را میشناختم، دانشجوی شریف بود!" عرق سردی رو پیشانی ام نشست، زانوهایم سست شد و ناخودآگاه ذهنم در زمان،…
«ترمز بیوقت»
#قصه #قسمت_سوم
به قلم #محمد_صلاح
وقتی شنیدم کسی که خود را جلوی قطار انداخته شریفیاست نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و قرارم را فراموش کردم. خصوصاً وقتی یک آن یاد مسعود افتادم که بارها در شوخی و خندههای دوران افسردگیاش میگفت "دیگه فایده نداره. خسته شدم. اگر این زندگی سگی رو تموم کنم خدمت بزرگی به محیط زیست کردم". خودم را به جمعیت رساندم ولی آنقدر همه سعی در فیلمبرداری دارند که نمیتوانم خود را به صحنه نزدیک کنم. سه مأمور مترو و دو مأمور پلیس و چند مرد دیگر سعی دارند مردم را به عقب برانند. من هم وقتی میبینم تلاشم بیفایده است به موبایل یکی از افراد نزدیکتر به صحنه نگاه کردم. نتوانستم فرد مورد نظر را تشخیص دهم و فقط فهمیدم فرد مورد نظر دختر است و خیالم راحت شد که مسعود نیست.
بیخیال شدم و در همان حالت گیجی و شوکی که داشتم، از پلههای ایستگاه بالا آمدم. هر چه بالاتر میآمدم صدای ضعیف داد و بیداد دختری قوت میگرفت. به راهروی آخر منتهی به خیابان که رسیدم منشأ صدا را دیدم. پسری گیر دو سرباز نگهبان افتاده بود و دختری او را میزد و فحشش میداد.
"کثافت بیهمه چیز! صد بار گفتم دست از سرش بردار. آشغال تو کشتیش. شما تیکه هم نبودید. عوضی ... تو کشتیش"
پسر فقط گریه میکرد و میگفت که به او ربطی نداشته است. پسر و دختر را در دانشگاه دیده بودم. همیشه سه نفر بودند. کلاً تابلو بودند. خیلی هم در دانشگاه صمیمی بودند. نفر سوم را حدس زدم. کسی که خودش را زیر قطار انداخته بود.
🤝محمدصلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت میکند:
امیر هرمزینژاد
سینا طاهری
ایمان جامی
👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
#قصه #قسمت_سوم
به قلم #محمد_صلاح
وقتی شنیدم کسی که خود را جلوی قطار انداخته شریفیاست نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و قرارم را فراموش کردم. خصوصاً وقتی یک آن یاد مسعود افتادم که بارها در شوخی و خندههای دوران افسردگیاش میگفت "دیگه فایده نداره. خسته شدم. اگر این زندگی سگی رو تموم کنم خدمت بزرگی به محیط زیست کردم". خودم را به جمعیت رساندم ولی آنقدر همه سعی در فیلمبرداری دارند که نمیتوانم خود را به صحنه نزدیک کنم. سه مأمور مترو و دو مأمور پلیس و چند مرد دیگر سعی دارند مردم را به عقب برانند. من هم وقتی میبینم تلاشم بیفایده است به موبایل یکی از افراد نزدیکتر به صحنه نگاه کردم. نتوانستم فرد مورد نظر را تشخیص دهم و فقط فهمیدم فرد مورد نظر دختر است و خیالم راحت شد که مسعود نیست.
بیخیال شدم و در همان حالت گیجی و شوکی که داشتم، از پلههای ایستگاه بالا آمدم. هر چه بالاتر میآمدم صدای ضعیف داد و بیداد دختری قوت میگرفت. به راهروی آخر منتهی به خیابان که رسیدم منشأ صدا را دیدم. پسری گیر دو سرباز نگهبان افتاده بود و دختری او را میزد و فحشش میداد.
"کثافت بیهمه چیز! صد بار گفتم دست از سرش بردار. آشغال تو کشتیش. شما تیکه هم نبودید. عوضی ... تو کشتیش"
پسر فقط گریه میکرد و میگفت که به او ربطی نداشته است. پسر و دختر را در دانشگاه دیده بودم. همیشه سه نفر بودند. کلاً تابلو بودند. خیلی هم در دانشگاه صمیمی بودند. نفر سوم را حدس زدم. کسی که خودش را زیر قطار انداخته بود.
🤝محمدصلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت میکند:
امیر هرمزینژاد
سینا طاهری
ایمان جامی
👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت»
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily
«همه بطریبازها!»
#داستان_نویسی_امدادی #گزارش #روز_سوم
❇️ وضعیت مسابقه و آمار شرکتکنندگان در روز #سوم:
0️⃣ روز گذشته 5 نفر از 9 نفر به چالش دعوت شده داستان خود را ادامه دادند. به طور کل هم 12 اثر برای روزنامه ارسال شد که 9 اثر برای قصه «من، قبل از شما» بوده است! نتیجه آرای داوران (گروهی از تحریریه قدیم و جدید روزنامه) به شرح زیر است:
1️⃣ «انقلاب»:
🔸 #مافیا 100%
🔸 #none 0%
🔸 #دلگرد 0%
2️⃣ «ترمز بیوقت»:
🔸 #محمد_صلاح (چون تنها اثر بود، بدون رأیگیری انتخاب شد)
3️⃣ «من، قبل از شما»:
🔸 #شاپرک 0%
🔸 #مدریک 0%
🔸 #شادی 70%
🔸 #صدا 0%
🔸 #شهر_آشوب 10%
🔸 #سایه 0%
🔸 #شوالیه 20%
🔸 #نازبانو 0%
چند نکته:
❗️ با پیشنهاد چند تن از دوستان شرکتکننده مهلت ارسال آثار از ساعت 14 به 16 و زمان انتشار آنها از 19 به 21 منتقل شد.
❗️یادتان نرود که سه نفر را به چالش دعوت کنید. اگر آی دی تلگرام آنها را نیز به ما دهید، ما برای آنها ارسال میکنیم.
❗️همه مخاطبان محترم کانال میتوانند در این رویداد شرکت کنند. مقید به افراد دعوت شده نیستیم.
❗️ لطفاً از زبان رسمی و نوشتاری استفاده کنید. از #محاوره و #شکسته نوشتن پرهیز کنید مگر در نقل قولها.
https://t.me/sharifdaily/1430
@sharifdaily
#داستان_نویسی_امدادی #گزارش #روز_سوم
❇️ وضعیت مسابقه و آمار شرکتکنندگان در روز #سوم:
0️⃣ روز گذشته 5 نفر از 9 نفر به چالش دعوت شده داستان خود را ادامه دادند. به طور کل هم 12 اثر برای روزنامه ارسال شد که 9 اثر برای قصه «من، قبل از شما» بوده است! نتیجه آرای داوران (گروهی از تحریریه قدیم و جدید روزنامه) به شرح زیر است:
1️⃣ «انقلاب»:
🔸 #مافیا 100%
🔸 #none 0%
🔸 #دلگرد 0%
2️⃣ «ترمز بیوقت»:
🔸 #محمد_صلاح (چون تنها اثر بود، بدون رأیگیری انتخاب شد)
3️⃣ «من، قبل از شما»:
🔸 #شاپرک 0%
🔸 #مدریک 0%
🔸 #شادی 70%
🔸 #صدا 0%
🔸 #شهر_آشوب 10%
🔸 #سایه 0%
🔸 #شوالیه 20%
🔸 #نازبانو 0%
چند نکته:
❗️ با پیشنهاد چند تن از دوستان شرکتکننده مهلت ارسال آثار از ساعت 14 به 16 و زمان انتشار آنها از 19 به 21 منتقل شد.
❗️یادتان نرود که سه نفر را به چالش دعوت کنید. اگر آی دی تلگرام آنها را نیز به ما دهید، ما برای آنها ارسال میکنیم.
❗️همه مخاطبان محترم کانال میتوانند در این رویداد شرکت کنند. مقید به افراد دعوت شده نیستیم.
❗️ لطفاً از زبان رسمی و نوشتاری استفاده کنید. از #محاوره و #شکسته نوشتن پرهیز کنید مگر در نقل قولها.
https://t.me/sharifdaily/1430
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«عید با هم داستان بنویسیم»
❇️ عید 97 با هم برای اولین بار داستان نویسی امدادی را تمرین میکنیم. هم بخوانید و هم بنویسید. توضیحات در ادامه...
@sharifdaily
❇️ عید 97 با هم برای اولین بار داستان نویسی امدادی را تمرین میکنیم. هم بخوانید و هم بنویسید. توضیحات در ادامه...
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت» #قصه #قسمت_پنجم به قلم:#خسته چند ساعتی از ماجرا میگذشت. بعضیها در حال دویدن بودند. نمیدانم چرا. شاید میخواستند خبر را خیلی زود به همه اطلاع بدهند. همهجای دانشگاه را گروههای چند نفره تشکیل داده بود که دربارهی آن دختر صحبت میکردند.…
ترمز بیوقت
#قصه #قسمت_ششم
به قلم #محمد_صلاح
اسم دختر ساناز راستگو بود. دختر شهرستانی که سال اول در خوابگاه بود ولی از سال دوم خانهای اطراف دانشگاه گرفته بود. اکیپ سه نفره آنها بین بچههای مواد خیلی مشهور بود. محمدعلی دانشمند سال چهارمی که به خاطر ریاضی یک و ریاضی دو درسهایش از همان اول با ورودیهای سال بعد از خودش افتاده بود و مهسا غلامی، دختر تهرانی شلوغی که ظاهراً به خاطر سؤال زیاد و الکی در کلاسهای تالار بین ورودیهای خودشان و به خاطر ظاهر موهای رنگ کرده و دستبندهای عجیب و غریبش در کل دانشگاه تابلو شده بود. آخرین تابلوبازی او هم استوری عکس دو نفرهای بود که با ساناز در دربند انداخته بود. عکسی که با کراپ کردن ناشیانهای دو نفره شده بود.
ما هنوز گیج بودیم. یک هفته از ماجرا گذشته بود و همه از ماجرا ناراحت بودند ولی هیچ نهاد رسمی و حتی کانالهای تلگرامی به موضوع نپرداخته بودند. برنامه نبض دانشجوی شبکه خبر هم فقط گزارشی از مراسم ختم ساناز در مسجد دانشگاه رفته بود و روابط عمومی هم بدون اشاره به خودکشی، فقط "فقدان یکی از اعضای خانواده شریف را در یک حادثه به خانواده وی تسلیت" گفته بود. محمد علی دانشمند هم یک هفته است گم و گور شده است و مهسا غلامی هر روز با مانتو، شال و دستبندهای تم سیاه به دانشگاه میآید و در اینستاگرام به پستهای دپ بسنده کرده است.
تلفنم زنگ میخورد.
- آقای حسینی؟
- بله بفرمایید.
- من تقیزاده هستم. شما تو روزنامه کار میکنید؟
- بله. امرتون؟
- من همخونهای خانم راستگو هستم.
🤝 محمد صلاح سه نفر را برای نوشتن قسمت هفتم قصه «ترمز بیوقت» به چالش کشید.
علی سلیمی
ارزان
سینا طاهری
قسمت هفتم داستان را تا فردا ساعت ۱۶ برای ادمین روزنامه ارسال نمایید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
#قصه #قسمت_ششم
به قلم #محمد_صلاح
اسم دختر ساناز راستگو بود. دختر شهرستانی که سال اول در خوابگاه بود ولی از سال دوم خانهای اطراف دانشگاه گرفته بود. اکیپ سه نفره آنها بین بچههای مواد خیلی مشهور بود. محمدعلی دانشمند سال چهارمی که به خاطر ریاضی یک و ریاضی دو درسهایش از همان اول با ورودیهای سال بعد از خودش افتاده بود و مهسا غلامی، دختر تهرانی شلوغی که ظاهراً به خاطر سؤال زیاد و الکی در کلاسهای تالار بین ورودیهای خودشان و به خاطر ظاهر موهای رنگ کرده و دستبندهای عجیب و غریبش در کل دانشگاه تابلو شده بود. آخرین تابلوبازی او هم استوری عکس دو نفرهای بود که با ساناز در دربند انداخته بود. عکسی که با کراپ کردن ناشیانهای دو نفره شده بود.
ما هنوز گیج بودیم. یک هفته از ماجرا گذشته بود و همه از ماجرا ناراحت بودند ولی هیچ نهاد رسمی و حتی کانالهای تلگرامی به موضوع نپرداخته بودند. برنامه نبض دانشجوی شبکه خبر هم فقط گزارشی از مراسم ختم ساناز در مسجد دانشگاه رفته بود و روابط عمومی هم بدون اشاره به خودکشی، فقط "فقدان یکی از اعضای خانواده شریف را در یک حادثه به خانواده وی تسلیت" گفته بود. محمد علی دانشمند هم یک هفته است گم و گور شده است و مهسا غلامی هر روز با مانتو، شال و دستبندهای تم سیاه به دانشگاه میآید و در اینستاگرام به پستهای دپ بسنده کرده است.
تلفنم زنگ میخورد.
- آقای حسینی؟
- بله بفرمایید.
- من تقیزاده هستم. شما تو روزنامه کار میکنید؟
- بله. امرتون؟
- من همخونهای خانم راستگو هستم.
🤝 محمد صلاح سه نفر را برای نوشتن قسمت هفتم قصه «ترمز بیوقت» به چالش کشید.
علی سلیمی
ارزان
سینا طاهری
قسمت هفتم داستان را تا فردا ساعت ۱۶ برای ادمین روزنامه ارسال نمایید:
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بیوقت»
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily
ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.
@sharifdaily