🌟 شماره ۸۶۲ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره میخوانید:
◀️ باور نمیکند دل من، مرگ خویش را (#سرمقاله/ #سجاد_کاهانی)
◀️ چرا تهران نه؟/ مشکلات دانشجوهای غیرتهرانی در روزهای تعطیلی خوابگاه (#پرونده/ ص۴و۵)
◀️ آینده آن بالاست/ هفته جهانی فضا با حضور جولیو مانزونی #گزارش (#آزاده_ایزدی/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (#محمدجواد_شاکر/ ص۲)
◀️ راهی که نرفتیم/ نقد و تحلیل مستند «ترور سرچشمه» با حضور سیدعلیرضا حسینی بهشتی #گزارش (#محمد_توفیقی_زواره/ ص۳)
◀️ یاران را چه شد؟/ #حرف_زیادی (#مرتضی_یاری/ ص۳)
◀️ تحصیل در مدار صفردرجه/ مروری بر وضعیت آموزش عالی قبل از سال ۱۳۱۰ #سدهخوانی (#محمد_ملانوری/ ص۶و۷)
◀️ نوبل فیزیک به تاریکترین راز جهان رسید/ جایزه نوبل فیزیک ۲۰۲۰ برای کاوشگران سیاهچالهها #علمی (#فاطمه_خسروی/ ص۸)
◀️ نوبلی برای قیچی اصلاح/ نوبل شیمی به زیستشناسها رسید #علمی (#نازیلا_ویسی/ ص۸)
◀️ گفتوگو با گارد باز/ پیشفرضها و باورهایتان را به چالش بکشید #کمی_آنسوتر (#حسین_رجبی/ ص۹)
◀️ چرا چین نه؟ (#مرغ_همسایه/ ص۹)
◀️ مذاکره بعد از ۳ نوامبر/ گفتوگو با یوسف عزیزی درباره آمریکا در سال ۲۰۲۰ (#گفتوگو/ ص۱۰)
◀️ #هزارقلم/ ص۱۱
◀️ آنچه شجریانها بر سر جامعه میآورند #آنسوی_آجرهای_قرمز (#محمدتقی_ضرغام_افشار/ ص۱۱)
◀️ کبوتر با کبوتر فرق دارد #دلشکسته_نوشته (#حسین_مشکانی/ ص۱۲)
◀️ #استاد_شریف_ما/ ص۱۲
t.me/sharifdaily/6773
@sharifdaily
در این شماره میخوانید:
◀️ باور نمیکند دل من، مرگ خویش را (#سرمقاله/ #سجاد_کاهانی)
◀️ چرا تهران نه؟/ مشکلات دانشجوهای غیرتهرانی در روزهای تعطیلی خوابگاه (#پرونده/ ص۴و۵)
◀️ آینده آن بالاست/ هفته جهانی فضا با حضور جولیو مانزونی #گزارش (#آزاده_ایزدی/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (#محمدجواد_شاکر/ ص۲)
◀️ راهی که نرفتیم/ نقد و تحلیل مستند «ترور سرچشمه» با حضور سیدعلیرضا حسینی بهشتی #گزارش (#محمد_توفیقی_زواره/ ص۳)
◀️ یاران را چه شد؟/ #حرف_زیادی (#مرتضی_یاری/ ص۳)
◀️ تحصیل در مدار صفردرجه/ مروری بر وضعیت آموزش عالی قبل از سال ۱۳۱۰ #سدهخوانی (#محمد_ملانوری/ ص۶و۷)
◀️ نوبل فیزیک به تاریکترین راز جهان رسید/ جایزه نوبل فیزیک ۲۰۲۰ برای کاوشگران سیاهچالهها #علمی (#فاطمه_خسروی/ ص۸)
◀️ نوبلی برای قیچی اصلاح/ نوبل شیمی به زیستشناسها رسید #علمی (#نازیلا_ویسی/ ص۸)
◀️ گفتوگو با گارد باز/ پیشفرضها و باورهایتان را به چالش بکشید #کمی_آنسوتر (#حسین_رجبی/ ص۹)
◀️ چرا چین نه؟ (#مرغ_همسایه/ ص۹)
◀️ مذاکره بعد از ۳ نوامبر/ گفتوگو با یوسف عزیزی درباره آمریکا در سال ۲۰۲۰ (#گفتوگو/ ص۱۰)
◀️ #هزارقلم/ ص۱۱
◀️ آنچه شجریانها بر سر جامعه میآورند #آنسوی_آجرهای_قرمز (#محمدتقی_ضرغام_افشار/ ص۱۱)
◀️ کبوتر با کبوتر فرق دارد #دلشکسته_نوشته (#حسین_مشکانی/ ص۱۲)
◀️ #استاد_شریف_ما/ ص۱۲
t.me/sharifdaily/6773
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
⚡️بخوانید:
شماره ۸۶۲ روزنامه شریف، باز هم با یک روز تأخیر منتشر شد، البته در ۱۲ صفحه. در دوران مجازی بودن فعالیت دانشگاه هفتهای یکبار ولی با ۱۲ صفحه روزنامه بخوانید.
چرا تهران نه؟
آینده آن بالاست
راهی که نرفتیم
تحصیل در مدار صفر درجه
نوبل فیزیک به تاریکترین…
شماره ۸۶۲ روزنامه شریف، باز هم با یک روز تأخیر منتشر شد، البته در ۱۲ صفحه. در دوران مجازی بودن فعالیت دانشگاه هفتهای یکبار ولی با ۱۲ صفحه روزنامه بخوانید.
چرا تهران نه؟
آینده آن بالاست
راهی که نرفتیم
تحصیل در مدار صفر درجه
نوبل فیزیک به تاریکترین…
«باور نمیکند دل من، مرگ خویش را»
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را از بر بودند، ولی شجاعت، چیزی بود که شجریان و لطفی و فرهنگفر در «راستپنجگاه» جشن هنر شیراز به نمایش گذاشتند.
و خب، این قصه سیاسی بود. طبیعی هم هست، سالهاست قوت غالب همه ما (و پدرانمان و پدرانشان) سیاست است. قصه از چاووش یک که نه، از چاووش دو سیاسی میشود:
«برادر نوجوونه، برادر غرقِ خونه، برادر کاکلش آتشفشونه»
@sharifdaily
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را از بر بودند، ولی شجاعت، چیزی بود که شجریان و لطفی و فرهنگفر در «راستپنجگاه» جشن هنر شیراز به نمایش گذاشتند.
و خب، این قصه سیاسی بود. طبیعی هم هست، سالهاست قوت غالب همه ما (و پدرانمان و پدرانشان) سیاست است. قصه از چاووش یک که نه، از چاووش دو سیاسی میشود:
«برادر نوجوونه، برادر غرقِ خونه، برادر کاکلش آتشفشونه»
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 862 (23 Mehr 1399).pdf
«باور نمیکند دل من، مرگ خویش را»
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ محمدرضا شجریان احتمالا در سال ۱۳۵۲ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی دیده به جهان گشود. نام پدرش داریوش صفوت و برادرانش لطفی و فرهنگفر و علیزاده و ذوالفنون و گنجهای بودند. اول برنامه گلها و بعد جشن هنر شیراز، جایی بود که خودی نشان داد و خوش درخشید. البته که تنها نبود. در تمام این مسیر، روی شانه غولها و همقدم غولها بود.
🔸 من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را از بر بودند، ولی شجاعت، چیزی بود که شجریان و لطفی و فرهنگفر در «راستپنجگاه» جشن هنر شیراز به نمایش گذاشتند.
و خب، این قصه سیاسی بود. طبیعی هم هست، سالهاست قوت غالب همه ما (و پدرانمان و پدرانشان) سیاست است. قصه از چاووش یک که نه، از چاووش دو سیاسی میشود:
«برادر نوجوونه، برادر غرقِ خونه، برادر کاکلش آتشفشونه»
🔸 و بعد همینطور میرود تا چاووش شش که بیشتر شنیدهایم، همان تصنیف مشهور «ایران ای سرای امید» و قطعه:
«دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد»
احتمالا سختترین کار برای ما همین است که این قصه را فارغ از سیاست، بدون توجه به برهه حساس کنونی ببینیم و چنددقیقهای خودمان را بگذاریم در حالوهوای انقلابی در چهل سال پیش و بیغش و سرخوش گوش بسپاریم به اینکه:
«در این هوا چه نفسها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما»
🔸 بعدتر شجریان و لطفی جدا میشوند، گلپا از سپهر موسیقی محو میشود. این اتفاقها فرصت خوبیست که بنشینیم مستندهای زرد و آبکیای بسازیم از اینکه شجریان با گلپا چه کرد یا چه شد که از لطفی جدا شد و اینها. اما به جای آنها بیایید به «یاد پدر»ها را مرور کنیم. دوتا آلبومی که شجریان در آنها به یاد پدرش به تلاوت قرآن پرداخته است. (آن «ربنا»ی مشهور هم در همین آلبومهاست)
🔸 و اینجای قصه، شروع فصل دیگریست که شجریان، با مشکاتیان، «قاصدک» را، «دود عود» را میسازد و بعد با علیزاده «دلشدگان» را و بعد با کلهر، «شب سکوت کویر» را. (و البته بسیار بسیار کارهای دیگر)
🔸 فصل بعدی، دور دنیا با کیهان کلهر و حسین علیزاده است. و گاهی هم همایون که تنبک میزند و گاهی همصدای پدر آواز میخواند:
«درختان، اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه»
و این خواندن اشعار نیمایی، که در «زمستان» به اوج رسید، ادامه یکی از آن شجاعتها بود که با «داروگ» و با لطفی آغاز شد.
🔸 اما سیاست، دوباره به قصه برمیگردد، در داستانی که همه میدانیم. و بعد از آن، کسانی وانمود میکنند که انگار چنین آدمی هرگز وجود نداشته است. اینجا سیاست علاوهبر قوت غالب، تمییز وجود و عدم است. پس شجریان، در نظر آنها، دیگر وجود ندارد. شجریان (درنظر همین سیاستمداران) چندسالی را در عدم زیست، چندتا آهنگ هم خواند. اما آنها هم در عدم ماندهاند. شجریان بازگشت به وطن، هرچند هنوز هم در عدم بود. بعد هم در همان عدم، فوت شد. خدایش بیامرزاد.
🔸 همه اینها را گفتم که به اینجا برسم که بگویم شجریان رفت و از نسل او و از نسل فتوت بزرگ، فرزندی نمانده است. مرکز اشاعهای هم نمانده است. خاری هم کاشته نشد که سعدیای بگوید «اگر خار کاری سمن ندروی».
t.me/sharifdaily/6781
@sharifdaily
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ محمدرضا شجریان احتمالا در سال ۱۳۵۲ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی دیده به جهان گشود. نام پدرش داریوش صفوت و برادرانش لطفی و فرهنگفر و علیزاده و ذوالفنون و گنجهای بودند. اول برنامه گلها و بعد جشن هنر شیراز، جایی بود که خودی نشان داد و خوش درخشید. البته که تنها نبود. در تمام این مسیر، روی شانه غولها و همقدم غولها بود.
🔸 من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را از بر بودند، ولی شجاعت، چیزی بود که شجریان و لطفی و فرهنگفر در «راستپنجگاه» جشن هنر شیراز به نمایش گذاشتند.
و خب، این قصه سیاسی بود. طبیعی هم هست، سالهاست قوت غالب همه ما (و پدرانمان و پدرانشان) سیاست است. قصه از چاووش یک که نه، از چاووش دو سیاسی میشود:
«برادر نوجوونه، برادر غرقِ خونه، برادر کاکلش آتشفشونه»
🔸 و بعد همینطور میرود تا چاووش شش که بیشتر شنیدهایم، همان تصنیف مشهور «ایران ای سرای امید» و قطعه:
«دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد»
احتمالا سختترین کار برای ما همین است که این قصه را فارغ از سیاست، بدون توجه به برهه حساس کنونی ببینیم و چنددقیقهای خودمان را بگذاریم در حالوهوای انقلابی در چهل سال پیش و بیغش و سرخوش گوش بسپاریم به اینکه:
«در این هوا چه نفسها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما»
🔸 بعدتر شجریان و لطفی جدا میشوند، گلپا از سپهر موسیقی محو میشود. این اتفاقها فرصت خوبیست که بنشینیم مستندهای زرد و آبکیای بسازیم از اینکه شجریان با گلپا چه کرد یا چه شد که از لطفی جدا شد و اینها. اما به جای آنها بیایید به «یاد پدر»ها را مرور کنیم. دوتا آلبومی که شجریان در آنها به یاد پدرش به تلاوت قرآن پرداخته است. (آن «ربنا»ی مشهور هم در همین آلبومهاست)
🔸 و اینجای قصه، شروع فصل دیگریست که شجریان، با مشکاتیان، «قاصدک» را، «دود عود» را میسازد و بعد با علیزاده «دلشدگان» را و بعد با کلهر، «شب سکوت کویر» را. (و البته بسیار بسیار کارهای دیگر)
🔸 فصل بعدی، دور دنیا با کیهان کلهر و حسین علیزاده است. و گاهی هم همایون که تنبک میزند و گاهی همصدای پدر آواز میخواند:
«درختان، اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه»
و این خواندن اشعار نیمایی، که در «زمستان» به اوج رسید، ادامه یکی از آن شجاعتها بود که با «داروگ» و با لطفی آغاز شد.
🔸 اما سیاست، دوباره به قصه برمیگردد، در داستانی که همه میدانیم. و بعد از آن، کسانی وانمود میکنند که انگار چنین آدمی هرگز وجود نداشته است. اینجا سیاست علاوهبر قوت غالب، تمییز وجود و عدم است. پس شجریان، در نظر آنها، دیگر وجود ندارد. شجریان (درنظر همین سیاستمداران) چندسالی را در عدم زیست، چندتا آهنگ هم خواند. اما آنها هم در عدم ماندهاند. شجریان بازگشت به وطن، هرچند هنوز هم در عدم بود. بعد هم در همان عدم، فوت شد. خدایش بیامرزاد.
🔸 همه اینها را گفتم که به اینجا برسم که بگویم شجریان رفت و از نسل او و از نسل فتوت بزرگ، فرزندی نمانده است. مرکز اشاعهای هم نمانده است. خاری هم کاشته نشد که سعدیای بگوید «اگر خار کاری سمن ندروی».
t.me/sharifdaily/6781
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«باور نمیکند دل من، مرگ خویش را»
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را…
#سرمقاله
#سجاد_کاهانی
❇️ من فکر میکنم این خوش درخشیدن شجریان و برادرانش، معلول دو چیز بود؛ خوشقریحگی و شجاعت. خوشقریحگی (که امروزه متاع نادریست) آنروزها فراوان بود. همه با ادبیات فارسی عجین بودند و تصنیفهای عارف را…