روزنامه شریف | Sharifdaily
23.6K subscribers
7.85K photos
339 videos
379 files
7.15K links
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف
از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور

تلفن: ۰۲۱۶۶۱۶۶۰۰۶
سایت: daily.sharif.ir
ارتباط با ما: @sharifdaily_admin
فضای مجازی: zil.ink/sharifdaily

آدرس: تهران، دانشگاه صنعتی شریف، خیابان پژوهش،
بین روابط عمومی و دانشکده برق
Download Telegram
«شریف واقفی مسئول جشن نیمه‌شعبان شد»

#دو_واحد_تاریخ

❇️ خاطره‌ای از استاد #موسوی_گرمارودی از برگزاری جشن نیمه‌شعبان سال ۴۵ در دانشگاه با همت شهید #شریف_واقفی و سخنرانی شهید مطهری

@sharifdaily
«شریف واقفی مسئول جشن نیمه‌شعبان شد»

#دو_واحد_تاریخ
#علی_موسوی_گرمارودی

❇️ در تابسـتان ســال ۴۵ من فارغ‌التحصیل شدم ولی چون هنوز دانش‌نامه‌ام را نگرفته بودم، هنوز ترددی به دانشكده داشتم. شهید #شریف_واقفی كه دانشگاه شریف به اسم ایشان اســت، تصمیم گرفت در مقابل جشن تاج‌گذاری جشنی برای یكی از ائمه بگیرد. اتفاقا تولد حضرت مهدی(عج) مصادف بـا اوایل سال تحصیلی بود.

🔸 او با #شهید_مطهری دراین‌باره صحبت كرد و علاوه بر كمک دانشجویان، مبلغی را هم از رئیس دانشگاه گرفت. در نتیجه توانست جشن بسیار باشكوهی برگزار كند كه شهید مطهری در آن حضور داشت و سخنران بود. از دم در جنوبی دانشگاه تا سالن اجتماعات كناره‌های قرمز پهن كرده بودند و بیش از ۳۰۰ دانشجو لباس متحدالشكل پوشیده بودند كه روی بازویشان نوشته شده بود: سرویس امام زمان(ع).

🔸 طبق معمول سخنران شهید مطهری بود. شــریف واقفی به استاد مطهری گفته بود: «چون یكی از اساتید دانشكده ادبیات آمده و برای جشن تاج‌گذاری قصیده گفته است، من شاعری می‌خواهم كه در جشن حضرت صاحب قصیده بگوید». استاد مرا معرفی كردند كه: «فلانی هست و شعر نو می‌گوید». من آن زمان بیشتر به شاعر نوپرداز مشهور بودم. شعرهایی مثل «خاستگاه نور» و شعر مرحوم تختی، همگی نو و نیمایی بود. شــریف واقفی گفته بود: «شاعری می‌خواهم كه قصیده بسراید». استاد گفته بود: «قصیده هم می‌تواند بسراید. شـما اگر از قول من بگویید، قبول می‌كند» و تلفن مرا داده بود و ایشان به من زنگ زد و قول گرفت و بحمدالله شــعر معروف «خورشید پنهان» را گفتم كه مطلعش این است:

رخشنده خنده سحر از شرق شد پدید
رنگ سیاه شب ز رخ آسمان پرید

🔸 من در آن زمان بسیار جوان بودم، ولی چهره‌ام جوان‌تر نشان می‌داد. شریف واقفی به عمد آن استاد ادبیات را هم دعوت كرد. وقتی این شــعر را خواندم و پایین آمدم، آن شخص كه در ردیف جلو هم نشسته بود، نیم‌خیز شــد و تواضعی ابراز نمود و گفت: «احسنت، احسنت. قصیده تو یادآور قصاید فرخی و سیستانی و منوچهری بود، بسیار پخته و پخته». گفتم: «استاد اجازه بدهید یادآور شـعر ناصرخسرو علوی قبادیانی باشدم كه می‌گوید:

من آنم كه در پای خوكان نریزم
مر این گوهری درّ لفظ دری را»

🔸 صورت آن شخص قرمز شد و متوجه شد كه چه می‌گویم!

t.me/sharifdaily/5725

@sharifdaily
«شریف واقفی مسئول جشن نیمه‌شعبان شد»

#دو_واحد_تاریخ

❇️ خاطره‌ای از استاد #موسوی_گرمارودی از برگزاری جشن نیمه‌شعبان سال ۴۵ در دانشگاه با همت شهید #شریف_واقفی و سخنرانی شهید مطهری

@sharifdaily
«شریف واقفی مسئول جشن نیمه‌شعبان شد»

#دو_واحد_تاریخ
#علی_موسوی_گرمارودی

❇️ در تابسـتان ســال ۴۵ من فارغ‌التحصیل شدم ولی چون هنوز دانش‌نامه‌ام را نگرفته بودم، هنوز ترددی به دانشكده داشتم. شهید #شریف_واقفی كه دانشگاه شریف به اسم ایشان اســت، تصمیم گرفت در مقابل جشن تاج‌گذاری جشنی برای یكی از ائمه بگیرد. اتفاقا تولد حضرت مهدی(عج) مصادف بـا اوایل سال تحصیلی بود.

🔸 او با #شهید_مطهری دراین‌باره صحبت كرد و علاوه بر كمک دانشجویان، مبلغی را هم از رئیس دانشگاه گرفت. در نتیجه توانست جشن بسیار باشكوهی برگزار كند كه شهید مطهری در آن حضور داشت و سخنران بود. از دم در جنوبی دانشگاه تا سالن اجتماعات كناره‌های قرمز پهن كرده بودند و بیش از ۳۰۰ دانشجو لباس متحدالشكل پوشیده بودند كه روی بازویشان نوشته شده بود: سرویس امام زمان(ع).

🔸 طبق معمول سخنران شهید مطهری بود. شــریف واقفی به استاد مطهری گفته بود: «چون یكی از اساتید دانشكده ادبیات آمده و برای جشن تاج‌گذاری قصیده گفته است، من شاعری می‌خواهم كه در جشن حضرت صاحب قصیده بگوید». استاد مرا معرفی كردند كه: «فلانی هست و شعر نو می‌گوید». من آن زمان بیشتر به شاعر نوپرداز مشهور بودم. شعرهایی مثل «خاستگاه نور» و شعر مرحوم تختی، همگی نو و نیمایی بود. شــریف واقفی گفته بود: «شاعری می‌خواهم كه قصیده بسراید». استاد گفته بود: «قصیده هم می‌تواند بسراید. شـما اگر از قول من بگویید، قبول می‌كند» و تلفن مرا داده بود و ایشان به من زنگ زد و قول گرفت و بحمدالله شــعر معروف «خورشید پنهان» را گفتم كه مطلعش این است:

رخشنده خنده سحر از شرق شد پدید
رنگ سیاه شب ز رخ آسمان پرید

🔸 من در آن زمان بسیار جوان بودم، ولی چهره‌ام جوان‌تر نشان می‌داد. شریف واقفی به عمد آن استاد ادبیات را هم دعوت كرد. وقتی این شــعر را خواندم و پایین آمدم، آن شخص كه در ردیف جلو هم نشسته بود، نیم‌خیز شــد و تواضعی ابراز نمود و گفت: «احسنت، احسنت. قصیده تو یادآور قصاید فرخی و سیستانی و منوچهری بود، بسیار پخته و پخته». گفتم: «استاد اجازه بدهید یادآور شـعر ناصرخسرو علوی قبادیانی باشدم كه می‌گوید:

من آنم كه در پای خوكان نریزم
مر این گوهری درّ لفظ دری را»

🔸 صورت آن شخص قرمز شد و متوجه شد كه چه می‌گویم!

t.me/sharifdaily/5725

@sharifdaily