«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/6518
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/6518
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
@sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ اشک، اشک، اشک، رمز همیشگی میان عاشق و معشوق است در هجران؛ هجرانی که فاصله انداخته است میان آن دو. فاصلهای که گاه میان دو نقطه مکانی است و گاه میان دو زمان. میان حال و گذشته یا حال و حال. گاه گذشتهها هرگز نگذشتهاند و حال است که بعد آنی گذشته میشود. گذشتههایی که رنگ و بوی عشق دارند. رنگ و ہوی سلحشوری دارند. رنگ و بوی تازگی دارند. انگاری که هرگز نگذشتهاند و مدام و هر آن هستند.
🔸 گذشتههایی که حال شدهاند و دیگر در یادها و خاطره ها حک شدهاند. جا خوش کردهاند و حتی بخشی از وجود که نه تمام وجود شدهاند. همیشه هستند و سال به سال در ایامی دوباره خون تازهای می دود توی رگهایشان. انگاری این خون، خون به ناحق ریخته شده کسی است در میانه تاریخ که هرگز بنای خشک شدن ندارد. خونی که از دشت کربلا میجوشد و رگ و ریشه پیدا میکند در زمین و حیات میبخشد هستی را، کائنات را. گویا قلب کائنات شده است کربلای حسین. تپشهایش نبض وجود است و خونش آب حیات. همین ضربان است که شور میاندازد در خلق عالم. شوری که نوحه میشود. عزا میشود. ماتم میشود. میشود لباسهای مشکی بر تن. میشود پارچهها و کتیبههای سیاه بر درودیوار شهر. میشود داغ هجران.
🔸 میشود صدای ضجههای فراق که میپیچد در کوی و برزن. میپیچد در هزارتوهای تاریخ تا برسد به دشت کربلا. آن هنگام که مردی از تبار هاشمی در میانه گودالی از خون سوی آسمان لبخند میزند و خواهری بر بالای تلی جز زیبایی چیزی نمیبیند. سری از تن جدا میشود، غافل از اینکه قلب گنجینه اسرار است. قلب کانون انوار آسمانی است. قلب میماند و میشود قلب زمین. میشود کعبه دلهای عاشق. میشود میعادگاه مظلومان. میشود فانوس هدایت گمگشتگان راه. میشود کشتی نجات غوطهوران پهنه آب.
🔸 خواهر همه اینها را به خوبی میداند و میبیند. همگان صدای چکاچاک شمشیرها را میشنوند و او صدای بال ملائک را. مردمان آماج فرو ریختن تیرها را میبینند و او نزول باران رحمت ابدی و ازلی را. خلایق آتش و دود سربهفلککشیده خیمههای سوخته را میبینند و او شعشعه و لهیب عشق حسین را. زمینیان سرهای بریده بالای نیزه میبینند و او سایش سرهای شهدا بر عرش خدا را. او میبیند آینده و آیندگان را. او میبیند دشت کربلا را بعد از ۱۴۰۰ سال که چگونه میتپد و میدرخشد و فوج فوج انسان که رهسپار این دیار میشوند. او همه را میبیند و آن چیزی را که دیده است بر سر ظلم فریاد میکشد.
🔸 دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
t.me/sharifdaily/6530
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ اشک، اشک، اشک، رمز همیشگی میان عاشق و معشوق است در هجران؛ هجرانی که فاصله انداخته است میان آن دو. فاصلهای که گاه میان دو نقطه مکانی است و گاه میان دو زمان. میان حال و گذشته یا حال و حال. گاه گذشتهها هرگز نگذشتهاند و حال است که بعد آنی گذشته میشود. گذشتههایی که رنگ و بوی عشق دارند. رنگ و ہوی سلحشوری دارند. رنگ و بوی تازگی دارند. انگاری که هرگز نگذشتهاند و مدام و هر آن هستند.
🔸 گذشتههایی که حال شدهاند و دیگر در یادها و خاطره ها حک شدهاند. جا خوش کردهاند و حتی بخشی از وجود که نه تمام وجود شدهاند. همیشه هستند و سال به سال در ایامی دوباره خون تازهای می دود توی رگهایشان. انگاری این خون، خون به ناحق ریخته شده کسی است در میانه تاریخ که هرگز بنای خشک شدن ندارد. خونی که از دشت کربلا میجوشد و رگ و ریشه پیدا میکند در زمین و حیات میبخشد هستی را، کائنات را. گویا قلب کائنات شده است کربلای حسین. تپشهایش نبض وجود است و خونش آب حیات. همین ضربان است که شور میاندازد در خلق عالم. شوری که نوحه میشود. عزا میشود. ماتم میشود. میشود لباسهای مشکی بر تن. میشود پارچهها و کتیبههای سیاه بر درودیوار شهر. میشود داغ هجران.
🔸 میشود صدای ضجههای فراق که میپیچد در کوی و برزن. میپیچد در هزارتوهای تاریخ تا برسد به دشت کربلا. آن هنگام که مردی از تبار هاشمی در میانه گودالی از خون سوی آسمان لبخند میزند و خواهری بر بالای تلی جز زیبایی چیزی نمیبیند. سری از تن جدا میشود، غافل از اینکه قلب گنجینه اسرار است. قلب کانون انوار آسمانی است. قلب میماند و میشود قلب زمین. میشود کعبه دلهای عاشق. میشود میعادگاه مظلومان. میشود فانوس هدایت گمگشتگان راه. میشود کشتی نجات غوطهوران پهنه آب.
🔸 خواهر همه اینها را به خوبی میداند و میبیند. همگان صدای چکاچاک شمشیرها را میشنوند و او صدای بال ملائک را. مردمان آماج فرو ریختن تیرها را میبینند و او نزول باران رحمت ابدی و ازلی را. خلایق آتش و دود سربهفلککشیده خیمههای سوخته را میبینند و او شعشعه و لهیب عشق حسین را. زمینیان سرهای بریده بالای نیزه میبینند و او سایش سرهای شهدا بر عرش خدا را. او میبیند آینده و آیندگان را. او میبیند دشت کربلا را بعد از ۱۴۰۰ سال که چگونه میتپد و میدرخشد و فوج فوج انسان که رهسپار این دیار میشوند. او همه را میبیند و آن چیزی را که دیده است بر سر ظلم فریاد میکشد.
🔸 دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
t.me/sharifdaily/6530
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و…
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و…
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/8191
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/8191
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
@sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
@sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ اشک، اشک، اشک، رمز همیشگی میان عاشق و معشوق است در هجران؛ هجرانی که فاصله انداخته میان آن دو، فاصلهای که گاه میان دو نقطه مکانی است و گاه میان دو زمان، میان حال و گذشته یا حال و حال. گاه گذشتهها هرگز نگذشتهاند و حال است که بعد آنی گذشته میشود؛ گذشتههایی که رنگ و بوی عشق دارند، رنگ و ہوی سلحشوری دارند، رنگ و بوی تازگی دارند. انگاری که هرگز نگذشتهاند و مدام و هر آن هستند.
🔸 گذشتههایی که حال شده و دیگر در یادها و خاطره ها حک شدهاند، جا خوش کردهاند و حتی بخشی از وجود که نه تمام وجود شدهاند. همیشه هستند و سال به سال در ایامی دوباره خون تازهای می دود توی رگهایشان. انگاری این خون، خون به ناحق ریختهشده کسیست در میانه تاریخ که هرگز بنای خشک شدن ندارد. خونی که از دشت کربلا میجوشد و رگ و ریشه پیدا میکند در زمین و حیات میبخشد هستی را، کائنات را. گویا قلب کائنات شده است کربلای حسین. تپشهایش نبض وجود است و خونش آب حیات. همین ضربان است که شور میاندازد در خلق عالم. شوری که نوحه میشود، عزا میشود، ماتم میشود، میشود لباسهای مشکی بر تن، میشود پارچهها و کتیبههای سیاه بر درودیوار شهر، میشود داغ هجران.
🔸 میشود صدای ضجههای فراق که میپیچد در کوی و برزن، میپیچد در هزارتوهای تاریخ تا برسد به دشت کربلا. آن هنگام که مردی از تبار هاشمی در میانه گودالی از خون سوی آسمان لبخند میزند و خواهری بر بالای تلی جز زیبایی چیزی نمیبیند. سری از تن جدا میشود، غافل از اینکه قلب گنجینه اسرار است. قلب کانون انوار آسمانی است. قلب میماند و میشود قلب زمین، میشود کعبه دلهای عاشق، میشود میعادگاه مظلومان، میشود فانوس هدایت گمگشتگان راه، میشود کشتی نجات غوطهوران پهنه آب.
🔸 خواهر همه اینها را به خوبی میداند و میبیند. همگان صدای چکاچاک شمشیرها را میشنوند و او صدای بال ملائک را. مردمان آماج فرو ریختن تیرها را میبینند و او نزول باران رحمت ابدی و ازلی را. خلایق آتش و دود سربهفلککشیده خیمههای سوخته را میبینند و او شعشعه و لهیب عشق حسین را. زمینیان سرهای بریده بالای نیزه میبینند و او سایش سرهای شهدا بر عرش خدا را. او میبیند آینده و آیندگان را. او میبیند دشت کربلا را بعد از ۱۴۰۰ سال که چگونه میتپد و میدرخشد و فوج فوج انسان که رهسپار این دیار میشوند. او همه را میبیند و آن چیزی را که دیده است بر سر ظلم فریاد میکشد.
🔸 دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد، گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
t.me/sharifdaily/8205
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ اشک، اشک، اشک، رمز همیشگی میان عاشق و معشوق است در هجران؛ هجرانی که فاصله انداخته میان آن دو، فاصلهای که گاه میان دو نقطه مکانی است و گاه میان دو زمان، میان حال و گذشته یا حال و حال. گاه گذشتهها هرگز نگذشتهاند و حال است که بعد آنی گذشته میشود؛ گذشتههایی که رنگ و بوی عشق دارند، رنگ و ہوی سلحشوری دارند، رنگ و بوی تازگی دارند. انگاری که هرگز نگذشتهاند و مدام و هر آن هستند.
🔸 گذشتههایی که حال شده و دیگر در یادها و خاطره ها حک شدهاند، جا خوش کردهاند و حتی بخشی از وجود که نه تمام وجود شدهاند. همیشه هستند و سال به سال در ایامی دوباره خون تازهای می دود توی رگهایشان. انگاری این خون، خون به ناحق ریختهشده کسیست در میانه تاریخ که هرگز بنای خشک شدن ندارد. خونی که از دشت کربلا میجوشد و رگ و ریشه پیدا میکند در زمین و حیات میبخشد هستی را، کائنات را. گویا قلب کائنات شده است کربلای حسین. تپشهایش نبض وجود است و خونش آب حیات. همین ضربان است که شور میاندازد در خلق عالم. شوری که نوحه میشود، عزا میشود، ماتم میشود، میشود لباسهای مشکی بر تن، میشود پارچهها و کتیبههای سیاه بر درودیوار شهر، میشود داغ هجران.
🔸 میشود صدای ضجههای فراق که میپیچد در کوی و برزن، میپیچد در هزارتوهای تاریخ تا برسد به دشت کربلا. آن هنگام که مردی از تبار هاشمی در میانه گودالی از خون سوی آسمان لبخند میزند و خواهری بر بالای تلی جز زیبایی چیزی نمیبیند. سری از تن جدا میشود، غافل از اینکه قلب گنجینه اسرار است. قلب کانون انوار آسمانی است. قلب میماند و میشود قلب زمین، میشود کعبه دلهای عاشق، میشود میعادگاه مظلومان، میشود فانوس هدایت گمگشتگان راه، میشود کشتی نجات غوطهوران پهنه آب.
🔸 خواهر همه اینها را به خوبی میداند و میبیند. همگان صدای چکاچاک شمشیرها را میشنوند و او صدای بال ملائک را. مردمان آماج فرو ریختن تیرها را میبینند و او نزول باران رحمت ابدی و ازلی را. خلایق آتش و دود سربهفلککشیده خیمههای سوخته را میبینند و او شعشعه و لهیب عشق حسین را. زمینیان سرهای بریده بالای نیزه میبینند و او سایش سرهای شهدا بر عرش خدا را. او میبیند آینده و آیندگان را. او میبیند دشت کربلا را بعد از ۱۴۰۰ سال که چگونه میتپد و میدرخشد و فوج فوج انسان که رهسپار این دیار میشوند. او همه را میبیند و آن چیزی را که دیده است بر سر ظلم فریاد میکشد.
🔸 دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد، گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و اشک همان فریاد است.
t.me/sharifdaily/8205
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«قلب تپنده زمین»
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و…
#حامد_تأملی
❇️ دیگر اعتباری به حال و اکنون نیست. حال خیلی زود کهنه میشود، مگر آنکه از جنس گذشتهای اینچنینی باشد. گذشتهای زنده، ایستاده و ابدی. و اشک پیشکش سوختهدلانی است در پی وصل حال و گذشته. و اشک رمز ورود به آستان معشوق است. و…
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
@sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/10330
@sharifdaily
#حامد_تأملی
❇️ سالها قبل در همین ایام عزا جایی نوشتم: «مینیمالیسم برای شیعیان چندان تازگی ندارد. قرنهاست که به این طریق داستانها میسرایند و گرد هم میگریند.
عمو، آب، حرم، عطش.
همین هم برای شیعه چندین جلد رمان است.»
🔸 شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان کاستن درد و رنج واژههاست. واژهها اگر در لفافه اوزان و صناعات ادبی نپیچند، میپیچند دور گلوی مستمع، بغض میشوند و راه گلو را میگیرند و نفس را تنگ میکنند.
🔸 اگر بغضها نشکنند، عاقبتالامر هر شیعهای دقمرگی است. اشک راه فرار شیعه است از حصار واژهها. در فرهنگ واژگان نانوشته شیعه کنار برخی واژهها قطره اشکی کشیدهاند و خیلی از صفحاتش سرخ است. برای شیعه همه واژگان زمان و مکان دارند.
«تراب» میرود مکه، رکن یمانی، دیوار شکافته خانه خدا۔
«طناب» میرود مدینه، کوچههای بنیهاشم، پشت دیوار بقیع، غروب آفتاب.
«محراب» میرود مسجد کوفه، اذان صبح.
«آب» میرود علقمه، ظهر عاشورا.
«خضاب» میرود کربلا، قتلگاه، آنگاه که آسمان خون میگرید.
چه سری است در این «آب» که ترجیعبند واژگان شیعه شده است؟
«ششماهه، تیر سهشعبه، دل رباب»
🔸 کافیست ذهنت را آزاد بگذاری و بزنی به دل واژهها و گوشهای آرام آرام برای خودت اشک بریزی، ضجه بزنی و شاید هم بمیری. واژهها خود، تو را خواهند برد هرجا که لازم باشد؛
میان خیمهها،
کنار شط فرات،
در صفوف نماز ظهر،
روی تل زینبيه،
درون گودال قتلگاه.
🔸 حال انتخاب با توست که کدام واژهها را برگزینی و کدام داستان مینیمال را بسرایی.
اگر به من باشد، میگویم
«اسب، بیسوار، تنها، خیمهها».
t.me/sharifdaily/10330
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«داستانی مینیمال»
#حامد_تأملی
❇️ شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان…
#حامد_تأملی
❇️ شیعگی عجین شده است با این مینیمالیسم. برای شیعه، واژهها به تنهایی بار تمام غمهای عالم را به گرده میکشند و حاجت به هیچ ترکیببندی و جملهای نیست. اگر شاعران سالهای سال است که قصيدهها منظوم و ورقها سیاه کردهاند، نیتشان…