روزنامه شریف | Sharifdaily
Photo
«نه مرگ و نه زندگی»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ یک) شب قرعهکشی دل توی دلم نبود. نشسته بودم پای تلویزیون و خیره به گویها و دست اسطورهها که ببینم بالاخره ما را به کدام گروه مرگ یا زندگی وصل میکند. ثانیهها مثل سنگ روی سینه من و همه عشق فوتبالها در آن شب سنگینی میکردند و انگار بنای رد شدن نداشتند. فردایش توی مدرسه با بچهها که گپ میزدم، میگفتند شدت استرس، باعث سردردشان شده. کمچیزی نبود، بعد ۸ سال رفته بودیم جام جهانی و آن جمعهشب، شب تعیین گروهمان بود؛ گروهی که مسیرمان در جام را میساخت، گروهی که البته نه گروه مرگ شد، نه گروه زندگی.
🔸 دو) تمام آن پاییز و تابستان قبلش و زمستانِ بعدش را میدویدم. مثل بقیه بچهها. مثل همه آنهایی که همه این مسیر را قبل من دویده بودند یا قرار بود بعد من بدوند. آن روزها هر رتبهای که یک مهندسیِ دهانپرکن در یک دانشگاه دولتیِ تهران را برایم قطعی کند، راضیام میکرد. از هشت صبح تا دوی عصر توی مدرسه و از چهار عصر تا دهِ شب توی خانه، میدویدم. پشت میز و جلوی کتابهای تمامنشدنیِ تست، میدویدم. جمعهها هم وسط زیرزمین مدرسه، روی صندلیهای کهنه و لابهلای دویستنفر مثل خودم میدویدم. درس میخواندم و میدویدم. خواسته یا ناخواسته، خودم را انداخته بودم وسط چالشی که تمام وجودم را درگیر خودش کرده بود. با خودم، روحم، جسمم و مغزم مسابقه گذاشته بودم. میخواستم ببینم آخرش کجاست و تهِ تهِ اینهمه دویدن چه چیزی انتظارم را میکشد. حس میکردم علیام، وقتی داشت دور آن دریاچه میدوید و عرق میریخت. یا نمونه جدیدترش، نقی معمولی وقتی میخواست در دو روز خیلیکیلو وزن کم کند. اتفاقا پایتخت ۳ همان شبها پخش میشد. وقتی بعد از چهارده ساعت بودن توی مدرسه و خشک شدن مهرههای کمرم پشت نیمکتهای بدون انعطاف، میآمدم خانه و هفتسینِ روی میز را نگاه میکردم، نقی هم توی تلویزیون شروع میکرد به دویدن و آهنگ راکی روی تصویر دویدنش با آن کاور زردِ و کاپشن گرمِ ورزشی، پخش میشد.
🔸 سه) دوازده روز مانده به کنکور، بازیهایمان شروع شد. بازی اول یازدهونیمِ شب بود. فردایش باید کنکورِ نمیدانم کدامسال را برای خودم آزمون میدادم. قرار گذاشتم یک ساعت بیشتر بخوابم و بازی را از دست ندهم. بازی بزرگ اما فقط پنج روز تا کنکور فاصله داشت. ساعتش ولی خوب بود و من آن روزها معتقد بودم هیچ کنکوری از یک بازیِ ملیِ صددرصد تاریخی بزرگتر نیست. هنوز هم معتقدم. بازیِ ایران آرژانتین را بعد آزمون آزمایشی و مرور تستها و جمعبندی، دیدم و بعدش کمی اشک ریختم و آخرین قدمها را برداشتم تا برسیم به بازی سرنوشت؛ مسابقهای که بیست و سه و نیم ساعت پیش از کنکور آغاز میشد اما نمیشد از دستش داد.
🔸 چهار) هنوز آن نفس عمیقی که با دیدن آسمان صاف و آفتابیِ ظهر پنجشنبه، ۵ تیر ۱۳۹۳ کشیدم را به یاد دارم. خیال میکردم دیگر زمانِ علی و نقی بودن تمام شده، فکر میکردم حالا منم و یک دنیا آرامش و راحتی. تصورم شبیه همان آرمانشهری بود که خیلیها برای بعد کنکور وعدهاش میدهند. اما بعد چند ماه و چند روز، دوباره هم علی شدم، هم نقی؛ و رفتم توی دلِ چالش دیگری که مثل همه چالشهای قبل و بعدش، نه مرگ بود و نه زندگی. درست مثل گروه تیم ملی در جام جهانی۲۰۱۴ و درست مثل کنکور و درست مثل قبول شدن یا نشدن در شریف.
t.me/sharifdaily/7993
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ یک) شب قرعهکشی دل توی دلم نبود. نشسته بودم پای تلویزیون و خیره به گویها و دست اسطورهها که ببینم بالاخره ما را به کدام گروه مرگ یا زندگی وصل میکند. ثانیهها مثل سنگ روی سینه من و همه عشق فوتبالها در آن شب سنگینی میکردند و انگار بنای رد شدن نداشتند. فردایش توی مدرسه با بچهها که گپ میزدم، میگفتند شدت استرس، باعث سردردشان شده. کمچیزی نبود، بعد ۸ سال رفته بودیم جام جهانی و آن جمعهشب، شب تعیین گروهمان بود؛ گروهی که مسیرمان در جام را میساخت، گروهی که البته نه گروه مرگ شد، نه گروه زندگی.
🔸 دو) تمام آن پاییز و تابستان قبلش و زمستانِ بعدش را میدویدم. مثل بقیه بچهها. مثل همه آنهایی که همه این مسیر را قبل من دویده بودند یا قرار بود بعد من بدوند. آن روزها هر رتبهای که یک مهندسیِ دهانپرکن در یک دانشگاه دولتیِ تهران را برایم قطعی کند، راضیام میکرد. از هشت صبح تا دوی عصر توی مدرسه و از چهار عصر تا دهِ شب توی خانه، میدویدم. پشت میز و جلوی کتابهای تمامنشدنیِ تست، میدویدم. جمعهها هم وسط زیرزمین مدرسه، روی صندلیهای کهنه و لابهلای دویستنفر مثل خودم میدویدم. درس میخواندم و میدویدم. خواسته یا ناخواسته، خودم را انداخته بودم وسط چالشی که تمام وجودم را درگیر خودش کرده بود. با خودم، روحم، جسمم و مغزم مسابقه گذاشته بودم. میخواستم ببینم آخرش کجاست و تهِ تهِ اینهمه دویدن چه چیزی انتظارم را میکشد. حس میکردم علیام، وقتی داشت دور آن دریاچه میدوید و عرق میریخت. یا نمونه جدیدترش، نقی معمولی وقتی میخواست در دو روز خیلیکیلو وزن کم کند. اتفاقا پایتخت ۳ همان شبها پخش میشد. وقتی بعد از چهارده ساعت بودن توی مدرسه و خشک شدن مهرههای کمرم پشت نیمکتهای بدون انعطاف، میآمدم خانه و هفتسینِ روی میز را نگاه میکردم، نقی هم توی تلویزیون شروع میکرد به دویدن و آهنگ راکی روی تصویر دویدنش با آن کاور زردِ و کاپشن گرمِ ورزشی، پخش میشد.
🔸 سه) دوازده روز مانده به کنکور، بازیهایمان شروع شد. بازی اول یازدهونیمِ شب بود. فردایش باید کنکورِ نمیدانم کدامسال را برای خودم آزمون میدادم. قرار گذاشتم یک ساعت بیشتر بخوابم و بازی را از دست ندهم. بازی بزرگ اما فقط پنج روز تا کنکور فاصله داشت. ساعتش ولی خوب بود و من آن روزها معتقد بودم هیچ کنکوری از یک بازیِ ملیِ صددرصد تاریخی بزرگتر نیست. هنوز هم معتقدم. بازیِ ایران آرژانتین را بعد آزمون آزمایشی و مرور تستها و جمعبندی، دیدم و بعدش کمی اشک ریختم و آخرین قدمها را برداشتم تا برسیم به بازی سرنوشت؛ مسابقهای که بیست و سه و نیم ساعت پیش از کنکور آغاز میشد اما نمیشد از دستش داد.
🔸 چهار) هنوز آن نفس عمیقی که با دیدن آسمان صاف و آفتابیِ ظهر پنجشنبه، ۵ تیر ۱۳۹۳ کشیدم را به یاد دارم. خیال میکردم دیگر زمانِ علی و نقی بودن تمام شده، فکر میکردم حالا منم و یک دنیا آرامش و راحتی. تصورم شبیه همان آرمانشهری بود که خیلیها برای بعد کنکور وعدهاش میدهند. اما بعد چند ماه و چند روز، دوباره هم علی شدم، هم نقی؛ و رفتم توی دلِ چالش دیگری که مثل همه چالشهای قبل و بعدش، نه مرگ بود و نه زندگی. درست مثل گروه تیم ملی در جام جهانی۲۰۱۴ و درست مثل کنکور و درست مثل قبول شدن یا نشدن در شریف.
t.me/sharifdaily/7993
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«۲۵۰ دقیقه تا دانشگاه»
#عکس_و_مکث
❇️ برگزاری کنکور سراسری ۱۴۰۰ (گروه ریاضی) در دانشگاه
🔸 پنجشنبه، ۱۰ تیر ۱۴۰۰
📷 عکسها از توییتر danial shaigan
@sharifdaily
#عکس_و_مکث
❇️ برگزاری کنکور سراسری ۱۴۰۰ (گروه ریاضی) در دانشگاه
🔸 پنجشنبه، ۱۰ تیر ۱۴۰۰
📷 عکسها از توییتر danial shaigan
@sharifdaily
«لطفا دور زدن را آزاد بگذارید!»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت #تغییر_رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ هدایت تحصیلیِ مدرسهای و در میانه بندهای اجتماعی و فرهنگی محکمی که بر پای «انتخاب رشته آزادانه» در مقطع متوسطه بسته شده، یک ضرورت است.
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت #تغییر_رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ هدایت تحصیلیِ مدرسهای و در میانه بندهای اجتماعی و فرهنگی محکمی که بر پای «انتخاب رشته آزادانه» در مقطع متوسطه بسته شده، یک ضرورت است.
@sharifdaily
«لطفا دور زدن را آزاد بگذارید!»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ یک) آزمون «هالند» میگفت تیپ شخصیتیام «هنری» است. سروگوشِ خودم هم بیشتر از حد و مشتق و انتگرال، برای هنر و ادبیات و روزنامهنگاری میجنبید. اما خب مسیر زندگی همیشه منطبق بر خواستههای لحظهایِ ما نیست و چند اتفاق، من را در رشته ریاضی-فیزیک نگه داشت و بعد هم کنکور و شریف. کمی که با دانشگاه سروکله زدم و در گوشهکنارهای شریف چرخیدم، فهمیدم که من تنها «هنری»ِ شریف نیستم و خیلی از آنهایی که اینجا هستند، برای مهندسی ساخته نشدهاند اما واقعیت، جبر جامعه، فشار خانوادگی یا چیزهایی از این دست، زلفشان را به شریف گره زده. ما، بخش غیرقابل انکاری از جامعه شریف بودیم.
🔸 دو) آموزش و پرورشِ ما از «هدایت تحصیلی» حرف میزند اما شجاعت یا توانمندیِ اجرای تمام و کمالش را ندارد. هنوز سازوکار انتخاب رشته در بخش قابل توجهی از دبیرستانهای ما، طبقاتی است با یک الگوریتم همیشگی: بچهدرسخوانها ریاضی یا تجربی، شاگردتنبلها انسانی، خیلی تنبلها هنر و هرچه ماند، فنی-حرفهای و کارودانش و اینجور چیزها. هنوز دانشآموزی که معدلش در پایان متوسطه اول بالای ۱۹.۵ باشد، باید برود ریاضی یا تجربی و اگر نرود، باید فشار سنگین سرزنشها و نگاههای دیگران را تحمل کند. هنوز در ناخودآگاه مردم ما، «انسانی» مال بچهتنبلهاست و کسی که نتواند دکتر یا مهندس شود، آن را انتخاب میکند. هنر که دیگر بماند.
🔸 سه) وقتی آموزشوپرورش نتواند فرآیند هدایت تحصیلی را در دوره متوسطه دوم صادقانه اجرا کند، بخواهیم یا نخواهیم «هدایت تحصیلی» شیفت میشود به مقطع بالاتر. وضعیت امروز دانشگاهها و شکلگیری موج تغییر رشته در کارشناسی ارشد، مطلوب نیست اما مولودِ ناخواسته مجموعهای از سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و آموزشی است که هدایت تحصیلی در دوره دانشآموزی را تبدیل به یک تعارف میکند. سیاستگذاران این عرصه کشور اما شیپور را از سرِ گشادش دست گرفتهاند. ممنوعیت تغییر رشته در مقطع ارشد، آخرین اقدامِ سیاستی در این مسیر است که علیالقاعده باید پس از اصلاح ساختارِ هدایت تحصیلی در آموزش و پرورش اتخاذ شود، نه اولین اقدام.
🔸 چهار) نشر آرما یک کتاب دارد به نام «جنبش ناراضیان». این کتاب را دو شریفیِ قدیمی نوشتهاند. پژوهشی ارزشمند است در بابِ بررسیِ ابعاد مختلف موج مهاجرت نخبگانِ فنی-مهندسی به علوم انسانی. هرکسی میخواهد برای آموزش عالی کشور سیاستگذاری کند، باید این کتاب و کتابهای مشابهش را دست بگیرد و قصه آدمهای تغییر مسیر داده را بخواند. تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت تغییر رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ هدایت تحصیلیِ مدرسهای و در میانه بندهای اجتماعی و فرهنگی محکمی که بر پای «انتخاب رشته آزادانه» در مقطع متوسطه بسته شده، یک ضرورت است.
🔸 هروقت نتیجه آزمون هالندِ دانشآموزان تأثیری جدی و معنادار در هدایت تحصیلیشان پیدا کرد و هروقت تابلوهای راهنمای اولِ جاده استاندارد شد، میشود از بستنِ دوربرگردانهای وسط مسیر صحبت کرد.
t.me/sharifdaily/8048
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ یک) آزمون «هالند» میگفت تیپ شخصیتیام «هنری» است. سروگوشِ خودم هم بیشتر از حد و مشتق و انتگرال، برای هنر و ادبیات و روزنامهنگاری میجنبید. اما خب مسیر زندگی همیشه منطبق بر خواستههای لحظهایِ ما نیست و چند اتفاق، من را در رشته ریاضی-فیزیک نگه داشت و بعد هم کنکور و شریف. کمی که با دانشگاه سروکله زدم و در گوشهکنارهای شریف چرخیدم، فهمیدم که من تنها «هنری»ِ شریف نیستم و خیلی از آنهایی که اینجا هستند، برای مهندسی ساخته نشدهاند اما واقعیت، جبر جامعه، فشار خانوادگی یا چیزهایی از این دست، زلفشان را به شریف گره زده. ما، بخش غیرقابل انکاری از جامعه شریف بودیم.
🔸 دو) آموزش و پرورشِ ما از «هدایت تحصیلی» حرف میزند اما شجاعت یا توانمندیِ اجرای تمام و کمالش را ندارد. هنوز سازوکار انتخاب رشته در بخش قابل توجهی از دبیرستانهای ما، طبقاتی است با یک الگوریتم همیشگی: بچهدرسخوانها ریاضی یا تجربی، شاگردتنبلها انسانی، خیلی تنبلها هنر و هرچه ماند، فنی-حرفهای و کارودانش و اینجور چیزها. هنوز دانشآموزی که معدلش در پایان متوسطه اول بالای ۱۹.۵ باشد، باید برود ریاضی یا تجربی و اگر نرود، باید فشار سنگین سرزنشها و نگاههای دیگران را تحمل کند. هنوز در ناخودآگاه مردم ما، «انسانی» مال بچهتنبلهاست و کسی که نتواند دکتر یا مهندس شود، آن را انتخاب میکند. هنر که دیگر بماند.
🔸 سه) وقتی آموزشوپرورش نتواند فرآیند هدایت تحصیلی را در دوره متوسطه دوم صادقانه اجرا کند، بخواهیم یا نخواهیم «هدایت تحصیلی» شیفت میشود به مقطع بالاتر. وضعیت امروز دانشگاهها و شکلگیری موج تغییر رشته در کارشناسی ارشد، مطلوب نیست اما مولودِ ناخواسته مجموعهای از سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و آموزشی است که هدایت تحصیلی در دوره دانشآموزی را تبدیل به یک تعارف میکند. سیاستگذاران این عرصه کشور اما شیپور را از سرِ گشادش دست گرفتهاند. ممنوعیت تغییر رشته در مقطع ارشد، آخرین اقدامِ سیاستی در این مسیر است که علیالقاعده باید پس از اصلاح ساختارِ هدایت تحصیلی در آموزش و پرورش اتخاذ شود، نه اولین اقدام.
🔸 چهار) نشر آرما یک کتاب دارد به نام «جنبش ناراضیان». این کتاب را دو شریفیِ قدیمی نوشتهاند. پژوهشی ارزشمند است در بابِ بررسیِ ابعاد مختلف موج مهاجرت نخبگانِ فنی-مهندسی به علوم انسانی. هرکسی میخواهد برای آموزش عالی کشور سیاستگذاری کند، باید این کتاب و کتابهای مشابهش را دست بگیرد و قصه آدمهای تغییر مسیر داده را بخواند. تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت تغییر رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ هدایت تحصیلیِ مدرسهای و در میانه بندهای اجتماعی و فرهنگی محکمی که بر پای «انتخاب رشته آزادانه» در مقطع متوسطه بسته شده، یک ضرورت است.
🔸 هروقت نتیجه آزمون هالندِ دانشآموزان تأثیری جدی و معنادار در هدایت تحصیلیشان پیدا کرد و هروقت تابلوهای راهنمای اولِ جاده استاندارد شد، میشود از بستنِ دوربرگردانهای وسط مسیر صحبت کرد.
t.me/sharifdaily/8048
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«لطفا دور زدن را آزاد بگذارید!»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت #تغییر_رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ…
#محمدصالح_سلطانی
❇️ تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت #تغییر_رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ…
«معمای انتخاب کارکرد»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ این روزها همهجا صحبت «انتخاب رشته» است. دانشآموز تازهکنکورداده، مثلِ ماهی در تورِ موسسهها و همایشها و سخنرانیها میافتد و برای پیدا کردن رشته ایدهآل تلاش میکند، بلکه بتواند آیندهاش را روی پیِ محکمی از یک رشته جذاب، آیندهدار و پولساز بنا کند. این روی عیانِ ماجراست. چیزی که همه به آن میپردازند و برایش نقشه میکشند. این روزها اما باید همهجا صحبت از «انتخاب کارکرد» هم باشد که نیست. دانشگاه، نوکِ کوهِ یخِ داشتههایش را در سبدِ رشته به دانشجو عرضه میکند و مابقی را در ظرفِ دیگری که من اسمش را میگذارم «کارکرد». دانشگاه برای هرکس کارکردی دارد؛ کارکردی نه به اندازه نامش گویا و نه به اندازه آوازهاش خواستنی. کارکرد دانشگاه هم مثل رشته انتخابی است و به خودِ دانشجو بستگی دارد، نه هیچکس دیگر.
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ این روزها همهجا صحبت «انتخاب رشته» است. دانشآموز تازهکنکورداده، مثلِ ماهی در تورِ موسسهها و همایشها و سخنرانیها میافتد و برای پیدا کردن رشته ایدهآل تلاش میکند، بلکه بتواند آیندهاش را روی پیِ محکمی از یک رشته جذاب، آیندهدار و پولساز بنا کند. این روی عیانِ ماجراست. چیزی که همه به آن میپردازند و برایش نقشه میکشند. این روزها اما باید همهجا صحبت از «انتخاب کارکرد» هم باشد که نیست. دانشگاه، نوکِ کوهِ یخِ داشتههایش را در سبدِ رشته به دانشجو عرضه میکند و مابقی را در ظرفِ دیگری که من اسمش را میگذارم «کارکرد». دانشگاه برای هرکس کارکردی دارد؛ کارکردی نه به اندازه نامش گویا و نه به اندازه آوازهاش خواستنی. کارکرد دانشگاه هم مثل رشته انتخابی است و به خودِ دانشجو بستگی دارد، نه هیچکس دیگر.
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
ویژهنامه_معرفی_رشتههای_دانشگاهی.pdf
«معمای انتخاب کارکرد»
#محمدصالح_سلطانی
🔸 دانشگاه برای بعضیها «مدرسه» است؛ میآیند، سرِ کلاس مینشینند، امتحان میدهند، نمره میگیرند و میروند. بی آنکه نگاهی به اطرافشان بیندازند و بی آنکه کاری فراتر از خواندن و نوشتن و پروژه تحویلدادن بکنند. همهچیزِ دانشگاه برای آنها در درس خلاصه میشود. انگار دانشگاه یک دبیرستانِ بزرگتر است که به جای معلم استاد دارد و البته ناظم هم ندارد. اینها در نهایت از دانشگاه به پاس اینهمه سال دویدن و درس خواندن مدرکی میگیرند و میروند تا دبیرستان بزرگتری را در داخل یا خارج کشور تجربه کنند.
🔸 دانشگاه برای بعضی دیگر «فرودگاه» است؛ یک پایانه بارگیریِ مسافر به سمتِ غربِ آرزوها. اینها مسافران موقتی هستند که تمامِ آنچه در دانشگاه انجام میدهند را با رویای «ادمیشن» همجهت میکنند. درس میخوانند، پروژه میگیرند، دستیار آموزشی میشوند و خلاصه همهکار میکنند تا صفحات رزومهشان پروپیمانتر شود. در اولین فرصت و با اولین پرواز هم راهشان را میکشند و میروند. انگار که نه کسی آمده و نه کسی رفته.
🔸 برای گروه دیگری دانشگاه «خانه» است؛ شبوروزشان را در همین مکان به هم میدوزند، با کارهای فوقبرنامه، مسئولیت اجرایی در رویدادهای علمی و هر چیزی که ابعاد بیشتری به دانشگاهآمدنشان بدهد. تلاش میکنند و وقت میگذارند و با همه موانع میجنگند، چون به دانشگاه عشق میورزند. گفتم عشق؟ آنها همینجا و لابهلای همین میز و صندلیها عاشق هم میشوند و با کسی شبیه خود زیستِ دانشجوییشان را تکثیر میکنند. دانشگاه برای این گروه همه چیز است و هیچ وقت از آن خارج نمیشوند، چون آنها دانشگاه را زندگی میکنند.
🔸 عدهای اما دانشگاه را یک «حزب» میبینند؛ جایی برای درس و مشقِ اجتماعی، مکانی برای دیده شدن و کنشگری فعال در فضای سیاسی. شیفته این هستند که فلان مقام سیاسی را به دانشگاه بیاورند و یک نشست پرشور برگزار کنند و به قول خودشان دانشگاه را بتّرکانند. از بحث کردن با این و آن لذت میبرند و حتی در وقتهای تعطیلی دانشگاه با بحث و گفتگوی مجازی خودشان را شارژ میکنند. آخر کارشان هم ختم میشود به یک حزب یا باند یا دسته یا جریان و چند سال بعد در قامت یک معاون، مشاور، نماینده، وزیر یا گاهی هم زندانی و مجرم به یادشان میآوریم و از دیدن جایگاه غریب دوستان قدیمیمان آهی میکشیم که نمیدانیم آه حسرت است یا آه تاسف!
🔸 برای گروهی دیگر اما دانشگاه «دوربرگردان» است. خیلی زود میفهمند که راه را اشتباهی آمدهاند و این دانشگاه جای آنها نیست. از آن به بعد مدام دنده عوض میکنند، فرمان میگیرند و کلاچ-ترمز میکنند تا راهی باز شود و بتوانند مسیرِ آمده را به سویِ مسیرِ رویایی دور بزنند. بعضیهایشان بر میگردند و از اول کنکور میدهند، بعضی دیگر راه تازهای را از ارشد و دکترا آغاز میکنند و بعضی دیگر به هر زحمتی هست تحصیلشان را تمام میکنند تا بروند سراغ کار و زندگی دیگری که دوستش دارند.
🔸 عدهای هم هستد که دانشگاه را «ایستگاه» میبینند؛ جایی که باید گاهی بیایند و در آن اعلام وجود بکنند و بروند. آنها خیلی زودتر از آنکه دانشگاه چیزی یادشان بدهد، برنامه زندگیشان را ریختهاند و پشت دیوارهای دانشگاه دارند آن برنامه را جلو میبرند. این روزها اما هرکسی به «مدرک» نیاز دارد و آنها هم گاهی به دانشگاه ابراز وجود میکنند و جلسات اول و آخر کلاسها را حاضر میشوند که مدرک از دست نرود. همین و نه بیشتر.
🔸 دانشگاه برای بعضیها هم «کانال» است؛ جایی برای ایجاد ارتباط و تشکیل شبکه انسانی و رفیق شدن با آدمهای جورواجور. برای آنها سرمایه نه پول و سکه، که شمارهتلفن و آدرس ایمیل است. آنها این ارتباطات را مثل تکههای ارزشمند طلا با حوصله از روی زمینِ دانشگاه جمع میکنند و کمکم به کار میگیرند. بعد از دانشگاه آنها آدمهای موفقی میشوند یا دستکم موفق به نظر میرسند، چون همیشه کارتهایی دارند که میدانی به بازی زندگی نیاوردهاند و همیشه چیزهایی برای غافلگیرکردن خود و دیگران در چنته خواهند داشت.
🔸 انتخاب کارکرد از آن کارهایی است که اگر انجام نشود، خیلی زود خودش جلو میآید، گریبان دانشجوی ورودی را میگیرد و به سمت یک مسیر میکشاندش؛ خواسته یا ناخواسته. دانشگاه به هر دانشجوی ورودیاش یک یا دو رشته هدیه میدهد و یک یا چند کارکرد. برای انتخاب رشته، مشاور زیاد است. مشاوران انتخاب کارکرد اما زیر پوست دانشگاهاند؛ گاهی توی کتابخانه، گاهی وسط ازدحام یک برنامهی شلوغ، گاهی روی چمنها، گاهی نشسته در شریفپلاس، گاهی مشغول فاتحهخواندن برای شهدا در صحن مسجد و گاهی در حال پیمودن شمال به جنوب دانشگاه، با کولهای سنگین روی دوش.
t.me/sharifdaily/8146
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
🔸 دانشگاه برای بعضیها «مدرسه» است؛ میآیند، سرِ کلاس مینشینند، امتحان میدهند، نمره میگیرند و میروند. بی آنکه نگاهی به اطرافشان بیندازند و بی آنکه کاری فراتر از خواندن و نوشتن و پروژه تحویلدادن بکنند. همهچیزِ دانشگاه برای آنها در درس خلاصه میشود. انگار دانشگاه یک دبیرستانِ بزرگتر است که به جای معلم استاد دارد و البته ناظم هم ندارد. اینها در نهایت از دانشگاه به پاس اینهمه سال دویدن و درس خواندن مدرکی میگیرند و میروند تا دبیرستان بزرگتری را در داخل یا خارج کشور تجربه کنند.
🔸 دانشگاه برای بعضی دیگر «فرودگاه» است؛ یک پایانه بارگیریِ مسافر به سمتِ غربِ آرزوها. اینها مسافران موقتی هستند که تمامِ آنچه در دانشگاه انجام میدهند را با رویای «ادمیشن» همجهت میکنند. درس میخوانند، پروژه میگیرند، دستیار آموزشی میشوند و خلاصه همهکار میکنند تا صفحات رزومهشان پروپیمانتر شود. در اولین فرصت و با اولین پرواز هم راهشان را میکشند و میروند. انگار که نه کسی آمده و نه کسی رفته.
🔸 برای گروه دیگری دانشگاه «خانه» است؛ شبوروزشان را در همین مکان به هم میدوزند، با کارهای فوقبرنامه، مسئولیت اجرایی در رویدادهای علمی و هر چیزی که ابعاد بیشتری به دانشگاهآمدنشان بدهد. تلاش میکنند و وقت میگذارند و با همه موانع میجنگند، چون به دانشگاه عشق میورزند. گفتم عشق؟ آنها همینجا و لابهلای همین میز و صندلیها عاشق هم میشوند و با کسی شبیه خود زیستِ دانشجوییشان را تکثیر میکنند. دانشگاه برای این گروه همه چیز است و هیچ وقت از آن خارج نمیشوند، چون آنها دانشگاه را زندگی میکنند.
🔸 عدهای اما دانشگاه را یک «حزب» میبینند؛ جایی برای درس و مشقِ اجتماعی، مکانی برای دیده شدن و کنشگری فعال در فضای سیاسی. شیفته این هستند که فلان مقام سیاسی را به دانشگاه بیاورند و یک نشست پرشور برگزار کنند و به قول خودشان دانشگاه را بتّرکانند. از بحث کردن با این و آن لذت میبرند و حتی در وقتهای تعطیلی دانشگاه با بحث و گفتگوی مجازی خودشان را شارژ میکنند. آخر کارشان هم ختم میشود به یک حزب یا باند یا دسته یا جریان و چند سال بعد در قامت یک معاون، مشاور، نماینده، وزیر یا گاهی هم زندانی و مجرم به یادشان میآوریم و از دیدن جایگاه غریب دوستان قدیمیمان آهی میکشیم که نمیدانیم آه حسرت است یا آه تاسف!
🔸 برای گروهی دیگر اما دانشگاه «دوربرگردان» است. خیلی زود میفهمند که راه را اشتباهی آمدهاند و این دانشگاه جای آنها نیست. از آن به بعد مدام دنده عوض میکنند، فرمان میگیرند و کلاچ-ترمز میکنند تا راهی باز شود و بتوانند مسیرِ آمده را به سویِ مسیرِ رویایی دور بزنند. بعضیهایشان بر میگردند و از اول کنکور میدهند، بعضی دیگر راه تازهای را از ارشد و دکترا آغاز میکنند و بعضی دیگر به هر زحمتی هست تحصیلشان را تمام میکنند تا بروند سراغ کار و زندگی دیگری که دوستش دارند.
🔸 عدهای هم هستد که دانشگاه را «ایستگاه» میبینند؛ جایی که باید گاهی بیایند و در آن اعلام وجود بکنند و بروند. آنها خیلی زودتر از آنکه دانشگاه چیزی یادشان بدهد، برنامه زندگیشان را ریختهاند و پشت دیوارهای دانشگاه دارند آن برنامه را جلو میبرند. این روزها اما هرکسی به «مدرک» نیاز دارد و آنها هم گاهی به دانشگاه ابراز وجود میکنند و جلسات اول و آخر کلاسها را حاضر میشوند که مدرک از دست نرود. همین و نه بیشتر.
🔸 دانشگاه برای بعضیها هم «کانال» است؛ جایی برای ایجاد ارتباط و تشکیل شبکه انسانی و رفیق شدن با آدمهای جورواجور. برای آنها سرمایه نه پول و سکه، که شمارهتلفن و آدرس ایمیل است. آنها این ارتباطات را مثل تکههای ارزشمند طلا با حوصله از روی زمینِ دانشگاه جمع میکنند و کمکم به کار میگیرند. بعد از دانشگاه آنها آدمهای موفقی میشوند یا دستکم موفق به نظر میرسند، چون همیشه کارتهایی دارند که میدانی به بازی زندگی نیاوردهاند و همیشه چیزهایی برای غافلگیرکردن خود و دیگران در چنته خواهند داشت.
🔸 انتخاب کارکرد از آن کارهایی است که اگر انجام نشود، خیلی زود خودش جلو میآید، گریبان دانشجوی ورودی را میگیرد و به سمت یک مسیر میکشاندش؛ خواسته یا ناخواسته. دانشگاه به هر دانشجوی ورودیاش یک یا دو رشته هدیه میدهد و یک یا چند کارکرد. برای انتخاب رشته، مشاور زیاد است. مشاوران انتخاب کارکرد اما زیر پوست دانشگاهاند؛ گاهی توی کتابخانه، گاهی وسط ازدحام یک برنامهی شلوغ، گاهی روی چمنها، گاهی نشسته در شریفپلاس، گاهی مشغول فاتحهخواندن برای شهدا در صحن مسجد و گاهی در حال پیمودن شمال به جنوب دانشگاه، با کولهای سنگین روی دوش.
t.me/sharifdaily/8146
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«معمای انتخاب کارکرد»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ این روزها همهجا صحبت «انتخاب رشته» است. دانشآموز تازهکنکورداده، مثلِ ماهی در تورِ موسسهها و همایشها و سخنرانیها میافتد و برای پیدا کردن رشته ایدهآل تلاش میکند، بلکه بتواند آیندهاش را روی پیِ محکمی از یک…
#محمدصالح_سلطانی
❇️ این روزها همهجا صحبت «انتخاب رشته» است. دانشآموز تازهکنکورداده، مثلِ ماهی در تورِ موسسهها و همایشها و سخنرانیها میافتد و برای پیدا کردن رشته ایدهآل تلاش میکند، بلکه بتواند آیندهاش را روی پیِ محکمی از یک…
«۷ مقام برای شریفیها در روز نخست اختتامیه تیتر ۱۲»
❇️ در نخستین روز برگزاری اختتامیه دوازدهمین جشنواره سراسری رسانه و نشریات دانشجویی «تیتر ۱۲»، شریفیها یک مقام نخست، یک مقام دوم، سه رتبه سوم و دو عنوان شایسته تقدیر را به خود اختصاص دادند.
🔸 در بخش #مصاحبه، «نمیخواستم صحنه را ترک کنم»، اثر #مریم_زارع_مهذبیه از #خبرنامه رتبه اول را به خود اختصاص داد و «۸۸ درسهای زیادی برای ما داشت»، اثر #محمدصالح_سلطانی از #روزنامه_شریف به مقام دوم بسنده کرد. #عارف_روشن هم در بخش #گرافیک_و_صفحهآرایی رتبه سوم مشترک را برای #خبرنامه بدست آورد.
🔸 در بخش #مقاله_اقتصادی، «فقیر بودن» اثر #مجتبی_نظری_امینه از #داد به مقام سوم رسید. همچنین در بخش #مقاله_ادبی، «آخ زبان فارسیام سوخت» اثر #علی_محمدی_دینانی از #ایوان همین مقام را کسب کرد.
🔸 «در جستوجوی اعتبار پروانهها» اثر #محمدصالح_سلطانی از #صدف در بخش #مقاله_فرهنگی و «نوری بر دخمه به اصطلاح خودسرها» اثر #حنیف_حضرتی در بخش #سرمقاله_و_یادداشت شایسته تقدیر شناخته شدند.
🔸 روز دوم اختتامیه تیتر ۱۲ برای معرفی نشریات برتر فردا از ساعت ۹ تا ۱۳ برگزار میشود که از طریق صفحه اینستاگرام و آپارات جشنواره میتوانید آن را دنبال کنید.
@sharifdaily
❇️ در نخستین روز برگزاری اختتامیه دوازدهمین جشنواره سراسری رسانه و نشریات دانشجویی «تیتر ۱۲»، شریفیها یک مقام نخست، یک مقام دوم، سه رتبه سوم و دو عنوان شایسته تقدیر را به خود اختصاص دادند.
🔸 در بخش #مصاحبه، «نمیخواستم صحنه را ترک کنم»، اثر #مریم_زارع_مهذبیه از #خبرنامه رتبه اول را به خود اختصاص داد و «۸۸ درسهای زیادی برای ما داشت»، اثر #محمدصالح_سلطانی از #روزنامه_شریف به مقام دوم بسنده کرد. #عارف_روشن هم در بخش #گرافیک_و_صفحهآرایی رتبه سوم مشترک را برای #خبرنامه بدست آورد.
🔸 در بخش #مقاله_اقتصادی، «فقیر بودن» اثر #مجتبی_نظری_امینه از #داد به مقام سوم رسید. همچنین در بخش #مقاله_ادبی، «آخ زبان فارسیام سوخت» اثر #علی_محمدی_دینانی از #ایوان همین مقام را کسب کرد.
🔸 «در جستوجوی اعتبار پروانهها» اثر #محمدصالح_سلطانی از #صدف در بخش #مقاله_فرهنگی و «نوری بر دخمه به اصطلاح خودسرها» اثر #حنیف_حضرتی در بخش #سرمقاله_و_یادداشت شایسته تقدیر شناخته شدند.
🔸 روز دوم اختتامیه تیتر ۱۲ برای معرفی نشریات برتر فردا از ساعت ۹ تا ۱۳ برگزار میشود که از طریق صفحه اینستاگرام و آپارات جشنواره میتوانید آن را دنبال کنید.
@sharifdaily
ایسنا
آثار برگزیده جشنواره نشریات دانشجویی معرفی شدند
در نخستین روز از برگزاری اختتامیه جشنواره «تیتر ۱۲» برگزیدگان بخش «آثار برگزیده» این جشنواره از دانشگاه های دو وزارت خانه علوم و بهداشت معرفی شدند.
Sharif Daily 847 (1 Bahman 1398).pdf
1.2 MB
▪️شماره ۸۴۷ روزنامه شریف (ویژهنامه جانباختگان #هواپیمای_اوکراینی)
◀️ دغدغهای به نام ایران/ خاطراتی از امیر اشرفی حبیبآبادی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ آخرین عکست در هواپیما/ برای ایمان آقابالی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ از مکانیک تا حقوق وکالت/ مختصری از سرگذشت زندهیاد فائزه فلسفی به نقل از یکی از دوستان و همشاگردیهای سابقش (#پرونده/ ص ۲)
◀️ زهرای ۲۵ ساله من/ برای زهرا حسنی سعدی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ باهوش و فعال/ به یاد مهدی اسحاقیان (#پرونده/ ص ۳)
◀️ مردم دوست دارند در کنار افرادی مثل او باشند/ متن ترجمهشده پروفسور کارل هاوس، استاد منصور اثنیعشری اصفهانی در دانشگاه واترلو کانادا برای همسر او
◀️ یار غاری که تنهایی رفت/ برای آرش پورضرابی (#پرونده/ ص ۳)
◀️ دنیایی که وفا نداشت/ مروری کوتاه بر اتفاقات دو هفته گذشته (گزارش/ ص ۴)
◀️ رویای امن/ #یادداشت (#محمدصالح_سلطانی/ ص ۴)
◀️ فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت/ #یادداشت (#حسین_شاهرخی/ ص ۴)
@sharifdaily
◀️ دغدغهای به نام ایران/ خاطراتی از امیر اشرفی حبیبآبادی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ آخرین عکست در هواپیما/ برای ایمان آقابالی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ از مکانیک تا حقوق وکالت/ مختصری از سرگذشت زندهیاد فائزه فلسفی به نقل از یکی از دوستان و همشاگردیهای سابقش (#پرونده/ ص ۲)
◀️ زهرای ۲۵ ساله من/ برای زهرا حسنی سعدی (#پرونده/ ص ۲)
◀️ باهوش و فعال/ به یاد مهدی اسحاقیان (#پرونده/ ص ۳)
◀️ مردم دوست دارند در کنار افرادی مثل او باشند/ متن ترجمهشده پروفسور کارل هاوس، استاد منصور اثنیعشری اصفهانی در دانشگاه واترلو کانادا برای همسر او
◀️ یار غاری که تنهایی رفت/ برای آرش پورضرابی (#پرونده/ ص ۳)
◀️ دنیایی که وفا نداشت/ مروری کوتاه بر اتفاقات دو هفته گذشته (گزارش/ ص ۴)
◀️ رویای امن/ #یادداشت (#محمدصالح_سلطانی/ ص ۴)
◀️ فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت/ #یادداشت (#حسین_شاهرخی/ ص ۴)
@sharifdaily
«آرمانشهری در نیمه رجب»
❇️ ساعت هنوز به سه نرسیده که صدای مناجات توی مسجد میپیچد. چشم که باز میکنم، انعکاس نور چهلچراغ مسجد در کاشیهای فیروزهای اولین چیزیست که میبینم. صدای مناجات را گذاشتهاند روی یک موسیقی آرام و دلنشین تا بهترین وسیله باشد برای بیدار کردن معتکفین. تصویر مسجد در این روزها و ساعتها دیدنیست؛ هر گوشهاش به رنگی و هر رنگ متعلق به آدمی که همه چیز آن بیرون را رها کرده و آمده بستنشینی در خانه خدا، هیچ دیواری اینجا بین آدمها نیست، پانصد ششصد نفر که شاید در حالت عادی هرگز حاضر نباشند زندگیشان را با کسی تقسیم کنند، اینجا طوری کنار هم هستند و با خوب و بد هم میسازند که انگار هزار سال است به این مدل زندگی عادت دارند، من نمیدانم تعریف دقیق آرمانشهر چیست، اما تردید ندارم این حجم لطافت و نازکی طبع آدمهای توی مسجد در نیمه ماه رجب، حتما بخشی از آن جامعه ایدهآلیست که تاریخ در جستوجویش تکاپو میکند.
▫️بخشی از روایت #محمدصالح_سلطانی از اعتکاف سال ۱۳۹۶، شماره ۷۱۲ روزنامه
🔸 #هیئت_الزهراء (س) بعد از وقفهای دوساله باز هم بساط مراسم معنوی #اعتکاف و بستنشینی در مسجد دانشگاه را برای نیمه ماه رجب تدارک دیده تا خستگان از بیرون، سهروزی را به درون بنگرند و خلوتی در گوشه منزل دوست برگزینند.
🔸 اعتکاف رجبیه امسال از ۲۶ تا ۲۸ بهمن (۱۳ تا ۱۵ رجب) برگزار میشود و برای ثبتنام هم اگر تمدیدی در کار نباشد که احتمالا هست، تا آخر امشب فرصت دارید.
🔸 برای ثبتنام به سایت هیئت سری بزنید.
▫️https://account.azzahraa.ir
@sharifdaily
❇️ ساعت هنوز به سه نرسیده که صدای مناجات توی مسجد میپیچد. چشم که باز میکنم، انعکاس نور چهلچراغ مسجد در کاشیهای فیروزهای اولین چیزیست که میبینم. صدای مناجات را گذاشتهاند روی یک موسیقی آرام و دلنشین تا بهترین وسیله باشد برای بیدار کردن معتکفین. تصویر مسجد در این روزها و ساعتها دیدنیست؛ هر گوشهاش به رنگی و هر رنگ متعلق به آدمی که همه چیز آن بیرون را رها کرده و آمده بستنشینی در خانه خدا، هیچ دیواری اینجا بین آدمها نیست، پانصد ششصد نفر که شاید در حالت عادی هرگز حاضر نباشند زندگیشان را با کسی تقسیم کنند، اینجا طوری کنار هم هستند و با خوب و بد هم میسازند که انگار هزار سال است به این مدل زندگی عادت دارند، من نمیدانم تعریف دقیق آرمانشهر چیست، اما تردید ندارم این حجم لطافت و نازکی طبع آدمهای توی مسجد در نیمه ماه رجب، حتما بخشی از آن جامعه ایدهآلیست که تاریخ در جستوجویش تکاپو میکند.
▫️بخشی از روایت #محمدصالح_سلطانی از اعتکاف سال ۱۳۹۶، شماره ۷۱۲ روزنامه
🔸 #هیئت_الزهراء (س) بعد از وقفهای دوساله باز هم بساط مراسم معنوی #اعتکاف و بستنشینی در مسجد دانشگاه را برای نیمه ماه رجب تدارک دیده تا خستگان از بیرون، سهروزی را به درون بنگرند و خلوتی در گوشه منزل دوست برگزینند.
🔸 اعتکاف رجبیه امسال از ۲۶ تا ۲۸ بهمن (۱۳ تا ۱۵ رجب) برگزار میشود و برای ثبتنام هم اگر تمدیدی در کار نباشد که احتمالا هست، تا آخر امشب فرصت دارید.
🔸 برای ثبتنام به سایت هیئت سری بزنید.
▫️https://account.azzahraa.ir
@sharifdaily
Telegram
فصل بندگی
💠 مراسم معنوی #اعتکاف_رجب_۱۴۰۰💠
🕌 مسجد دانشگاه شریف
📅 ۲۶ تا ۲۸ بهمن ماه ۱۴۰۰
📌 ثبت نام از ۲۳ دی تا ۵ بهمن ماه
روشهای ثبتنام در مراسم اعتکاف:
1️⃣ از طریق سایت هیأت الزهرا (س):
🌐 account.azzahraa.ir
2️⃣ از طریق ربات تلگرامی:
🌐 @azzahraa_register_bot
…
🕌 مسجد دانشگاه شریف
📅 ۲۶ تا ۲۸ بهمن ماه ۱۴۰۰
📌 ثبت نام از ۲۳ دی تا ۵ بهمن ماه
روشهای ثبتنام در مراسم اعتکاف:
1️⃣ از طریق سایت هیأت الزهرا (س):
🌐 account.azzahraa.ir
2️⃣ از طریق ربات تلگرامی:
🌐 @azzahraa_register_bot
…
«خداحافظ خطیبِ خِرَد»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه، توی روضههای خانگی، میبُرد بالای منبر و در سبدی از کلمههای خوشآهنگ، با زرورقِ لهجه تبریزی میریخت به جانِ مستمع. انگار کن شمّه کوچکی از سیمای زیبای آیتالله بهجت و حکمتِ مترقیِ علامه طباطبایی و ذوق دلکش شهریار.
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه، توی روضههای خانگی، میبُرد بالای منبر و در سبدی از کلمههای خوشآهنگ، با زرورقِ لهجه تبریزی میریخت به جانِ مستمع. انگار کن شمّه کوچکی از سیمای زیبای آیتالله بهجت و حکمتِ مترقیِ علامه طباطبایی و ذوق دلکش شهریار.
@sharifdaily
«خداحافظ خطیبِ خِرَد»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ «خانه سلیمانی» آپارتمان دوسهطبقهای بود وسط کوچهپسکوچههای دَرّوس. پارکینگ خانه دهه اول که میرسید، حسینیه میشد. دیر که میرسیدیم، باید بیرون پارکینگ مینشستیم، روی سطحِ شیبدارِ ورودی. حاجآقا ساعت هشتونیم منبر میرفت و یکساعت صحبت میکرد. آن روزها دبستانی بودم یا دستِ بالا راهنمایی. دروغ چرا؟ چیز زیادی از حرفهایش نمیفهمیدم. یکی درمیان اسم علما و فُضلا را میآورد و ذکر خیرشان را میگفت. معمولا بالای منبر یکی دوتا کتاب همراهش بود و عینک میزد و از روی منابع حرفهایش را تکمیل میکرد. معمولا فردای شبهایی که میرفتیم خانه سلیمانی، مدرسه داشتم و وسط حرفهای حاجآقا چُرت میزدم، اما لابهلای همان چُرتها اسمِ آسدعلیآقای قاضی و آیتالله آشیخ عبدالکریم حائری یزدی را به خاطر سپردم؛ با لهجهی آذری البته. آخر منبر هم همیشه صلوات خاصهای به بانو حضرت زهرا (س) هدیه میکرد: اللهم صل علی الصدیقه، فاطمه الزکیه، حبیبه حبیبک و نبیک...
🔸 حاجآقا دهه محرم چندجا منبر میرفت. شبها خانه سلیمانی بود، گاهی مدرسه روشنگر و ظهر تاسوعا عاشورا میرفت خانه فیاضبخش. خانواده شهید، حیاطِ خانهشان را داربست میزدند و کلِ دهه را مراسم میگرفتند که ظهر نهم و دهم، سخنرانش حاجآقا بود. عادت به روضه باز نداشت، اما این دو روز، بهخصوص ظهر #عاشورا حال دیگری داشت. کلمههایش توی سینه حبس میشدند. نای گفتن از آسید و آشیخ و علما را نداشت. یک بیت شعرِ خاص داشت که مالِ همان ظهر عاشورا بود. فقط ظهر عاشورا:
ایفَرَس! با تو چه رخداده که خودباختهای؟
مگر اینگونه که ماتی، تو شه انداختهای؟
🔸 انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه، توی روضههای خانگی، میبُرد بالای منبر و در سبدی از کلمههای خوشآهنگ، با زرورقِ لهجه تبریزی میریخت به جانِ مستمع. انگار کن شمّه کوچکی از سیمای زیبای آیتالله #بهجت و حکمتِ مترقیِ علامه طباطبایی و ذوق دلکش شهریار.
🔸 دیندار بودن شیرین است؛ آمیخته به لذتی درونی. کیفیتی دارد که راحت نمیشود وصفش کرد. این کیفیت را فقط میشود در آینه احوالاتِ آدمحسابیهایی دید که دین را زیستهاند، بدون تکلف و ریا و تعارف. آقای سید عبدالله فاطمینیا یکی از این آینهها بود؛ یک سیدِ خوشبیان فاضل که دین برایش اسباب قدرت و تحصیلِ ثروت نبود. او با اعتقاداتش کاسبی نمیکرد، زندگی میکرد. شاید برای همین دوستداشتنی بود و شاید برای همین کلمههایش به جان مینشست و شهد میشد به کامِ مستمع. کلمههای آقای فاطمینیا دیگر تکرار نمیشوند، اما تا وقتی یادش در خاطرِ پامنبریها زنده است و تا وقتی کسی در این دنیا باشد که صلوات خاصه حضرت زهرا (س) را فقط با آن لهجه شیرینِ آذریِ به خاطر بیاورد، او زنده است.
🔸 روحش شاد و یادش گرامی
t.me/sharifdaily/9820
@sharifdaily
#محمدصالح_سلطانی
❇️ «خانه سلیمانی» آپارتمان دوسهطبقهای بود وسط کوچهپسکوچههای دَرّوس. پارکینگ خانه دهه اول که میرسید، حسینیه میشد. دیر که میرسیدیم، باید بیرون پارکینگ مینشستیم، روی سطحِ شیبدارِ ورودی. حاجآقا ساعت هشتونیم منبر میرفت و یکساعت صحبت میکرد. آن روزها دبستانی بودم یا دستِ بالا راهنمایی. دروغ چرا؟ چیز زیادی از حرفهایش نمیفهمیدم. یکی درمیان اسم علما و فُضلا را میآورد و ذکر خیرشان را میگفت. معمولا بالای منبر یکی دوتا کتاب همراهش بود و عینک میزد و از روی منابع حرفهایش را تکمیل میکرد. معمولا فردای شبهایی که میرفتیم خانه سلیمانی، مدرسه داشتم و وسط حرفهای حاجآقا چُرت میزدم، اما لابهلای همان چُرتها اسمِ آسدعلیآقای قاضی و آیتالله آشیخ عبدالکریم حائری یزدی را به خاطر سپردم؛ با لهجهی آذری البته. آخر منبر هم همیشه صلوات خاصهای به بانو حضرت زهرا (س) هدیه میکرد: اللهم صل علی الصدیقه، فاطمه الزکیه، حبیبه حبیبک و نبیک...
🔸 حاجآقا دهه محرم چندجا منبر میرفت. شبها خانه سلیمانی بود، گاهی مدرسه روشنگر و ظهر تاسوعا عاشورا میرفت خانه فیاضبخش. خانواده شهید، حیاطِ خانهشان را داربست میزدند و کلِ دهه را مراسم میگرفتند که ظهر نهم و دهم، سخنرانش حاجآقا بود. عادت به روضه باز نداشت، اما این دو روز، بهخصوص ظهر #عاشورا حال دیگری داشت. کلمههایش توی سینه حبس میشدند. نای گفتن از آسید و آشیخ و علما را نداشت. یک بیت شعرِ خاص داشت که مالِ همان ظهر عاشورا بود. فقط ظهر عاشورا:
ایفَرَس! با تو چه رخداده که خودباختهای؟
مگر اینگونه که ماتی، تو شه انداختهای؟
🔸 انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه، توی روضههای خانگی، میبُرد بالای منبر و در سبدی از کلمههای خوشآهنگ، با زرورقِ لهجه تبریزی میریخت به جانِ مستمع. انگار کن شمّه کوچکی از سیمای زیبای آیتالله #بهجت و حکمتِ مترقیِ علامه طباطبایی و ذوق دلکش شهریار.
🔸 دیندار بودن شیرین است؛ آمیخته به لذتی درونی. کیفیتی دارد که راحت نمیشود وصفش کرد. این کیفیت را فقط میشود در آینه احوالاتِ آدمحسابیهایی دید که دین را زیستهاند، بدون تکلف و ریا و تعارف. آقای سید عبدالله فاطمینیا یکی از این آینهها بود؛ یک سیدِ خوشبیان فاضل که دین برایش اسباب قدرت و تحصیلِ ثروت نبود. او با اعتقاداتش کاسبی نمیکرد، زندگی میکرد. شاید برای همین دوستداشتنی بود و شاید برای همین کلمههایش به جان مینشست و شهد میشد به کامِ مستمع. کلمههای آقای فاطمینیا دیگر تکرار نمیشوند، اما تا وقتی یادش در خاطرِ پامنبریها زنده است و تا وقتی کسی در این دنیا باشد که صلوات خاصه حضرت زهرا (س) را فقط با آن لهجه شیرینِ آذریِ به خاطر بیاورد، او زنده است.
🔸 روحش شاد و یادش گرامی
t.me/sharifdaily/9820
@sharifdaily
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«خداحافظ خطیبِ خِرَد»
#محمدصالح_سلطانی
❇️ انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه،…
#محمدصالح_سلطانی
❇️ انگار لابهلای کلمههای این مرد نسیم میوزد. حتی اگر ذرهای از منابع و مقاتل و کتبی را که با خودش روی منبر میآورد متوجه نشوی، باز از پای سخنرانیِ این سید دستِ خالی بیرون نمیروی. سیدی که فضل و فهمش را کوچهبهکوچه،…