#معرفی_کتاب
ناگهان همه دنیا تاریک شد، انگار کسی کلیدی را زده باشد، و در این تاریکی فقط یک نقطه روشن ماند، یک شگفتی نور رسیده، یک جزیره نورانی که مقدر بود تمام زندگی اش در آن خلاصه شود سعادتی که آونگ وار به آن آویزان شده بود به سکون رسید. آن روز ماه آوریل برای همیشه منجمد شد، حال آن که در یک جای دیگر، جا به جایی فصل ها، بهار شهر، تابستان روستا، در پهنه دیگری ادامه داشت… .
ناباکوف در مقدمهی این کتاب به کنایه و ریشخند مینویسد: «هر بچه فرویدی که مجموعهای از کلیشهها را با کلید رمز یک رمان اشتباه میگیرد بیتردید شخصیتهای داستان مرا با تصویر فکاهیوار پدر و مادرم، معشوقههایم و خودهای پیاپیام یکی میگیرد. محض خاطر چنین مفتشهایی اعتراف میکنم که معلمه فرانسویام، شطرنج جیبیام، میلم به شیرینی، و هسته هلویی را که در باغ محصور خودم
کاشتهام به لوژین دادهام.»
#دفاع_لوژین
#ولادیمیر_ناباکوف
http://bit.ly/2IKuDs9
@shahreketab
ناگهان همه دنیا تاریک شد، انگار کسی کلیدی را زده باشد، و در این تاریکی فقط یک نقطه روشن ماند، یک شگفتی نور رسیده، یک جزیره نورانی که مقدر بود تمام زندگی اش در آن خلاصه شود سعادتی که آونگ وار به آن آویزان شده بود به سکون رسید. آن روز ماه آوریل برای همیشه منجمد شد، حال آن که در یک جای دیگر، جا به جایی فصل ها، بهار شهر، تابستان روستا، در پهنه دیگری ادامه داشت… .
ناباکوف در مقدمهی این کتاب به کنایه و ریشخند مینویسد: «هر بچه فرویدی که مجموعهای از کلیشهها را با کلید رمز یک رمان اشتباه میگیرد بیتردید شخصیتهای داستان مرا با تصویر فکاهیوار پدر و مادرم، معشوقههایم و خودهای پیاپیام یکی میگیرد. محض خاطر چنین مفتشهایی اعتراف میکنم که معلمه فرانسویام، شطرنج جیبیام، میلم به شیرینی، و هسته هلویی را که در باغ محصور خودم
کاشتهام به لوژین دادهام.»
#دفاع_لوژین
#ولادیمیر_ناباکوف
http://bit.ly/2IKuDs9
@shahreketab
#برشی_از_یک_کتاب
ناگهان همه ی دنیا تاریک شد،انگار کسی کلید را زده باشد،ودر این تاریکی فقط یک نقطه روشن ماند،یک شگفتی نو رسیده،یک جزیره ی نورانی که مقدر بودتمام زندگی اش در ان خلاصه شود.سعادتی کع اونگ وار به ان اویزان شده بود به سکون رسید.ان روز ماه اوریل برای همیشه منجمد شد،حال انکه در یک جای دیگر،جابجایی فصل ها،بهار شهر،تابستان روستا،در پهنه ی دیگری ادامه داشت...
#دفاع_لوژین
#ولادیمیر_ناباکوف
https://bit.ly/30kOmnm
@shahhreketab
ناگهان همه ی دنیا تاریک شد،انگار کسی کلید را زده باشد،ودر این تاریکی فقط یک نقطه روشن ماند،یک شگفتی نو رسیده،یک جزیره ی نورانی که مقدر بودتمام زندگی اش در ان خلاصه شود.سعادتی کع اونگ وار به ان اویزان شده بود به سکون رسید.ان روز ماه اوریل برای همیشه منجمد شد،حال انکه در یک جای دیگر،جابجایی فصل ها،بهار شهر،تابستان روستا،در پهنه ی دیگری ادامه داشت...
#دفاع_لوژین
#ولادیمیر_ناباکوف
https://bit.ly/30kOmnm
@shahhreketab
#پیشنهاد_کتاب
در این رمان، ناباکوف به سه گروه به شدت حمله می کند: انقلابی های شوروی و کسانی که در این کشور قدرت را در دست دارند، روسهای ساکن آمریکا، آن دسته از روسهای بیبخاری که مخالف انقلاباند، شیفته آمریکا هستند و منتظرند شوروی از بین برود و با عزت و افتخار به روسیهشان برگردند و آمریکاییهایی که هر چند استاد دانشگاه هستند و از فرهیختگان جامعه به شمار میروند، به زعم ناباکوف در بلاهت و سطحینگری کم از دو گروه قبل ندارند. در این میان قربانی اصلی خود پنین است؛ مردی که در بین این سه دسته گرفتار شده و راهی ندارد جز آنکه در جنگل آمریکا به مرز جنون برسد.
#پنین
#ولادیمیر_ناباکوف
http://bit.ly/2mhgCrX
@shahreketab
در این رمان، ناباکوف به سه گروه به شدت حمله می کند: انقلابی های شوروی و کسانی که در این کشور قدرت را در دست دارند، روسهای ساکن آمریکا، آن دسته از روسهای بیبخاری که مخالف انقلاباند، شیفته آمریکا هستند و منتظرند شوروی از بین برود و با عزت و افتخار به روسیهشان برگردند و آمریکاییهایی که هر چند استاد دانشگاه هستند و از فرهیختگان جامعه به شمار میروند، به زعم ناباکوف در بلاهت و سطحینگری کم از دو گروه قبل ندارند. در این میان قربانی اصلی خود پنین است؛ مردی که در بین این سه دسته گرفتار شده و راهی ندارد جز آنکه در جنگل آمریکا به مرز جنون برسد.
#پنین
#ولادیمیر_ناباکوف
http://bit.ly/2mhgCrX
@shahreketab