#برشی_از_یک_کتاب :
«دیر کردی ما شام را خوردیم»
در عکس اول، توی بالکن ایستاده بود و برای گنجشکها دانه میریخت. گنجشکی روی شانهاش نشسته بود و گنجشکی دور سرش میچرخید. بقیهی گنجشکها هم پیش پایش دانه میچیدند.
هر کس که او را میشناسد به خوبی میداند که شغل اصلی او دوست داشتن است یا لااقل من اینگونه فکر میکنم. اینجا هم که بود همین کارها را میکرد. همیشه مهربان بود اگرچه راضی به نظر نمیرسید.
یک بار به او گفتم: «خوش به حالت، تو خیلی مهربونی.»
گفت: «کاش نبودم. وقتی مهربونی، چون همه میدونن تو زود میبخشی در حقت بدی میکنن.»
حق با او بود. هیچ کس قدر مهربانیهای او را نمیدانست.
نویسنده: #رسول_یونان
https://goo.gl/63slE8
@shahreketab
«دیر کردی ما شام را خوردیم»
در عکس اول، توی بالکن ایستاده بود و برای گنجشکها دانه میریخت. گنجشکی روی شانهاش نشسته بود و گنجشکی دور سرش میچرخید. بقیهی گنجشکها هم پیش پایش دانه میچیدند.
هر کس که او را میشناسد به خوبی میداند که شغل اصلی او دوست داشتن است یا لااقل من اینگونه فکر میکنم. اینجا هم که بود همین کارها را میکرد. همیشه مهربان بود اگرچه راضی به نظر نمیرسید.
یک بار به او گفتم: «خوش به حالت، تو خیلی مهربونی.»
گفت: «کاش نبودم. وقتی مهربونی، چون همه میدونن تو زود میبخشی در حقت بدی میکنن.»
حق با او بود. هیچ کس قدر مهربانیهای او را نمیدانست.
نویسنده: #رسول_یونان
https://goo.gl/63slE8
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم:رسول یونان
خرید کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم نوشته رسول یونان از انتشارات نیماژ، در شهر کتاب آنلاین.داستان جهان، داستان کوتاه فارسی قرن 14
#برشی_از_یک_کتاب :
«چه کسی مرا عاشق کرد؟»
در خیابانها
با متانت راه میرویم
با رعایت آداب
نشان میدهیم که خوشبختیم
اما این طور نیست
و این رژه
رژهای است شبیه فرار
یعنی ما
آرام و منظم
از حقیقت خود میگریزیم.
شاعر: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/302pma
@shahreketab
«چه کسی مرا عاشق کرد؟»
در خیابانها
با متانت راه میرویم
با رعایت آداب
نشان میدهیم که خوشبختیم
اما این طور نیست
و این رژه
رژهای است شبیه فرار
یعنی ما
آرام و منظم
از حقیقت خود میگریزیم.
شاعر: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/302pma
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب چه کسی مرا عاشق کرد:رسول یونان
خرید کتاب چه کسی مرا عاشق کرد نوشته رسول یونان از انتشارات امرود، ، در شهر کتاب آنلاین.شعر معاصر ایران، شعر فارسی قرن 14
#برشی_از_یک_کتاب :
«احمق ما مردهایم»
مرد به همکارش گفت:
من تو را دوست دارم!
دخترک پرسید:
از چی حرف میزنی؟
مرد جواب داد:
از عشق!
در درون دخترک، قطعهای با صدای خفیف آژیر کشید. احساس خطر کرد و بیدرنگ گفت:
این برنامه برای من تعریف نشده!
سپس، رویاش را برگرداند و رفت. مرد که به اشتباه خود پیبرده بود، سعی کرد موضوع را با هیچکس در میان نگذارد. بیچاره نمیدانست صدایش در اتاق کنترل ضبط شده است. چند روز بعد او را به کارخانهی سازندهاش برگرداندند و آنتی ویروسی قوی در قلبش نصب کردند.
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/tZ3O59
@shahreketab
«احمق ما مردهایم»
مرد به همکارش گفت:
من تو را دوست دارم!
دخترک پرسید:
از چی حرف میزنی؟
مرد جواب داد:
از عشق!
در درون دخترک، قطعهای با صدای خفیف آژیر کشید. احساس خطر کرد و بیدرنگ گفت:
این برنامه برای من تعریف نشده!
سپس، رویاش را برگرداند و رفت. مرد که به اشتباه خود پیبرده بود، سعی کرد موضوع را با هیچکس در میان نگذارد. بیچاره نمیدانست صدایش در اتاق کنترل ضبط شده است. چند روز بعد او را به کارخانهی سازندهاش برگرداندند و آنتی ویروسی قوی در قلبش نصب کردند.
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/tZ3O59
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب احمق! ما مرده ایم (مینی مال های رسول یونان):رسول یونان
خرید کتاب احمق! ما مرده ایم (مینی مال های رسول یونان) نوشته رسول یونان از انتشارات MESHKI (مشکی)، ، در شهر کتاب آنلاین.داستان ایران، داستان های کوتاه فارسی قرن 14
#برشی_از_یک_کتاب :
«فرشتهها»
به همه جا سر زدیم، به کافهها، اسکلهها، پارکها...اما نتوانستیم پیدایش کنیم لعنتی آب شده بود و رفته بود توی زمین.
گفتم: «من دیگه نیستم خودت دنبالش بگرد.»
گفت: «تنهایی نمیتونم.»
گفتم: «خیلی خستهام.»
به التماس افتاد: «خواهش میکنم.»
نخواستم تنهایش بگذارم. باز شروع کردیم به گشتن. این بار حتی لابهلای کتابها را هم نگاه کردیم اما چیزی دستگیرمان نشد. سرانجام از پا افتادم اما او هنوز هم که هنوز است دنبالش میگردد. من ایمان دارم که او نمیتواند گمشدهاش را پیدا کند. گمشدهی او بیشتر شبیه خودش است. به نظر من او باید به دنبال خودش بگردد و بد نیست اگر بتواند دستش را در دهان خود فرو کرده، جمجمهاش را سرانگشتانش لمس کند.
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/lhFQ3s
@shahreketab
«فرشتهها»
به همه جا سر زدیم، به کافهها، اسکلهها، پارکها...اما نتوانستیم پیدایش کنیم لعنتی آب شده بود و رفته بود توی زمین.
گفتم: «من دیگه نیستم خودت دنبالش بگرد.»
گفت: «تنهایی نمیتونم.»
گفتم: «خیلی خستهام.»
به التماس افتاد: «خواهش میکنم.»
نخواستم تنهایش بگذارم. باز شروع کردیم به گشتن. این بار حتی لابهلای کتابها را هم نگاه کردیم اما چیزی دستگیرمان نشد. سرانجام از پا افتادم اما او هنوز هم که هنوز است دنبالش میگردد. من ایمان دارم که او نمیتواند گمشدهاش را پیدا کند. گمشدهی او بیشتر شبیه خودش است. به نظر من او باید به دنبال خودش بگردد و بد نیست اگر بتواند دستش را در دهان خود فرو کرده، جمجمهاش را سرانگشتانش لمس کند.
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/lhFQ3s
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب فرشته ها (مینی مال های رسول یونانی):رسول یونان
خرید کتاب فرشته ها (مینی مال های رسول یونانی) نوشته رسول یونان از انتشارات MESHKI (مشکی)، ، در شهر کتاب آنلاین.داستان ایران، داستان های کوتاه فارسی قرن 14
#برشی_از_یک_کتاب:
«من یک پسر بد بودم»
چشمانت سبز و روشن
و گیسوانت
رودی از آفتاب
بالهایت را نمیتوانم ببینم
اما تو
آخرین بازماندهی فرشتههایی
در این سیارهی تاریک
و حتما
دریا، اسم کوچک توست
وقتی به تو میاندیشم
پاک میشوم
شاعر: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/MQ4wal
@shahreketab
«من یک پسر بد بودم»
چشمانت سبز و روشن
و گیسوانت
رودی از آفتاب
بالهایت را نمیتوانم ببینم
اما تو
آخرین بازماندهی فرشتههایی
در این سیارهی تاریک
و حتما
دریا، اسم کوچک توست
وقتی به تو میاندیشم
پاک میشوم
شاعر: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/MQ4wal
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب من یک پسر بد بودم:رسول یونان
خرید کتاب من یک پسر بد بودم نوشته رسول یونان از انتشارات افکار، ، در شهر کتاب آنلاین.شعر معاصر ایران، شعر فارسی قرن 14
#برشی_از_یک_کتاب:
«کلبهای در مزرعهی برفی»
-اگه یه داستان تعریف کنم، مینویسی؟
-داستان خودمهها!
-باشه. تعریف کن.
-همون داستان منو بنویس.
-کدوم داستان؟
همون داستان منو که عاشق شده بودم. اسم دختر نسترن بود. سبزهرو بود و قد متوسطی داشت. موهایش صاف و سیاه بود. روی همرفته زیبا بود. اسم من هم...نه، اسم منو ننویس. فقط بنویس پسر عاشق قدی بلند و هیکلی استخوانی داشت. صورتش هم گرد بود. چشامو هم که میبینی. از اونجا شروع کن که بارون میآد. بارون تند باشه. یا هر جوری دلت میخواد مثلا... بنویس پسر با دیدن بارون به یاد اون میافته میدونی چرا؟...
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/qSDiBf
@shahreketab
«کلبهای در مزرعهی برفی»
-اگه یه داستان تعریف کنم، مینویسی؟
-داستان خودمهها!
-باشه. تعریف کن.
-همون داستان منو بنویس.
-کدوم داستان؟
همون داستان منو که عاشق شده بودم. اسم دختر نسترن بود. سبزهرو بود و قد متوسطی داشت. موهایش صاف و سیاه بود. روی همرفته زیبا بود. اسم من هم...نه، اسم منو ننویس. فقط بنویس پسر عاشق قدی بلند و هیکلی استخوانی داشت. صورتش هم گرد بود. چشامو هم که میبینی. از اونجا شروع کن که بارون میآد. بارون تند باشه. یا هر جوری دلت میخواد مثلا... بنویس پسر با دیدن بارون به یاد اون میافته میدونی چرا؟...
نویسنده: #رسول_یونان
لینک خرید کتاب:
https://goo.gl/qSDiBf
@shahreketab
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین
کتاب کلبه ای در مزرعه ی برفی:رسول یونان
خرید کتاب کلبه ای در مزرعه ی برفی نوشته رسول یونان از انتشارات نیماژ، در شهر کتاب آنلاین.داستان ایران، داستان های کوتاه فارسی قرن 14
#تازه_های_شهر_کتاب
نوشتم: ولی تو خواب نیستی
نوشت: همه چیز خواب است...
#راه_طولانی_بود_از_عشق_حرف_زدیم
#رسول_یونان
https://goo.gl/EXTvwV
@shahreketab
نوشتم: ولی تو خواب نیستی
نوشت: همه چیز خواب است...
#راه_طولانی_بود_از_عشق_حرف_زدیم
#رسول_یونان
https://goo.gl/EXTvwV
@shahreketab