#تازههای_شهرکتاب
داستان رمان شام (٢٠٠٦) در شهر كوچك پرينگلس ميگذرد كه زادگاه سزار آيرا است و كودكياش در آن گذشته است. همهي مكانهاي آمده در متن وجود خارجي دارد و بعيد نيست كه بسياري از«نامها» هم واقعي باشد، اگرچه آيرا در رمانهايش بيشتر واقعيت را در خيال و خيال را در واقعيت باز ميگويد. سزار آيرا ي آرژانتيني را در كار گرداندن داستانهايش بر محوري در ميانهي عناصر متافيزيكي و امور ملموس استاد ناميدهاند و گفتهاند در بداهه سازي چنان جسارتي به خرج ميدهد كه آنچه براي ديگران ديواري خشتي مينمايد، براي او دنيايي از امكانات نويسندگي ميگردد. شام كه اين دو صفت خلاقهي او را به خوبي نشان ميدهد، پس از دو رمان ديگرش كنگرهي ادبيات و حلبي آباد، از نسخهي اسپانيايي كتاب به فارسي ترجمه و منتشر شده است...
#شام
#سزار_آیرا
http://bit.ly/2VWekyB
@shahreketab
داستان رمان شام (٢٠٠٦) در شهر كوچك پرينگلس ميگذرد كه زادگاه سزار آيرا است و كودكياش در آن گذشته است. همهي مكانهاي آمده در متن وجود خارجي دارد و بعيد نيست كه بسياري از«نامها» هم واقعي باشد، اگرچه آيرا در رمانهايش بيشتر واقعيت را در خيال و خيال را در واقعيت باز ميگويد. سزار آيرا ي آرژانتيني را در كار گرداندن داستانهايش بر محوري در ميانهي عناصر متافيزيكي و امور ملموس استاد ناميدهاند و گفتهاند در بداهه سازي چنان جسارتي به خرج ميدهد كه آنچه براي ديگران ديواري خشتي مينمايد، براي او دنيايي از امكانات نويسندگي ميگردد. شام كه اين دو صفت خلاقهي او را به خوبي نشان ميدهد، پس از دو رمان ديگرش كنگرهي ادبيات و حلبي آباد، از نسخهي اسپانيايي كتاب به فارسي ترجمه و منتشر شده است...
#شام
#سزار_آیرا
http://bit.ly/2VWekyB
@shahreketab
#تازههای_شهرکتاب
يک روز صبح دوستم با صداي آواز آقاي فوفسن در باغ ؛ از خواب بيدار ميشود و از او در مورد منبع اين انرژي و شادي سوال ميپرسد، فوفسن پاسخ ميدهد: گاهي اوقات با حس بدي از خواب بيدار ميشوم ، غمگينم ، روحم افسرده است و بدنم تير ميکشد. از جا بلند ميشوم ، لباس ميپوشم و به قبرستان ميروم و برميگردم و تمام غم و اندوهم از بين ميرود. چون با راه رفتن ، اندورفين در بدنم آزاد مي شود..
#سور
#سزار_آیرا
http://bit.ly/2Jm46QI
@shahreketab
يک روز صبح دوستم با صداي آواز آقاي فوفسن در باغ ؛ از خواب بيدار ميشود و از او در مورد منبع اين انرژي و شادي سوال ميپرسد، فوفسن پاسخ ميدهد: گاهي اوقات با حس بدي از خواب بيدار ميشوم ، غمگينم ، روحم افسرده است و بدنم تير ميکشد. از جا بلند ميشوم ، لباس ميپوشم و به قبرستان ميروم و برميگردم و تمام غم و اندوهم از بين ميرود. چون با راه رفتن ، اندورفين در بدنم آزاد مي شود..
#سور
#سزار_آیرا
http://bit.ly/2Jm46QI
@shahreketab