🌿 وقتی کودک چهارساله ای قطب «بایزید بسطامی» می شود و او را سیر آفاقی و انفسی می دهد:
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند.
که حافظ در نوشته ای در « حلیة الأولیاء » می آورد:
#بایزید_بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطه ی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار مقصری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: نیل مصر است!
کمتر از ساعتی صاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد می توانسته به غوطه هم بیاید.
این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به صوفیه هست پنهان داشته اند، ولی لطایف زیبایی دارد.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
@shafieikia
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند.
که حافظ در نوشته ای در « حلیة الأولیاء » می آورد:
#بایزید_بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطه ی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار مقصری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: نیل مصر است!
کمتر از ساعتی صاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد می توانسته به غوطه هم بیاید.
این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به صوفیه هست پنهان داشته اند، ولی لطایف زیبایی دارد.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
@shafieikia
🌿 وقتی امام چهارساله ای قطب #بایزید_بسطامی میشود و او را سیر آفاقی و انفسی می دهد:
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی مصاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان حق است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی مصاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان حق است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia
Forwarded from مسعود شفیعی کیا
🌿 وقتی امام چهارساله ای قطب #بایزید_بسطامی میشود و او را سیر آفاقی و انفسی می دهد:
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی مصاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان حق است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia
شیخ حر عاملی از حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کرده ام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی مصاحبم آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من محمّد جواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان حق است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia
🌿 وقتی #امام_جواد چهارساله #بایزید_بسطامی را سیر آفاقی و انذار انفسی میدهد:
- شیخ حر عاملی از مرحوم حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
- بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کردهام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
- به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
- پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من #محمدالجواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که برخی به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#لبیک_یا_مهدی
#فقط_مهدی ✌️
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia
- شیخ حر عاملی از مرحوم حافظ ابو نعیم ماجرای جالبی را نقل می کند، و از «حلیة الأولیاء » می آورد:
- بایزید بسطامی حکایت می کند که از بسطام برای زیارت بیت الله الحرام راهی شدم و از شام عبور کردم تا به دمشق رسیدم و در غوطهی دمشق از روستایی از روستاهای آن گذشتم که دیدم پسر بچه ای چهار ساله در تلی از خاک در حال بازی است.
پیش خود گفتم که اگر به این کودک چهارساله سلام بکنم شاید نداند سلام چیست، و اگر هم سلام نکنم در واجبی اخلال کردهام، ولی تصمیم گرفتم که به او سلام کنم و سلام کردم.
کودک سرش را رو به من چرخاند و گفت:
- به آن کس که آسمان ها را برافراشت و زمین را گسترد سوگند، اگر خدا امر به جواب سلام نکرده بود، جواب سلامت را نمی دادم.
امر مرا کوچک شمردی و به خاطر کوچکی سنم مرا حقیر شماردی؟!
علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه. بر تو سلام و رحمت و برکات و سلام ها و بهشت رضوان خدا.
سپس گفت: خدا راست گفت: « و إذا حیّتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها». النّساء ۸۶/ اگر به شما سلام و تحیتی شد شما به بهترین وجه از آن پاسخ دهید. /
بایزید: آیه را تکمیل کردم و گفتم: « أو ردّوها » یا به همان اندازه تحیت و سلام را پاسخ دهید.
کودک گفت: این کار کم کاری مانند تو است./
بایزید: با این سخنان کودک فهمیدم او از اقطاب و #قطب های مؤید است. ( بنابر این بال تواضع و مریدی گشود. )
- پس کودک چهار ساله گفت: ای أبایزید! چه چیزی تو را واداشته از شهرت بسطام به شام قدم بگذاری؟!
بایزید: ای آقای من ! بیت الله الحرام را قصد کرده ام.
گفت: بلند شو و حرکت کن، آیا وضو داری؟
بایزید: نه!
کودک چهارساله: مرا تبعیت کن و دنبال من بیا .
بایزید: ده قدم دنبالش رفتم که رودی بزرگ تر از فرات را دیدم.
پس نشست و من هم نشستم و وضو گرفت و من هم وضو گرفتم .
همان زمان قافله ای از کنار آن رودخانه عبور می کرد، خود را به کنار یک از آنان رساندم و پرسیدم که نام این رودخانه چیست؟!
او گفت : نام این رودخانه #جیحون است! پس به سکوتی شگفت فرو رفتم.
سپس آن پسربچه به من گفت: بپاخیز! و من با او برخاسته و بیست قدم رفتم، که دیدم بر رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون هستیم!
کودک گفت بنشین و نشستم و خود رفت.
سپس سوارانی در کنارم گذشتند و از آنان پرسیدم اینجا کجا است؟
گفتند: رود #نیل_مصر است!
کمتر از ساعتی آن کودک بازگشت و گفت: برخیز که قصد ما را کرده اند.
با او برخاستم و بیست قدمی رفتیم که در هنگام غروب به نخلستان انبوهی رسیدیم و با هم نشستیم، سپس ایستاد و به من گفت: راه بیافت.
پس اندکی پشت سر او رفتم و ناگهان دیدم که درون کعبه هستیم!
از کسی که در کعبه را گشود پرسیدم این کودک کیست؟!
او گفت: این آقای من #محمدالجواد است.
بایزید همان زمان گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالاته .
الله آگاهترین است به آنکه رسالت خود را کجا قرار دهد./
📚 إثبات الهداة ج۴ ص۴۱۰. العوالم ج۲۳ ص۱۴۴/
✅ برخی شاید اشکال کنند که امام جواد علیه السلام در غوطه ی شام نبوده.
واضح است که حضرت که مانند تمام امامان هادی است در راه هر راه گم کرده و سالک راهی مانند ابایزید قرار می گیرد، و همانگونه که از شام به جیحون و نیل و کعبه به چشم بر هم زدنی منتقل شد، میتوانسته به غوطه هم بیاید.
ولی این داستان را به دلیل عناد مفرط و متعصبانه ای که برخی به عرفان و عرفا دارند پنهان داشته اند، ولی این ماجرا لطایف زیبایی دارد.
که مهمترین آن هادی بودن امام هر زمانی برای جویندگان است.
#امام_محمد_تقی_الجواد
#یا_جواد_ادرکنی
#لبیک_یا_مهدی
#فقط_مهدی ✌️
#امام_جواد
💐 أللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.💐
@shafieikia