از کـنـارم رد شــدی امّــا مـرا نشناختی
عاشقِ دیوانه ی خود را چـرا نشناختی؟
ای که با بی اعتنایی رد شدی از پیشِ من
یـا مـرا ازیاد بُــردی ، یـا مــرا نشناختی
من تو را با آن همه ناز و ادا دیدم ولـی
تو مرا با این همه شرم و حیا نشناختی
سالها در باغِ جـانم پـرورش دادم تـو را
باغبان را دیدی ای گل! منتها نشناختی
عشق پیرم کرده ، حق داری اگر نشناسی ام
یـارِ دیـریـن خـودت را بـا عـصـا نشناختی
این غزل را خواندم و گفتم که بشناسی مرا
شـاعـرِ خود را هـم از روی صـدا نشناختی
بس که با بیگانگان چون آشنایان گشته ای
آشـنــای خـویـش را ای آشـنـا! نشناختی
درکنـارِ آن رقیـبِ بـی وفـا تر از خـودت
ظاهرا عـمـدا مـرا ای بی وفـا! نشناختی
بیوفایـی کردی امّـا دوستت دارم هـنـوز
گرچـه راهِ عشق را هـرگـز شمـا نشناختی
عکسِ روی خویش را دیدی که در(آئینه) بود
خـویـش را دیـدی ولی (آئینه) را نشناختی
شاعر: ✍️مهدی شریفی شادفر(آئینه)🥀
کرمانشاه - 17-دی - 1402
لطفا برای دیگران هم ارسال فرمایید.🙏
...
عاشقِ دیوانه ی خود را چـرا نشناختی؟
ای که با بی اعتنایی رد شدی از پیشِ من
یـا مـرا ازیاد بُــردی ، یـا مــرا نشناختی
من تو را با آن همه ناز و ادا دیدم ولـی
تو مرا با این همه شرم و حیا نشناختی
سالها در باغِ جـانم پـرورش دادم تـو را
باغبان را دیدی ای گل! منتها نشناختی
عشق پیرم کرده ، حق داری اگر نشناسی ام
یـارِ دیـریـن خـودت را بـا عـصـا نشناختی
این غزل را خواندم و گفتم که بشناسی مرا
شـاعـرِ خود را هـم از روی صـدا نشناختی
بس که با بیگانگان چون آشنایان گشته ای
آشـنــای خـویـش را ای آشـنـا! نشناختی
درکنـارِ آن رقیـبِ بـی وفـا تر از خـودت
ظاهرا عـمـدا مـرا ای بی وفـا! نشناختی
بیوفایـی کردی امّـا دوستت دارم هـنـوز
گرچـه راهِ عشق را هـرگـز شمـا نشناختی
عکسِ روی خویش را دیدی که در(آئینه) بود
خـویـش را دیـدی ولی (آئینه) را نشناختی
شاعر: ✍️مهدی شریفی شادفر(آئینه)🥀
کرمانشاه - 17-دی - 1402
لطفا برای دیگران هم ارسال فرمایید.🙏
...
❤4👍3🥰3
دلخوشم هر شب به این امّیدِ فردایی که نیست
چشم در راهِ طلوعِ صبحِ زیبایی که نیست
محو شد دیروزِ من زیرِ غبارِ خاطرات
تلخ شد امروزِ من از شوقِ فردایی که نیست
راه می افتم شبیهِ جویباری در کویر
تا شوم آرام در آغوشِ دریایی که نیست
آرزوی دیدنِ آن ماه را بُردم به گور
گم شدم در لابلای آرزوهایی که نیست
هیچ هیچم مثل سایه در سیاهی های شب
مثلِ تصویرِ عدم افتاده در جایی که نیست
ناتوان از فهم این چیزی که در ذهنِ من ست
عاجزم از درک آن پنهان پیدایی که نیست
میکشد قد آه در من لحظه لحظه بیشتر
مانده ام در حسرتِ آن قدّ و بالایی که نیست
مثلِ یک آئینه ای تنهای تنها مانده ام
چشم در راهِ همان چشمِ تماشایی که نیست
شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 17-اسفند - 1401
لطفا برای دیگران ارسال فرمایید.
...
چشم در راهِ طلوعِ صبحِ زیبایی که نیست
محو شد دیروزِ من زیرِ غبارِ خاطرات
تلخ شد امروزِ من از شوقِ فردایی که نیست
راه می افتم شبیهِ جویباری در کویر
تا شوم آرام در آغوشِ دریایی که نیست
آرزوی دیدنِ آن ماه را بُردم به گور
گم شدم در لابلای آرزوهایی که نیست
هیچ هیچم مثل سایه در سیاهی های شب
مثلِ تصویرِ عدم افتاده در جایی که نیست
ناتوان از فهم این چیزی که در ذهنِ من ست
عاجزم از درک آن پنهان پیدایی که نیست
میکشد قد آه در من لحظه لحظه بیشتر
مانده ام در حسرتِ آن قدّ و بالایی که نیست
مثلِ یک آئینه ای تنهای تنها مانده ام
چشم در راهِ همان چشمِ تماشایی که نیست
شاعر: مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه - 17-اسفند - 1401
لطفا برای دیگران ارسال فرمایید.
...
❤7
دلـم گـر فـدا شد ، فدای سرت
به من گرجفا شد ، فدای سرت
اگر از غـمِ دوری ات ، جان من
به غـم مبتلا شد ، فدای سرت
دلـم از فراقت به گـردابِ غـم
چو غـرقِ بـلا شد ،فدای سرت
اگر شیشـه ی عـمـرِ من ناگهان
ز دستت رهـا شد ، فدای سرت
مـبـادا مُـکـدّر شــود خـاطـرت
که غم سهمِ ما شد ، فدای سرت
اگـر پیـشِ پـایت هـزاران هـزار
سـر از تن جدا شد ، فدای سرت
شـدم غـرق مـحـراب ابـروی تو
نـمـازم قـضـا شد ، فدای سرت
نه تنهـا دلِ من که آئینه هـم
فـدای شمـا شد ، فـدای سرت
شاعر: ✍️مهدی شریفی شادفر(آئینه)🥀
کرمانشاه -17-آذر- 1403
لطفا برای دیگران هم ارسال فرمایید.🙏
به من گرجفا شد ، فدای سرت
اگر از غـمِ دوری ات ، جان من
به غـم مبتلا شد ، فدای سرت
دلـم از فراقت به گـردابِ غـم
چو غـرقِ بـلا شد ،فدای سرت
اگر شیشـه ی عـمـرِ من ناگهان
ز دستت رهـا شد ، فدای سرت
مـبـادا مُـکـدّر شــود خـاطـرت
که غم سهمِ ما شد ، فدای سرت
اگـر پیـشِ پـایت هـزاران هـزار
سـر از تن جدا شد ، فدای سرت
شـدم غـرق مـحـراب ابـروی تو
نـمـازم قـضـا شد ، فدای سرت
نه تنهـا دلِ من که آئینه هـم
فـدای شمـا شد ، فـدای سرت
شاعر: ✍️مهدی شریفی شادفر(آئینه)🥀
کرمانشاه -17-آذر- 1403
لطفا برای دیگران هم ارسال فرمایید.🙏
❤5👏4
پاییـز قشنگ برگـریزان چه خوشست
با دوست پیاده در خیابان چه خوشست
وقتی که غـزل برای من می خوانــد
موسیقی بیکلام باران چه خوشست
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
به شکرانه ی اولین باران پاییزی در17آذر 1404
خـدا را شکـر باران هم که آمد
نشان لطف و احسان هم که آمد
دم ابـر مسـیـحـای خــدا گـرم
به جسم باغهـا جـان هم که آمد
به استقبال این باران رحـمـت
ببین مـرغ غـزلخوان هم که آمد
دعـاهای درخـتـان شـد اجابت
نشـاط باغ و بستـان هم که آمد
کشاورزان همه خوشحال و شادند
دلیـل ذوق دهـقـان هم که آمد
درختان کـف زنان در حال رقصـند
که ابر گوهـرافشان هم که آمد
صدای(می خـورد بربام خـانـه...
گـهـرهـای فـراوان)هم که آمد
به کوه و دشت وصحرا و بیابان
به جنگلهای گیـلان هم که آمد
اگرچـه دیـر امـا بـاز بـاران
به غـرب و شـرق ایران هم که آمد
نه تنهـا خواهـش خـاک بیابان
تمنـای گلستـان هم که آمد
چرا خوشحال از وصلش نباشم
ببیـن پایان هـجـران هم که آمد
به تـعـداد تمـام قـطـره هایش
خـدا را شـکـر بـاران هم که آمد
شاعر:مهدی شریفی شادفر(آئینه)
لطفا برای دوستانتان ارسال فرمایید.
.
با دوست پیاده در خیابان چه خوشست
وقتی که غـزل برای من می خوانــد
موسیقی بیکلام باران چه خوشست
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
به شکرانه ی اولین باران پاییزی در17آذر 1404
خـدا را شکـر باران هم که آمد
نشان لطف و احسان هم که آمد
دم ابـر مسـیـحـای خــدا گـرم
به جسم باغهـا جـان هم که آمد
به استقبال این باران رحـمـت
ببین مـرغ غـزلخوان هم که آمد
دعـاهای درخـتـان شـد اجابت
نشـاط باغ و بستـان هم که آمد
کشاورزان همه خوشحال و شادند
دلیـل ذوق دهـقـان هم که آمد
درختان کـف زنان در حال رقصـند
که ابر گوهـرافشان هم که آمد
صدای(می خـورد بربام خـانـه...
گـهـرهـای فـراوان)هم که آمد
به کوه و دشت وصحرا و بیابان
به جنگلهای گیـلان هم که آمد
اگرچـه دیـر امـا بـاز بـاران
به غـرب و شـرق ایران هم که آمد
نه تنهـا خواهـش خـاک بیابان
تمنـای گلستـان هم که آمد
چرا خوشحال از وصلش نباشم
ببیـن پایان هـجـران هم که آمد
به تـعـداد تمـام قـطـره هایش
خـدا را شـکـر بـاران هم که آمد
شاعر:مهدی شریفی شادفر(آئینه)
لطفا برای دوستانتان ارسال فرمایید.
.
❤4👏2