#رمان_کوتاه_قمارباز
قمارباز یکی از آثار ممتاز و درخور توجه #داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی، تنها در مدت ۲۶ روزنگاشته شده است.
داستان رمان ماجرای خانوادهی ژنرال روسی است که ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
ماجرا ازآنجا آغاز میشود که شخصیتهای رمان
در انتظار رسیدن خبر مرگ پیرهزنی هستند که قرار است میراثش به ژنرال برسد. ژنرال با این ثروت می خواهد دل زنی فرانسوی بنام مادام بلانش را به دست آورد. شخصیتهای دیگر داستان
نیز هر یک به نوعی با این ثروت و نیازی که به آن دارند به این ماجرا پیوند خوردهاند.
راوی در دام عشق پولینا ، دختر خوانده ی ژنرال، میافتد. زنی بوالهوس که به آلکسی مقداری پول قرض داده و او را سر میز قمار میفرستد. بردهای اولیه کام آلکسی را شیرین میکند اما اندک زمانی بعد باختها و تلخ کامی ها از راه میرسند.
داستایوفسکی در قمارباز به جنون سیری ناپذیر انسان برای دستیابی به منافع مادی زندگی پرداخته و همچون اغلب آثارش با زبردستی شخصیتهای چند بعدی داستانش را به لحاظ روان شناختی کالبدشکافی میکند.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
الکسی ایوانویچ، راوی و شخصیت اصلی داستان، مناسبات میان افراد را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. وی با نگاهی روانکاوانه هر یک از شخصیت ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. داستان به مسائلی همچون عشق، ثروت و طبقه ی اجتماعی، فلسفه ی هستی، تاثیر شانس و اقبال در زندگی و مسائلی از این دست اشاره دارد.
@saby_ba_bozorgan
قمارباز یکی از آثار ممتاز و درخور توجه #داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی، تنها در مدت ۲۶ روزنگاشته شده است.
داستان رمان ماجرای خانوادهی ژنرال روسی است که ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
ماجرا ازآنجا آغاز میشود که شخصیتهای رمان
در انتظار رسیدن خبر مرگ پیرهزنی هستند که قرار است میراثش به ژنرال برسد. ژنرال با این ثروت می خواهد دل زنی فرانسوی بنام مادام بلانش را به دست آورد. شخصیتهای دیگر داستان
نیز هر یک به نوعی با این ثروت و نیازی که به آن دارند به این ماجرا پیوند خوردهاند.
راوی در دام عشق پولینا ، دختر خوانده ی ژنرال، میافتد. زنی بوالهوس که به آلکسی مقداری پول قرض داده و او را سر میز قمار میفرستد. بردهای اولیه کام آلکسی را شیرین میکند اما اندک زمانی بعد باختها و تلخ کامی ها از راه میرسند.
داستایوفسکی در قمارباز به جنون سیری ناپذیر انسان برای دستیابی به منافع مادی زندگی پرداخته و همچون اغلب آثارش با زبردستی شخصیتهای چند بعدی داستانش را به لحاظ روان شناختی کالبدشکافی میکند.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
الکسی ایوانویچ، راوی و شخصیت اصلی داستان، مناسبات میان افراد را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. وی با نگاهی روانکاوانه هر یک از شخصیت ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. داستان به مسائلی همچون عشق، ثروت و طبقه ی اجتماعی، فلسفه ی هستی، تاثیر شانس و اقبال در زندگی و مسائلی از این دست اشاره دارد.
@saby_ba_bozorgan